از رستنی های نهان زا که روی برخی سنگ ها یا تنۀ درختان به شکل ورقه های نازک و به رنگ های گوناگون مخصوصاً سبز مایل به زرد می روید که برخی مصرف دارویی و برخی به واسطۀ داشتن اسانس و مواد رنگی در صنعت به کار می روند
از رستنی های نهان زا که روی برخی سنگ ها یا تنۀ درختان به شکل ورقه های نازک و به رنگ های گوناگون مخصوصاً سبز مایل به زرد می روید که برخی مصرف دارویی و برخی به واسطۀ داشتن اِسانس و مواد رنگی در صنعت به کار می روند
الکساندر. پزشک معروف انگلیسی (متولد 6 اوت 1881 میلادی). استاد میکرب شناسی دانشگاه لندن بود. به سال 1945 میلادی بخاطر کشف پنی سیلین جایزۀ نوبل به او تعلق گرفت. در جنگ جهانی دوم در ارتش انگلستان خدمت میکرد و سفری نیز به ایران آمد. به سال 1955 میلادی درگذشت. (از یادداشتهای مؤلف)
الکساندر. پزشک معروف انگلیسی (متولد 6 اوت 1881 میلادی). استاد میکرب شناسی دانشگاه لندن بود. به سال 1945 میلادی بخاطر کشف پنی سیلین جایزۀ نوبل به او تعلق گرفت. در جنگ جهانی دوم در ارتش انگلستان خدمت میکرد و سفری نیز به ایران آمد. به سال 1955 میلادی درگذشت. (از یادداشتهای مؤلف)
ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 20000گزی شمال خاوری زرند و 20000گزی خاور راه مالرو زرند به راور. دارای 15 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 20000گزی شمال خاوری زرند و 20000گزی خاور راه مالرو زرند به راور. دارای 15 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
آنکه صورت او چون گل باشد. آنکه جبینی چون گل دارد: با خسان آن گلجبین گر سیر گلشن میکند زود گلهای پشیمانی به دامن میکند. ظهوری (از آنندراج). ، از اسمای محبوب است. (آنندراج)
آنکه صورت او چون گل باشد. آنکه جبینی چون گل دارد: با خسان آن گلجبین گر سیر گلشن میکند زود گلهای پشیمانی به دامن میکند. ظهوری (از آنندراج). ، از اسمای محبوب است. (آنندراج)
به معنی گلبام است که آواز کشیدن شاطران و معرکه گیران و امثال ایشان باشد. (برهان) (غیاث). آواز بلند که شاطران و قلندران و طبالان برکشند. (آنندراج) : بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد. حافظ. ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد ناله کن بلبل که گلبانگ دل افگاران خوش است. حافظ. و رجوع به گلبام شود. ، آواز و بانگ بلبل. (برهان) (غیاث). آواز. چهچه. صوت: بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی میخواند دوش درس مقامات معنوی. حافظ. دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد که در چمن همه گلبانگ عاشقانۀ توست. حافظ. دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور. حافظ. بلبل سرمست در گلبانگ خوش میکوفت پای ناگهانش دیدۀ نرگس به زیر پای شد. امیرخسرو (از جهانگیری). عندلیبان از خجالت سر به زیر پا کنند هر کجا صائب شود گلبانگ کلک ما بلند. صائب (از آنندراج). ، نام لحنی است از لحنهای موسیقی. (آنندراج) : مغنی کجایی به گلبانگ رود به یاد آور آن خسروانی سرود. حافظ. ، شور مردم که در وقت شادی میباشد، در فردوس اللغات به معنی آواز خوش آورده. (آنندراج) (غیاث) : خرد در زنده رود انداز و می خور به گلبانگ جوانان عراقی. حافظ (دیوان ص 312). ، مژدۀ نیک. (غیاث) (آنندراج)
به معنی گلبام است که آواز کشیدن شاطران و معرکه گیران و امثال ایشان باشد. (برهان) (غیاث). آواز بلند که شاطران و قلندران و طبالان برکشند. (آنندراج) : بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد. حافظ. ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد ناله کن بلبل که گلبانگ دل افگاران خوش است. حافظ. و رجوع به گلبام شود. ، آواز و بانگ بلبل. (برهان) (غیاث). آواز. چهچه. صوت: بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی میخواند دوش درس مقامات معنوی. حافظ. دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد که در چمن همه گلبانگ عاشقانۀ توست. حافظ. دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور. حافظ. بلبل سرمست در گلبانگ خوش میکوفت پای ناگهانش دیدۀ نرگس به زیر پای شد. امیرخسرو (از جهانگیری). عندلیبان از خجالت سر به زیر پا کنند هر کجا صائب شود گلبانگ کلک ما بلند. صائب (از آنندراج). ، نام لحنی است از لحنهای موسیقی. (آنندراج) : مغنی کجایی به گلبانگ رود به یاد آور آن خسروانی سرود. حافظ. ، شور مردم که در وقت شادی میباشد، در فردوس اللغات به معنی آواز خوش آورده. (آنندراج) (غیاث) : خرد در زنده رود انداز و می خور به گلبانگ جوانان عراقی. حافظ (دیوان ص 312). ، مژدۀ نیک. (غیاث) (آنندراج)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 69000گزی جنوب خاوری مسکون و 5000گزی جنوب راه مالرو مسکون به کروک. دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 69000گزی جنوب خاوری مسکون و 5000گزی جنوب راه مالرو مسکون به کروک. دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
در زبان هلندی بنام گرونینگن، شهری است در هلند حاکم نشین ایالت و دارای 140500 تن جمعیت است. در آنجا منسوجات، مصنوعات، لبنیات و قندسازی و تنباکو وجود دارد
در زبان هلندی بنام گرونینگن، شهری است در هلند حاکم نشین ایالت و دارای 140500 تن جمعیت است. در آنجا منسوجات، مصنوعات، لبنیات و قندسازی و تنباکو وجود دارد
دهی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 13هزارگزی باختر راه شوسۀ اهواز به آبادان واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 300 تن است. آب آن از کارون تأمین میشود. محصول آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 13هزارگزی باختر راه شوسۀ اهواز به آبادان واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 300 تن است. آب آن از کارون تأمین میشود. محصول آن غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
منسوب به گنج. رجوع به گنج شود، جای گنج. (غیاث اللغات) (آنندراج). خزینه. خزانه. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب). سهوه. قیلّد. قیطون. لحیزاء. مخدع. مخزن. مفتح. مقلاد. (منتهی الارب). مقلده. (دهار) : به گنجینه سپارم گنج را باز بدین شکرانه گردم گنج پرداز. نظامی. به گنجینۀ این دکان تاختم زر خود برابر برانداختم. نظامی. تا قدمش بر سر گنجینه بود صورت شاهیش بر آئینه بود. نظامی. پریشان کن امروز گنجینه چست که فردا کلیدش نه در دست تست. سعدی (بوستان). ، خزانه. مخزن. انبار. (ناظم الاطباء) : داشت خنبی چند از روی به گنجینه که در او برنرسیدی پیل از سینه. منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 165). باغی که بد از برف چو گنجینه نداف بنگرش چو دیبای محلق شده چون شوش. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 232). در هفت گنجینه را باز کرد برسم کیان خلعتی ساز کرد. نظامی. فقر ظاهر مبین که حافظ را سینه گنجینۀ محبت اوست. حافظ. ، مجازاًبه اطلاق ظرف بر مظروف بمعنی مال کثیر نیز می آید. (غیاث اللغات) (آنندراج). مال بسیار و محصول. (ناظم الاطباء). گنج: بر آن گنجینه فرهاد آفرین خواند ز دستش بستد و در پایش افشاند. نظامی. ، مجازاً خراج، دفتر کوچکی که در جیب گذارند، شربت خانه. (ناظم الاطباء) ، موزه. متحف، مخزن کتاب در کتابخانه. (واژه های مصوبۀ فرهنگستان). در اصطلاح کتابداری، به جای مخزن کتاب پذیرفته شده و آن مکانی است که کتابها را مطابق ترتیب معینی در آن مرتب نموده چون بخواهند هر یک را به آسانی یافته در دسترس خوانندگان میگذارند. (یادداشت مؤلف)
منسوب به گنج. رجوع به گنج شود، جای گنج. (غیاث اللغات) (آنندراج). خِزینه. خِزانه. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب). سَهوه. قِیلّد. قَیطون. لُحَیزاء. مِخدَع. مَخزَن. مَفتَح. مِقلاد. (منتهی الارب). مِقلَدَه. (دهار) : به گنجینه سپارم گنج را باز بدین شکرانه گردم گنج پرداز. نظامی. به گنجینۀ این دکان تاختم زر خود برابر برانداختم. نظامی. تا قدمش بر سر گنجینه بود صورت شاهیش بر آئینه بود. نظامی. پریشان کن امروز گنجینه چست که فردا کلیدش نه در دست تست. سعدی (بوستان). ، خزانه. مخزن. انبار. (ناظم الاطباء) : داشت خنبی چند از روی به گنجینه که در او برنرسیدی پیل از سینه. منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 165). باغی که بد از برف چو گنجینه نداف بنگرش چو دیبای محلق شده چون شوش. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 232). در هفت گنجینه را باز کرد برسم کیان خلعتی ساز کرد. نظامی. فقر ظاهر مبین که حافظ را سینه گنجینۀ محبت اوست. حافظ. ، مجازاًبه اطلاق ظرف بر مظروف بمعنی مال کثیر نیز می آید. (غیاث اللغات) (آنندراج). مال بسیار و محصول. (ناظم الاطباء). گنج: بر آن گنجینه فرهاد آفرین خواند ز دستش بستد و در پایش افشاند. نظامی. ، مجازاً خراج، دفتر کوچکی که در جیب گذارند، شربت خانه. (ناظم الاطباء) ، موزه. متحف، مخزن کتاب در کتابخانه. (واژه های مصوبۀ فرهنگستان). در اصطلاح کتابداری، به جای مخزن کتاب پذیرفته شده و آن مکانی است که کتابها را مطابق ترتیب معینی در آن مرتب نموده چون بخواهند هر یک را به آسانی یافته در دسترس خوانندگان میگذارند. (یادداشت مؤلف)
آنرا گویند که پهلوانان ولایت به حریف خود گل میفرستند و این بمنزلۀ پیغام طلب جنگ و کشتی است. (آنندراج) : واضحا باغ وفا طرفه هوایی دارد هر نهالی که نشاندم گل جنگی برخاست. ارادتخان واضح (از آنندراج). و تواند که مراد از گل جنگی همان گل بود که در هندوستان آنرا گدهل به ضم کاف فارسی و فتح دال هندی خوانند و انداختن جنگ در میان مردم از خواص اوست. (آنندراج)
آنرا گویند که پهلوانان ولایت به حریف خود گل میفرستند و این بمنزلۀ پیغام طلب جنگ و کشتی است. (آنندراج) : واضحا باغ وفا طرفه هوایی دارد هر نهالی که نشاندم گل جنگی برخاست. ارادتخان واضح (از آنندراج). و تواند که مراد از گل جنگی همان گل بود که در هندوستان آنرا گدهل به ضم کاف فارسی و فتح دال هندی خوانند و انداختن جنگ در میان مردم از خواص اوست. (آنندراج)
البینغ، شهری است به پروس شرقی در مدخل خلیج بالتیک و 95530 تن سکنه دارد و امروز جزو کشور لهستان است. (لاروس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود، (از ’ل ج ی’) خواندن خود را بسوی غیر قوم خود. (منتهی الارب)
البینغ، شهری است به پروس شرقی در مدخل خلیج بالتیک و 95530 تن سکنه دارد و امروز جزو کشور لهستان است. (لاروس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود، (از ’ل ج ی’) خواندن خود را بسوی غیر قوم خود. (منتهی الارب)
زنگی را که بر روی سنگ پیدا میشود و آنرا به عربی زهرالحجر و بهق الحجر و حزازالصخر گویند و حزاز بجهت آن میگویند که زحمت حزاز را که علت قوباست نافع است. و قوبا به عربی علت داد را گویند. (برهان) (آنندراج). حزازالصخر. (تحفۀحکیم مؤمن). گلسنگ عبارت است از مخلوطی از رشته های جلبک و ریسۀ قارچ که درهم تافته شده توده ای به اشکال مختلف در می آورند که بر روی سنگهای کوهستان چسبیده و گلسنگ نامیده میشوند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 110)
زنگی را که بر روی سنگ پیدا میشود و آنرا به عربی زهرالحجر و بهق الحجر و حزازالصخر گویند و حزاز بجهت آن میگویند که زحمت حزاز را که علت قوباست نافع است. و قوبا به عربی علت داد را گویند. (برهان) (آنندراج). حزازالصخر. (تحفۀحکیم مؤمن). گلسنگ عبارت است از مخلوطی از رشته های جلبک و ریسۀ قارچ که درهم تافته شده توده ای به اشکال مختلف در می آورند که بر روی سنگهای کوهستان چسبیده و گلسنگ نامیده میشوند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 110)
ترکان گنجینه گروهی مردمانند (درحدود ماوراءالنهر) اندک و اندر کوهی که میان ختلان و چغانیانیه اندر دره ای نشسته اند. و جایی سخت استواراست و این مردمانی اند دزدپیشه، کاروان شکن و شوخ روی و اندران دزدی جوانمردپیشه و ایشان تا سی فرسنگ و چهل فرسنگ از گرد آن ناحیت خویش بروند به دزدی و ایشان با امیر ختلان و آن چغانیان پیوستگی نمایند. (حدود العالم). خوارزمی می نویسد: ’الهیاطله جیل من الناس کانت لهم شوکه و کانت لهم بلاد طخارستان و اتراک خلج و کنجینه من بقایاهم’. (مفاتیح العلوم چ مصر ص 119)
ترکان گنجینه گروهی مردمانند (درحدود ماوراءالنهر) اندک و اندر کوهی که میان ختلان و چغانیانیه اندر دره ای نشسته اند. و جایی سخت استواراست و این مردمانی اند دزدپیشه، کاروان شکن و شوخ روی و اندران دزدی جوانمردپیشه و ایشان تا سی فرسنگ و چهل فرسنگ از گرد آن ناحیت خویش بروند به دزدی و ایشان با امیر ختلان و آن چغانیان پیوستگی نمایند. (حدود العالم). خوارزمی می نویسد: ’الهیاطله جیل من الناس کانت لهم شوکه و کانت لهم بلاد طخارستان و اتراک خلج و کنجینه من بقایاهم’. (مفاتیح العلوم چ مصر ص 119)
یک فرد گیاه بطور عام از رده گلسنگ ها جوز جندم لیکن لیخن، بطور خاص این نام بنوعی گلسنگ بنام اورسی اطلاق میشودکه جزو تیره کلادونیاسه ها میباشد و بر روی تخته سنگهای کنار دریا ها میزید. رنگ این گلسنگ خاکستری متمایل بسفید است و دارای لکه های سیاه میباشد و در کنار اکثر دریا ها فراوان است (گونه هایی از این گلسنگ بر روی صخره ها و تخته سنگهای اغلب کوهستانها و دور از دریا ها نیز وجود دارند. از گونه های مختلف گلسنگ مذکور خصوصا گونه ای بنام روسلاتینکتور یا از تورنسل (آفتاب گردان) استخراج میکنند که محلول آن یکی از معرفهای شیمیایی در آزمایشگاهها است و معرف محیطهای اسیدی و قلیایی میباشد. یا گلسنگ ها. رستنی هایی که جزو شاخه ریسه داران میباشند و خود رده جداگانه ای را بوجود میاورند. این رستنی ها که در اصل از اتحاد یک جلبک و یک قارچ حاصل میشوند معمولا بر روی تخته سنگها و همچنین دیوار ها و تنه درختان بصورت ورقه های زرد یا خاکستری مایل بسفید و یا مایل به سبز میزیند. در این اتحاد زندگی جلبک بر اثر دارا بودن ذرات کلروفیل مواد معدنی را تبدیل به مواد آلی میکند و قارچ هم در عوض عمل جذب آب و مواد معدنی را از زمین بعهده دارد. این اتحاد زندگی را اصطلاحا همزیستی گویند لیکن ها جوز جندم ها لیخن ها
یک فرد گیاه بطور عام از رده گلسنگ ها جوز جندم لیکن لیخن، بطور خاص این نام بنوعی گلسنگ بنام اورسی اطلاق میشودکه جزو تیره کلادونیاسه ها میباشد و بر روی تخته سنگهای کنار دریا ها میزید. رنگ این گلسنگ خاکستری متمایل بسفید است و دارای لکه های سیاه میباشد و در کنار اکثر دریا ها فراوان است (گونه هایی از این گلسنگ بر روی صخره ها و تخته سنگهای اغلب کوهستانها و دور از دریا ها نیز وجود دارند. از گونه های مختلف گلسنگ مذکور خصوصا گونه ای بنام روسلاتینکتور یا از تورنسل (آفتاب گردان) استخراج میکنند که محلول آن یکی از معرفهای شیمیایی در آزمایشگاهها است و معرف محیطهای اسیدی و قلیایی میباشد. یا گلسنگ ها. رستنی هایی که جزو شاخه ریسه داران میباشند و خود رده جداگانه ای را بوجود میاورند. این رستنی ها که در اصل از اتحاد یک جلبک و یک قارچ حاصل میشوند معمولا بر روی تخته سنگها و همچنین دیوار ها و تنه درختان بصورت ورقه های زرد یا خاکستری مایل بسفید و یا مایل به سبز میزیند. در این اتحاد زندگی جلبک بر اثر دارا بودن ذرات کلروفیل مواد معدنی را تبدیل به مواد آلی میکند و قارچ هم در عوض عمل جذب آب و مواد معدنی را از زمین بعهده دارد. این اتحاد زندگی را اصطلاحا همزیستی گویند لیکن ها جوز جندم ها لیخن ها