عرش، فلک نهم بالای همۀ افلاک که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، در روایات دینی جایی فراتر از همۀ آسمان ها، فلک المحیط، چرخ برین، چرخ اکبر، فلک الافلاک، چرخ اثیر، چرخ اطلس، سپهران سپهر، طارم اعلیٰ آسمان، سپهر، برای مثال مه و خورشید با برجیس و بهرام / زحل با تیر و زهره بر گرزمان (دقیقی - ۱۰۴) بالاترین مرحلۀ بهشت، بهشت برین
عَرش، فلک نهم بالای همۀ افلاک که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، در روایات دینی جایی فراتر از همۀ آسمان ها، فَلَکِ المُحیط، چَرخِ بَرین، چَرخِ اَکبَر، فَلَکُ الاَفلاک، چَرخِ اَثیر، چَرخِ اَطلس، سِپِهران سِپِهر، طارَمِ اَعلیٰ آسمان، سپهر، برای مِثال مه و خورشید با برجیس و بهرام / زحل با تیر و زهره بر گرزمان (دقیقی - ۱۰۴) بالاترین مرحلۀ بهشت، بهشت برین
جمع واژۀ خفته. خوابیده ها. نیام: خفتگان را ببرد آب چنین است مثل این مثل خوار شد و گشت سراسر ویران از پی آنکه مرا تو صله ها دادی و من اندر آنوقت بخیمه در و خوش خفته سنان. فرخی. - امثال: خفتگان را آب برد
جَمعِ واژۀ خفته. خوابیده ها. نیام: خفتگان را ببرد آب چنین است مثل این مثل خوار شد و گشت سراسر ویران از پی آنکه مرا تو صله ها دادی و من اندر آنوقت بخیمه در و خوش خفته سنان. فرخی. - امثال: خفتگان را آب برد
ائتمان. اعتماد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). امین داشتن. (المصادر زوزنی)، شتاب دادن دهش را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از نظر علم بلاغت، آن است که لفظ اندک بود و معنی (آن) بسیار. چنانکه سنایی گفته است: تا بحشر ای دل ار ثنا گفتی همه گفتی چو مصطفی گفتی. و چنانکه انوری گفته است: بی تو رفتست ورنه در زنبور در پی نوش کی فتادی نیش. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 377). اداء المقصود باقل من العباره المتعارفه. (تعریفات). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
ائتمان. اعتماد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). امین داشتن. (المصادر زوزنی)، شتاب دادن دهش را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از نظر علم بلاغت، آن است که لفظ اندک بود و معنی (آن) بسیار. چنانکه سنایی گفته است: تا بحشر ای دل ار ثنا گفتی همه گفتی چو مصطفی گفتی. و چنانکه انوری گفته است: بی تو رفتست ورنه در زنبور در پی نوش کی فتادی نیش. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 377). اداء المقصود باقل من العباره المتعارفه. (تعریفات). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
در فتنه افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بفتنه افتادن. (تاج المصادر بیهقی). در فتنه واقع شدن. (از اقرب الموارد). در فتنه افتادن. (از لطائف و کنز بنقل غیاث اللغات) : ور گریزم من روم سوی زنان همچو یوسف افتم اندر افتتان. مولوی. ، شگفت و عجب و تعجب. (برهان). و شگفت. (ناظم الاطباء) ، هر چیز عجب و شگفت. (ناظم الاطباء). صحیح کلمه همان افد = افت است بمعنی عجیب. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به افد شود
در فتنه افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بفتنه افتادن. (تاج المصادر بیهقی). در فتنه واقع شدن. (از اقرب الموارد). در فتنه افتادن. (از لطائف و کنز بنقل غیاث اللغات) : ور گریزم من روم سوی زنان همچو یوسف افتم اندر افتتان. مولوی. ، شگفت و عجب و تعجب. (برهان). و شگفت. (ناظم الاطباء) ، هر چیز عجب و شگفت. (ناظم الاطباء). صحیح کلمه همان افد = افت است بمعنی عجیب. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به افد شود
دهی از دهستان میاندربند بخش مرکزی کرمانشاه در 72هزارگزی شمال کرمانشاه و 5هزارگزی خاور شوسۀسنندج، دامنه، سردسیر، سکنۀ آن 500 تن و آب آن از چشمه است، محصول آن غلات، حبوبات، میوه جات، تریاک، چغندرقند و شغل اهالی زراعت است، از طریق قلعۀ شاخانی اتومبیل میتوان برد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان میاندربند بخش مرکزی کرمانشاه در 72هزارگزی شمال کرمانشاه و 5هزارگزی خاور شوسۀسنندج، دامنه، سردسیر، سکنۀ آن 500 تن و آب آن از چشمه است، محصول آن غلات، حبوبات، میوه جات، تریاک، چغندرقند و شغل اهالی زراعت است، از طریق قلعۀ شاخانی اتومبیل میتوان برد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
مطیع. بنا به امر. برحسب دستور: بلی بفرمان گویم اگر هجا گویم از آنکه قول خداوند را بفرمانم. مسعودسعد، بقعه ها وخانه ها و سرای ها. (ناظم الاطباء). جاها. (از غیاث). جمع واژۀ بقعه. پاره ای زمین که از زمینهای دیگر ممتاز باشد. (آنندراج) (از فرهنگ نظام) : عرصۀ آن بقاع از ظلمت کفر و شرک پاک کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). شعار اسلام در آن بقاع و اصقاع ظاهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی). و شدت سرما بشکست و بقاع و رباع از هبوب نسیم صبا خوش و خرم گشت. (جهانگشای جوینی) ، جای و گوی که در آن آب گرد آید. (آنندراج). - بقاع الخیر، صومعه و خانقاه و تکیه. (ناظم الاطباء) : مجملاً لازمۀ منصب مطلق صدارت تعیین حکام شرع... و سایر خدمۀ مزارات و مدارس و مساجد و بقاع الخیر... (تذکره الملوک چ 2 ص 2). - بقاع سپهر ارتفاع، عمارتهایی که مانند آسمان بلند و مرتفع است. (ناظم الاطباء). - بقاع متبرکه، مشاهد و مقابر ائمه و بزرگان دین
مطیع. بنا به امر. برحسب دستور: بلی بفرمان گویم اگر هجا گویم از آنکه قول خداوند را بفرمانم. مسعودسعد، بقعه ها وخانه ها و سرای ها. (ناظم الاطباء). جاها. (از غیاث). جَمعِ واژۀ بقعه. پاره ای زمین که از زمینهای دیگر ممتاز باشد. (آنندراج) (از فرهنگ نظام) : عرصۀ آن بقاع از ظلمت کفر و شرک پاک کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). شعار اسلام در آن بقاع و اصقاع ظاهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی). و شدت سرما بشکست و بقاع و رباع از هبوب نسیم صبا خوش و خرم گشت. (جهانگشای جوینی) ، جای و گوی که در آن آب گرد آید. (آنندراج). - بقاع الخیر، صومعه و خانقاه و تکیه. (ناظم الاطباء) : مجملاً لازمۀ منصب مطلق صدارت تعیین حکام شرع... و سایر خدمۀ مزارات و مدارس و مساجد و بقاع الخیر... (تذکره الملوک چ 2 ص 2). - بقاع سپهر ارتفاع، عمارتهایی که مانند آسمان بلند و مرتفع است. (ناظم الاطباء). - بقاع متبرکه، مشاهد و مقابر ائمه و بزرگان دین
قصبۀ ناحیتی است بهمین نام، از شهرستان صماقو در ایالت صوفیه از ولایت طونه. این قصبه بجلگه ای در یک میلی جنوب شرقی صوفیه واقع است. جمعیت این ناحیه در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم تقریباً 5000 تن بوده است. مضیق معروف به باب طرایانوس (تراژان) که در سنۀ 1252 هجری قمری/ 1836 میلادی منهدم گردیده است نزدیک این قصبه است و تا آنجا دو ساعت راه دارد. رجوع به قاموس الاعلام و منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان شود
قصبۀ ناحیتی است بهمین نام، از شهرستان صماقو در ایالت صوفیه از ولایت طونه. این قصبه بجلگه ای در یک میلی جنوب شرقی صوفیه واقع است. جمعیت این ناحیه در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم تقریباً 5000 تن بوده است. مضیق معروف به باب طرایانوس (تراژان) که در سنۀ 1252 هجری قمری/ 1836 میلادی منهدم گردیده است نزدیک این قصبه است و تا آنجا دو ساعت راه دارد. رجوع به قاموس الاعلام و منجم العمران فی المستدرک علی معجم البلدان شود
گارمن گارمون قارمون} گارمونیکا {روسی شلالک از سازها آلتی موسیقی پرده دار شبیه جعبه که بهنگام نواختن آنرا در دست گیرند و پرده های آنرا با انگشت فشار دهند قارمن قارمان
گارمن گارمون قارمون} گارمونیکا {روسی شلالک از سازها آلتی موسیقی پرده دار شبیه جعبه که بهنگام نواختن آنرا در دست گیرند و پرده های آنرا با انگشت فشار دهند قارمن قارمان