جدول جو
جدول جو

معنی گلجینگ - جستجوی لغت در جدول جو

گلجینگ
گره گره خوردن و به تعویق افتادن امور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل سنگ
تصویر گل سنگ
از رستنی های نهان زا که روی برخی سنگ ها یا تنۀ درختان به شکل ورقه های نازک و به رنگ های گوناگون مخصوصاً سبز مایل به زرد می روید که برخی مصرف دارویی و برخی به واسطۀ داشتن اسانس و مواد رنگی در صنعت به کار می روند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلبانگ
تصویر گلبانگ
بانگ بلند، آواز رسا، گلبام
گلبانگ مسلمانی: کنایه از اذان، بانگ اذان گو
گلبانگ بر قدم زدن: کنایه از به شتاب رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنجینه
تصویر گنجینه
جای نگه داشتن چیزهای گرانبها، منسوب به گنج، جای گنج، خزانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلچینی
تصویر گلچینی
چیدن گل، عمل گلچین
فرهنگ فارسی عمید
(فْلِ / فِ لِ)
الکساندر. پزشک معروف انگلیسی (متولد 6 اوت 1881 میلادی). استاد میکرب شناسی دانشگاه لندن بود. به سال 1945 میلادی بخاطر کشف پنی سیلین جایزۀ نوبل به او تعلق گرفت. در جنگ جهانی دوم در ارتش انگلستان خدمت میکرد و سفری نیز به ایران آمد. به سال 1955 میلادی درگذشت. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 20000گزی شمال خاوری زرند و 20000گزی خاور راه مالرو زرند به راور. دارای 15 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
انتخاب. به گزینی. گزیدن نیکوهای چیزی. اجتباء
لغت نامه دهخدا
(گُ جَ)
آنکه صورت او چون گل باشد. آنکه جبینی چون گل دارد:
با خسان آن گلجبین گر سیر گلشن میکند
زود گلهای پشیمانی به دامن میکند.
ظهوری (از آنندراج).
، از اسمای محبوب است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
به معنی گلبام است که آواز کشیدن شاطران و معرکه گیران و امثال ایشان باشد. (برهان) (غیاث). آواز بلند که شاطران و قلندران و طبالان برکشند. (آنندراج) :
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد.
حافظ.
ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افگاران خوش است.
حافظ.
و رجوع به گلبام شود.
، آواز و بانگ بلبل. (برهان) (غیاث). آواز. چهچه. صوت:
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میخواند دوش درس مقامات معنوی.
حافظ.
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانۀ توست.
حافظ.
دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور.
حافظ.
بلبل سرمست در گلبانگ خوش میکوفت پای
ناگهانش دیدۀ نرگس به زیر پای شد.
امیرخسرو (از جهانگیری).
عندلیبان از خجالت سر به زیر پا کنند
هر کجا صائب شود گلبانگ کلک ما بلند.
صائب (از آنندراج).
، نام لحنی است از لحنهای موسیقی. (آنندراج) :
مغنی کجایی به گلبانگ رود
به یاد آور آن خسروانی سرود.
حافظ.
، شور مردم که در وقت شادی میباشد، در فردوس اللغات به معنی آواز خوش آورده. (آنندراج) (غیاث) :
خرد در زنده رود انداز و می خور
به گلبانگ جوانان عراقی.
حافظ (دیوان ص 312).
، مژدۀ نیک. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ تَ)
آنچه گلوی آن تنگ باشد. و در اینجا کنایه از نفس گیرنده و فشاردهنده گلوست:
نفس بردار از این نای گلوتنگ
گره بگشای از این پای کهن لنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ هََ)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 69000گزی جنوب خاوری مسکون و 5000گزی جنوب راه مالرو مسکون به کروک. دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ رَ)
گل کاجیره. کاچیره. کازیره. گل عصفر. گل کاغاله. بهرمان. کافشه. احریض. و رجوع به کاجیره شود
لغت نامه دهخدا
(گَرْ رو)
در زبان هلندی بنام گرونینگن، شهری است در هلند حاکم نشین ایالت و دارای 140500 تن جمعیت است. در آنجا منسوجات، مصنوعات، لبنیات و قندسازی و تنباکو وجود دارد
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
به معنی گیج باشد. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به گیج شود
لغت نامه دهخدا
(گَ نِ)
دهی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 13هزارگزی باختر راه شوسۀ اهواز به آبادان واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 300 تن است. آب آن از کارون تأمین میشود. محصول آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
منسوب به گنج. رجوع به گنج شود، جای گنج. (غیاث اللغات) (آنندراج). خزینه. خزانه. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب). سهوه. قیلّد. قیطون. لحیزاء. مخدع. مخزن. مفتح. مقلاد. (منتهی الارب). مقلده. (دهار) :
به گنجینه سپارم گنج را باز
بدین شکرانه گردم گنج پرداز.
نظامی.
به گنجینۀ این دکان تاختم
زر خود برابر برانداختم.
نظامی.
تا قدمش بر سر گنجینه بود
صورت شاهیش بر آئینه بود.
نظامی.
پریشان کن امروز گنجینه چست
که فردا کلیدش نه در دست تست.
سعدی (بوستان).
، خزانه. مخزن. انبار. (ناظم الاطباء) :
داشت خنبی چند از روی به گنجینه
که در او برنرسیدی پیل از سینه.
منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 165).
باغی که بد از برف چو گنجینه نداف
بنگرش چو دیبای محلق شده چون شوش.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 232).
در هفت گنجینه را باز کرد
برسم کیان خلعتی ساز کرد.
نظامی.
فقر ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینۀ محبت اوست.
حافظ.
، مجازاًبه اطلاق ظرف بر مظروف بمعنی مال کثیر نیز می آید. (غیاث اللغات) (آنندراج). مال بسیار و محصول. (ناظم الاطباء). گنج:
بر آن گنجینه فرهاد آفرین خواند
ز دستش بستد و در پایش افشاند.
نظامی.
، مجازاً خراج، دفتر کوچکی که در جیب گذارند، شربت خانه. (ناظم الاطباء) ، موزه. متحف، مخزن کتاب در کتابخانه. (واژه های مصوبۀ فرهنگستان). در اصطلاح کتابداری، به جای مخزن کتاب پذیرفته شده و آن مکانی است که کتابها را مطابق ترتیب معینی در آن مرتب نموده چون بخواهند هر یک را به آسانی یافته در دسترس خوانندگان میگذارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ جَ)
آنرا گویند که پهلوانان ولایت به حریف خود گل میفرستند و این بمنزلۀ پیغام طلب جنگ و کشتی است. (آنندراج) :
واضحا باغ وفا طرفه هوایی دارد
هر نهالی که نشاندم گل جنگی برخاست.
ارادتخان واضح (از آنندراج).
و تواند که مراد از گل جنگی همان گل بود که در هندوستان آنرا گدهل به ضم کاف فارسی و فتح دال هندی خوانند و انداختن جنگ در میان مردم از خواص اوست. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
البینغ، شهری است به پروس شرقی در مدخل خلیج بالتیک و 95530 تن سکنه دارد و امروز جزو کشور لهستان است. (لاروس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود، (از ’ل ج ی’) خواندن خود را بسوی غیر قوم خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ سَ)
زنگی را که بر روی سنگ پیدا میشود و آنرا به عربی زهرالحجر و بهق الحجر و حزازالصخر گویند و حزاز بجهت آن میگویند که زحمت حزاز را که علت قوباست نافع است. و قوبا به عربی علت داد را گویند. (برهان) (آنندراج). حزازالصخر. (تحفۀحکیم مؤمن). گلسنگ عبارت است از مخلوطی از رشته های جلبک و ریسۀ قارچ که درهم تافته شده توده ای به اشکال مختلف در می آورند که بر روی سنگهای کوهستان چسبیده و گلسنگ نامیده میشوند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 110)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
ترکان گنجینه گروهی مردمانند (درحدود ماوراءالنهر) اندک و اندر کوهی که میان ختلان و چغانیانیه اندر دره ای نشسته اند. و جایی سخت استواراست و این مردمانی اند دزدپیشه، کاروان شکن و شوخ روی و اندران دزدی جوانمردپیشه و ایشان تا سی فرسنگ و چهل فرسنگ از گرد آن ناحیت خویش بروند به دزدی و ایشان با امیر ختلان و آن چغانیان پیوستگی نمایند. (حدود العالم). خوارزمی می نویسد: ’الهیاطله جیل من الناس کانت لهم شوکه و کانت لهم بلاد طخارستان و اتراک خلج و کنجینه من بقایاهم’. (مفاتیح العلوم چ مصر ص 119)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
نام دشتی در مازندران. (از ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 173)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنجینه
تصویر گنجینه
جای گنج، مخزن، مفتح، مال بسیار و محصول، گنج، خراج، موزه
فرهنگ لغت هوشیار
یک فرد گیاه بطور عام از رده گلسنگ ها جوز جندم لیکن لیخن، بطور خاص این نام بنوعی گلسنگ بنام اورسی اطلاق میشودکه جزو تیره کلادونیاسه ها میباشد و بر روی تخته سنگهای کنار دریا ها میزید. رنگ این گلسنگ خاکستری متمایل بسفید است و دارای لکه های سیاه میباشد و در کنار اکثر دریا ها فراوان است (گونه هایی از این گلسنگ بر روی صخره ها و تخته سنگهای اغلب کوهستانها و دور از دریا ها نیز وجود دارند. از گونه های مختلف گلسنگ مذکور خصوصا گونه ای بنام روسلاتینکتور یا از تورنسل (آفتاب گردان) استخراج میکنند که محلول آن یکی از معرفهای شیمیایی در آزمایشگاهها است و معرف محیطهای اسیدی و قلیایی میباشد. یا گلسنگ ها. رستنی هایی که جزو شاخه ریسه داران میباشند و خود رده جداگانه ای را بوجود میاورند. این رستنی ها که در اصل از اتحاد یک جلبک و یک قارچ حاصل میشوند معمولا بر روی تخته سنگها و همچنین دیوار ها و تنه درختان بصورت ورقه های زرد یا خاکستری مایل بسفید و یا مایل به سبز میزیند. در این اتحاد زندگی جلبک بر اثر دارا بودن ذرات کلروفیل مواد معدنی را تبدیل به مواد آلی میکند و قارچ هم در عوض عمل جذب آب و مواد معدنی را از زمین بعهده دارد. این اتحاد زندگی را اصطلاحا همزیستی گویند لیکن ها جوز جندم ها لیخن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل خنگ
تصویر گل خنگ
نوعی اسب سرخ خنگ
فرهنگ لغت هوشیار
(لعاب جلا) پردازیده گلیزی (، لعاب دادن برق انداخت عکس) پت دادن درخشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلبانگ
تصویر گلبانگ
آواز کشیدن بلند شاطران و معرکه گیران و امثال ایشان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلچینی
تصویر گلچینی
انتخاب برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوتنگ
تصویر گلوتنگ
نفس گیرنده و فشار دهنده گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجینه
تصویر گنجینه
((گَ نِ))
خزانه، جای نگه داری زر و سیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلبانگ
تصویر گلبانگ
آواز بلند، نام لحنی از لحن های موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنجینه
تصویر گنجینه
خزانه
فرهنگ واژه فارسی سره
خزانه، خزینه، دفینه، کنز، گنج، مخزن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گلبام، ترانه، نغمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرشاخه ی درهم پیچیده ی درختان
فرهنگ گویش مازندرانی