گفتگوی: و تخصیص داده اثم را بر گفتاگوی و خصومتی که ممکن باشد آنجا رود. (تفسیر ابوالفتوح رازی). چون گفتاگوی بسیار شد قرار دادند بر قرعه. (تفسیر ابوالفتوح)
گفتگوی: و تخصیص داده اثم را بر گفتاگوی و خصومتی که ممکن باشد آنجا رود. (تفسیر ابوالفتوح رازی). چون گفتاگوی بسیار شد قرار دادند بر قرعه. (تفسیر ابوالفتوح)
گفتگو (Dialogue) حرف هایی که بین شخصیت ها رد و بدل می شود و معمولا با حرکت لب های آنها هماهنگ است. البته گفت و گو می تواند ناهمگاه با حرکت لب ها، به صورت صدای روی فیلم، به عنوان خاطره به گوش برسد. گفت و گوها، معمولا سر صحنه و هم زمان با خود فیلم ضبط می شود اما مواردی هم هست که به خاطر مشکلات مکانی یا گرفتاری های دیگر، صدا را در مرحله های بعد ضبط می کنند و به فیلم می افزایند
گفتگو (Dialogue) حرف هایی که بین شخصیت ها رد و بدل می شود و معمولا با حرکت لب های آنها هماهنگ است. البته گفت و گو می تواند ناهمگاه با حرکت لب ها، به صورت صدای روی فیلم، به عنوان خاطره به گوش برسد. گفت و گوها، معمولا سر صحنه و هم زمان با خود فیلم ضبط می شود اما مواردی هم هست که به خاطر مشکلات مکانی یا گرفتاری های دیگر، صدا را در مرحله های بعد ضبط می کنند و به فیلم می افزایند
گفتگو. مجادله. مباحثه. مکالمه. گفتار: جهان گشت از آن خرد پرگفتگوی کز آن گونه نشنید کس روی و موی. فردوسی. شبستان همه پر شد از گفتگوی که اینت سر و تاج فرهنگ جوی. فردوسی. بخندید رستم از آن گفتگوی برافروخت از باده رخسار اوی. فردوسی. شود روی هامون پر از گفتگوی دو لشکر به روی اندر آرند روی. فردوسی. کارهای جهان به کام تو گشت گفتگوی تو در جهان افتاد. فرخی. گفت: اکنون گفتگوی میکنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356). این است نبشتۀ امیرالمؤمنین و گفتگوی او با تو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). از بهر گفتگوی ز کار جهان و خلق گفتند گونه گون و دویدند چپ و راست. ناصرخسرو. نبینیم سودی در این گفتگوی کز این بیش جستن فزونی خطاست. ناصرخسرو. چشم فلک فارغ از این جستجوی گوش زمین رسته از این گفتگوی. نظامی. بتازی روم را در جستجویم ببویی با ختن در گفتگویم. نظامی. چو باشد گفتگوی خواجه بسیار به گستاخی پدید آید پرستار. نظامی. بسیار جستجوی تو کردم که عاقبت عمرم رسید و می نرسد گفتگوی تو. عطار. بی گفتگوی زلف تو دل را همی کشد با زلف دلکش تو کرا روی گفتگوست. حافظ. غم حبیب نهان به ز گفتگوی رقیب که نیست سینۀ ارباب کینه محرم راز. حافظ. گفتگوی کفر و دین آخر به یکجا میکشد خواب یک خواب است باشد مختلف تعبیرها. صائب. مستم از گفتگوی عام چه غم عاشقان را ز ننگ و نام چه غم. اوحدی. و رجوع به گفت و گوی، گفتگو، گفتار و گفتن شود
گفتگو. مجادله. مباحثه. مکالمه. گفتار: جهان گشت از آن خرد پرگفتگوی کز آن گونه نشنید کس روی و موی. فردوسی. شبستان همه پر شد از گفتگوی که اینت سر و تاج فرهنگ جوی. فردوسی. بخندید رستم از آن گفتگوی برافروخت از باده رخسار اوی. فردوسی. شود روی هامون پر از گفتگوی دو لشکر به روی اندر آرند روی. فردوسی. کارهای جهان به کام تو گشت گفتگوی تو در جهان افتاد. فرخی. گفت: اکنون گفتگوی میکنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356). این است نبشتۀ امیرالمؤمنین و گفتگوی او با تو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). از بهر گفتگوی ز کار جهان و خلق گفتند گونه گون و دویدند چپ و راست. ناصرخسرو. نبینیم سودی در این گفتگوی کز این بیش جستن فزونی خطاست. ناصرخسرو. چشم فلک فارغ از این جستجوی گوش زمین رسته از این گفتگوی. نظامی. بتازی روم را در جستجویم ببویی با ختن در گفتگویم. نظامی. چو باشد گفتگوی خواجه بسیار به گستاخی پدید آید پرستار. نظامی. بسیار جستجوی تو کردم که عاقبت عمرم رسید و می نرسد گفتگوی تو. عطار. بی گفتگوی زلف تو دل را همی کشد با زلف دلکش تو کرا روی گفتگوست. حافظ. غم حبیب نهان به ز گفتگوی رقیب که نیست سینۀ ارباب کینه محرم راز. حافظ. گفتگوی کفر و دین آخر به یکجا میکشد خواب یک خواب است باشد مختلف تعبیرها. صائب. مستم از گفتگوی عام چه غم عاشقان را ز ننگ و نام چه غم. اوحدی. و رجوع به گفت و گوی، گفتگو، گفتار و گفتن شود
ستایشگوی. ثناگوینده. ستایش خوان: چه گر من همیشه ستاگوی باشم ستایم نباشد نکو جز بنامت. رودکی. و ثنا و ستا گوی او در بزم بذل مواهب. (ترجمه تاریخ یمینی ص 474)
ستایشگوی. ثناگوینده. ستایش خوان: چه گر من همیشه ستاگوی باشم ستایم نباشد نکو جز بنامت. رودکی. و ثنا و ستا گوی او در بزم بذل مواهب. (ترجمه تاریخ یمینی ص 474)