جدول جو
جدول جو

معنی گشان - جستجوی لغت در جدول جو

گشان
(گُ)
دهی کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 48هزارگزی جنوب الیگودرز، کنار راه مالرو قلعه پاچه به نفتیان. دارای 12 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وشان
تصویر وشان
(دخترانه)
، افشان، کاشتن، تکان شدید (نگارش کردی: وهشان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نشان
تصویر نشان
علامت، قطعه فلزی که غالباً از طلا، نقره یا برنز به شکل های مختلف ساخته می شود و در برابر خدمات اشخاص یا برای احترام و قدردانی از ورزشکاران، فضلا و دانشمندان به آنان داده می شود و آن را در بعضی مواقع جلو سینۀ خود می زنند، مدال، اثر، آرم مثلاً نشان استاندارد
هدف گیری، مشخصات، نشانی
جای زخم
دلیل، برهان، یادگار
زینت، نوع
مشهور، پرآوازه
پسوند متصل به واژه به معنای نشاننده مثلاً آتش نشان
نشان دادن: چیزی یا کسی را به کس دیگر نمایاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشان
تصویر چشان
چشاندن، چشنده، در حال چشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جشان
تصویر جشان
چوب گز که با آن پارچه یا زمین یا چیز دیگر را اندازه می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشاد
تصویر گشاد
مقابل تنگ، گشاده، فراخ، وسیع، کنایه از گشایش، رها کردن تیر از کمان، چلۀ کمان که سوفار تیر را برای رها کردن در آن قرار می دادند، کنایه از رهایی، نجات، برای مثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸)
گشاد دادن: رها کردن تیر از کمان، در بازی نرد، باقی گذاشتن مهره تک در خانۀ نرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران
تصویر گران
مقابل سبک، سنگین
مقابل ارزان، پربها
کنایه از ناپسند، ناگوار
کنایه از عمیق، سنگین، برای مثال آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد / خواب در وقت سحرگاه گران می گردد (صائب - ۸۶۷)
کنایه از مشکل، دشوار
کنایه از سخت، شدید
کنایه از فراوان، انبوه
کنایه از آنکه معاشرت با او سبب رنجش می شود، گران جان
دستۀ جو یا گندم درو کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشان
تصویر کشان
پسوند متصل به واژه به معنای کشاننده مثلاً دامن کشان
در حال کشیدن و بردن
کشان کشان
کشان کشان: در حال کشیدن و بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشتن
تصویر گشتن
گردیدن، شدن، گردش کردن
منحرف شدن، گمراه شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمان
تصویر گمان
ظن، حدس، خیال، وهم، رای، اندیشه، فرض
گمان بردن: ظن بردن، تصور کردن، انگاشتن
گمان داشتن: ظن داشتن، شک داشتن، نگران بودن، انتظار داشتن
گمان کردن: تصور کردن، پنداشتن، شک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشادن
تصویر گشادن
باز کردن، گشودن، رها کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ یِ)
دهی است از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان، واقع در 21000گزی شمال باختر شهر تویسرکان. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 1290 تن سکنه است. آب آنجا از دره، رود خانه محلی و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، صیفی، میوه، عسل و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. سرچشمۀ کرزان رود از این ده شروع میشود. نزدیکترین راه تویسرکان به همدان و خط سیم تلفن از ده در حدود 12000 گز است. تابستان از ایل قربانعلی به ارتفاعات این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
انجمن اعیان و اشراف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشان
تصویر خشان
جمع خشن، درشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشتن
تصویر گشتن
دور زدن، گردش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشان
تصویر نشان
علامت، نشانی، علامتی که بدان کسی یا چیزی را باز شناسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهان
تصویر گهان
پسوند زمان: چاشتگاهان دیرگاهان صبحگاهان گرمگاهان
فرهنگ لغت هوشیار
خیمه چادر. توضیح فرهنگها این کلمه را در کاف تازی (کیان) آورده اند و بیت ذیل را از ابوشکور بشاهد آن نقل کرده اند: همه باز بسته بدین ریسمان (آسمان. دهخدا) که بر پرده (برده. دهخدا) بینی بسان کیان. چنانکه کلمه پهلوی نشان میدهد صحیح با گاف پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشان
تصویر گوشان
افشرده انگور شیره انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاد
تصویر گشاد
فتح، گشایش، نجات، ظفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشادن
تصویر گشادن
رها کردن، گشودن
فرهنگ لغت هوشیار
گزنده: دهقان بتعجب سر انگشت گزانست کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار. (منوچهری)، در حال گزیدن: گفت: نی من خود پشیمانم ازان دست خود خایان و انگشتان گزان. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیبات بمعنی گشاینده آید: بندگشا بخت گشا پا گشا چهره گشا عقده گشا کار گشاکشور گشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گمان
تصویر گمان
احتمال، شک، شبهه، رای، اندیشه، حدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشان
تصویر چشان
چشنده، در حال چشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران
تصویر گران
سنگین و ثقیل، پربها، نقیص سبک و ارزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گپان
تصویر گپان
قپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشان
تصویر قشان
هرزه خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشان
تصویر فشان
ریزنده و ریزان، آتش فشان، جان فشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشان
تصویر اشان
مخفف ایشان، آنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشان
تصویر جشان
گز استادن خیاط و بنا چوبی که بدان زمین و امثال آنرا پیمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشان
تصویر جشان
((جَ))
گز استادان خیاط و بنا، چوبی که بدان زمین و امثال آن را پیمایند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشان
تصویر کشان
((کَ))
کشنده، خیمه ای که به یک ستون برپا کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشان
تصویر نشان
مهر، آیت، آرم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گمان
تصویر گمان
شک، ظن، حدس، خیال، شبهه، تردید
فرهنگ واژه فارسی سره