جدول جو
جدول جو

معنی گشتر - جستجوی لغت در جدول جو

گشتر(گَ تَ)
خوشتر. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گشتا
تصویر گشتا
(دخترانه)
بهشت، جنت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تشتر
تصویر تشتر
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود
تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی، عبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشته
تصویر گشته
گردیده، پیچیده، تغییرپیداکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشتر
تصویر نشتر
نیشتر، ابزار نوک تیز که با آن رگ می زنند، وسیلۀ رگ زدن، نیسو، نیشو، کلک، مبضع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشتن
تصویر گشتن
گردیدن، شدن، گردش کردن
منحرف شدن، گمراه شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشتر
تصویر بشتر
نوعی بیماری پوستی که علائم آن جوش های ریز سرخ رنگ در پوست و خارش است، بشترم، بسترم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گستر
تصویر گستر
گستردن، پسوند متصل به واژه به معنای گسترنده مثلاً دادگستر، سایه گستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتر
تصویر اشتر
کسی که پلک چشمش به طور مادرزاد یا در اثر زخم و جراحت دریده یا برگشته باشد، کفته پلک، در علوم ادبی در علم عروض فاعلن که از افتادن حرف اول و پنجم مفاعیلن باقی می ماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشتا
تصویر گشتا
بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، قدس، رضوان، خلدستان، سرای جاوید، باغ بهشت، سبزباغ، دارالسّلام، مینو، جنّت، علّیین، نعیم، فردوس، دارالقرار، خلد، باغ ارم، باغ خلد، دارالسّرور، دارالخلد، دار قرار، دارالنّعیم، اعلا علّیین، ارم، فردوس اعلابرای مثال ز آنکه گشتای خوبکاران راست / جمله عقبی حلال خواران راست (سنائی - لغت نامه - گشتا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتر
تصویر اشتر
شتر، پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، جمل، ناقه، هیون، بعیر، خالۀ گردن دراز، ابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشتی
تصویر گشتی
پاسبان یا نگهبانی که باید در مسافت معینی گردش و نگهبانی کند
فرهنگ فارسی عمید
(بَ تَ)
تشتر. نام میکائیل است. گویند که رسانیدن روزی خلق حواله بدوست. (برهان). نام میکائیل که حوالۀ ارزاق و امطار به اوست. (رشیدی). نام میکائیل است که رسانیدن باران و روزی خلق محول به اوست. (انجمن آرا) (آنندراج). نام میکائیل است. (لغت فرس اسدی ص 152) (شرفنامۀ منیری) (اوبهی) (ناظم الاطباء). نام حضرت میکائیل. (از سروری) (از صحاح الفرس) (جهانگیری) (حاشیه فرهنگ اسدی نسخه خطی نخجوانی) (از معیار جمالی). ورجوع به شعوری ج 1 ورق 163 و تشتر شود:
بشتر راد خوانمت پرگست
او چو تو کی بود پگاه عطا.
دقیقی
(از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 152) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ خطی نخجوانی).
میرساند بخلق دست تو رزق
بی تقاضا و منت بشتر.
شمس فخری (از رشیدی و انجمن آرا).
گرچه بشتر را عطا باران بود
مر ترادر و گهر باشد عطا.
(از رشیدی و سروری و انجمن آرا و دیگران)
نام فرشته ای است موکل باران و نباتات. (برهان) (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). ظاهراً با مادۀپیشین یکی باشد که مصحف تشتر است.
لغت نامه دهخدا
(بُ تَ)
بشترم. ورم و آماس و دمیدگی و جوش باشد که بر بدن و اندام آدمی برآید و آن را به عربی شرا گویند. (برهان). دمیدگی اندام. (شرفنامۀ منیری). جوششی که بواسطۀ فساد خون و غلبۀ صفرا بر اندام برآید و بشره را سرخ سازد و خارش کند و بشترم نیز گویند و بتازی شرا خوانند. (از انجمن آرا) (آنندراج). جوششی باشد که بواسطۀ حرارت و افساد خون بر اندام مردم برآید و به تازی شرا گویند. (جهانگیری). شرا و جوشش و دمیدگی که بر بدن و اندام آدمی بهم رسد. (ناظم الاطباء). جوششی که بواسطه فساد خون و غلبۀ صفرا بر اندام برآید و بشره را سرخ کند. (رشیدی). و رجوع به بشترم و بشتری شود
لغت نامه دهخدا
(بُ تِ)
موضعی در بلاد جیان.
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
درون. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گستر
تصویر گستر
پهن کننده، افرازنده، سایه
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی فلزی سرتیز که برای فرود کردن در گوشت بکار برند تا خون و ریم بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتر
تصویر اشتر
شتر، جمل، ناقه (شتر ماده ونر)
فرهنگ لغت هوشیار
تشتر. ورم ظماس دمیدگی، جوششی که بریدن و اندام آدمی برآیدشرا بشترم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشتر
تصویر تشتر
نام ایزدی است، سیزدهمین روز هر ماه شمسی (بنام ایزد مذکور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشکر
تصویر گشکر
نوعی خرما در جیرفت
فرهنگ لغت هوشیار
بهشت: زانکه گشتای خوب کاران راست جمله عقبی حلال خواران راست. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشتک
تصویر گشتک
سرگین گردان جعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشتن
تصویر گشتن
دور زدن، گردش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شده گردیده، گردش کرده سیر کرده، چرخیده دور زده، مراجعت کرده، تغیر یافته تبدل یافته، معکوس شده، تفحص کرده، جنگ کرده، انتقال یافته رسیده، زایل شده غروب کرده، لوچ احول، سرگشته حیران، بخت برگشته بدبخت، گم گشته مفقود، پیر شده، خطی در عهد ساسانی، مرکبی از عطریات غالیه مثلث
فرهنگ لغت هوشیار
پاسبان شب نگهبان شب عسس گزمه، دسته ای از نگهبانان که باید محوطه معینی را مراقبت و نگهبانی نمایند و پیوسته در آن محوطه حرکت کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتر
تصویر اشتر
((اُ تُ))
شتر، پستانداری است نشخوارکننده از گروه سم داران بدون شاخ با پاهایی که دو انگشت دارد. این حیوان در برابر گرما و تشنگی بسیار مقاوم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشتر
تصویر تشتر
((تِ یا تُ تَ))
نام ایزد موکل بر باران که با دیو خشکسالی می جنگد، شعرای یمانی، ستاره ای پر نور در صورت فلکی سگ بزرگ، تیشتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گشته
تصویر گشته
((گَ تِ))
گردیده، تغییر یافته، عوض شده، گردش کرده، سیر کرده. گشتی (گ) پاسبان شب، پلیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گشتن
تصویر گشتن
((گَ تَ))
دور زدن، گردیدن، تغییر کردن، شدن، جستجو کردن، گردش، سیر کردن، چرخیدن، دور زدن، مراجعت کردن، جنگ کردن، مبارزه کردن، 9- انتقال یافتن، رسیدن، زایل شدن، غروب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گشتا
تصویر گشتا
((گُ))
بهشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشتر
تصویر نشتر
((نِ تَ))
آلت نوک تیزی که با آن رگ می زدند، نیشتر، نیشو، نیسو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتر
تصویر اشتر
((اَ تَ))
کسی که پلک چشمش کفته باشد، دریده چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گشتار
تصویر گشتار
مسافر
فرهنگ واژه فارسی سره