جدول جو
جدول جو

معنی گلبام - جستجوی لغت در جدول جو

گلبام
گلبانگ، بانگ بلند، آواز رسا، گلبام
تصویری از گلبام
تصویر گلبام
فرهنگ فارسی عمید
گلبام
(گُ)
آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و شلنگ زدن و معرکه بستن به یکبار کشند. (برهان) (جهانگیری) :
صبح گلفام شد ارواح طلب تا نگرند
گوی گلبام زد اجسام بگو تا شنوند.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 102).
بختش به صبح خیزی تا کوفت کوس دولت
گلبام کوس اورا دستان تازه بینی.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 441).
و رجوع به گلبانگ شود.
، نام لحنی از لحنهای موسیقی. (غیاث) :
می به قدح در چنانک شیرین در مهد زر
باربدی وار کوس برزده گلبام صبح.
خاقانی.
ساغر گلفام خواه کز دهن کوس
نغمۀ گلبام وقت بام برآمد.
خاقانی.
ز گلبام شبابه زندباف
دریده صبا شعر گل تا به ناف.
نظامی (شرفنامه چ وحید ص 346)
لغت نامه دهخدا
گلبام
آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و معرکه بستن یکباره کشند، لحنی است از موسیقی قدیم: ساغر گلفام خواه کز دهن کوس نعره گلبام وقت بام برآمد. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
گلبام
آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و معرکه بستن یکباره کشند، لحنی است از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلبان
تصویر گلبان
(دخترانه)
نگهدارنده گل، نگهدارنده، محافظ، نام مادر ابرانواس شاعر ایرانی قرن دوم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلباد
تصویر گلباد
(پسرانه)
داری بوی گل، کلباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران پهلوان تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلباش
تصویر گلباش
(دخترانه)
از نامهای رایج میان زنان کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلنام
تصویر گلنام
(دخترانه)
دارای نامی زیبا چون گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلفام
تصویر گلفام
(دخترانه)
به رنگ گل سرخ، گلگون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلباز
تصویر گلباز
آنکه گل را دوست دارد و گل پرورش می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
گلرنگ. (آنندراج). به رنگ گل. گلگون. (ناظم الاطباء) :
بر یا خواب چو زاهد نبود بیداری
چند جامی بکش از بادۀ گلفام بخسب.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 700).
مرا همچنین چهره گلفام بود
بلورینم از خوبی اندام بود.
سعدی (بوستان).
تمام فهم نکردم که ارغوان و گل است
در آستینش یا دست و ساعد گلفام.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
در اصل دام خردی است، امادر عرف بمعنی مطلق دام است. (آنندراج) :
حسن چون دانه به گلدام نگاهش ریزد
بشکند آینه و بر سر راهش ریزد.
میرزا معز فطرت (از آنندراج).
تا چهره درست گل از می گلفام کرده ای
صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ازپسران ویسه که از پهلوانان تورانی است:
سپهبدگزین کرد گلباد را
چو گرسیوز و جهن و پولاد را.
فردوسی.
رجوع به ولف شود
لغت نامه دهخدا
(گَ لَمْ بَ)
دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 95هزارگزی شمال باختری شوسف، سر راه مالرو عمومی گیو به شوسف. هوای آن معتدل و دارای 130 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ)
ناحیه ای است درسودان غربی در ملتقای دو رود خانه سنگال و فارمه و در قسمت شرقی اسکلۀ سن بفاصله 700هزار گز قرار گرفته است. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلفام
تصویر گلفام
گلرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
آواز بلند برآوردن نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران بیکباره: صبح گلفام شد ارواح طلب تا نگرند کوس گلبام زد اجسام بگو تا شنوند. (خاقانی) توضیح در خاقانی مصحح سجادی مصراع دوم چنین آمده: کوس گلبانگ زد ابدال نگر تا شنوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلفام
تصویر گلفام
((گُ))
گلگون، گلرنگ
فرهنگ فارسی معین
برگ، دو یا چند چیز بسته بهم، به خوشه، منگوله
فرهنگ گویش مازندرانی