جدول جو
جدول جو

معنی گزپرست - جستجوی لغت در جدول جو

گزپرست
(کَ / کِ پَرْ وَ)
پرستندۀ درخت گز:
بزه کن کمان را و این تیر گز
بدین گونه پروردۀ آب رز
ابرچشم او راست کن هر دو دست
چنان چون بود مردم گزپرست.
فردوسی.
و رجوع به فهرست ولف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل پرست
تصویر گل پرست
(دخترانه)
دوستدار گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
پرستار، نگهبان، بزرگ تر خانواده، کسی که در اداره یا بنگاهی به جای رئیس کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ خَ)
ملائکه و جن.
لغت نامه دهخدا
(دَرْ تَ / تِ)
خادم. نوکر. درباری. خدمتگزار دربار. درپرستنده. پرستندۀ در. سرسپرده و علاقه مند و هواخواه دربار:
هر آنگه کزین لشکر درپرست
بنالد بر ما یکی زیردست.
فردوسی.
نباید که بر زیردستان ما
ز دهقان و از درپرستان ما.
فردوسی.
بدو شادمان زیردستان او
چه شهری چه از درپرستان او.
فردوسی.
بزرگان همه زیردست منند
به بیچارگی درپرست منند.
فردوسی.
چهارم که با زیردستان خویش
همان با کهن درپرستان خویش.
فردوسی.
بدان تا چنین زیردستان ما
گر از لشکری درپرستان ما.
فردوسی.
، آنکه دایم مقیم در خانه معشوق یا محبی است. مخلص. هواخواه. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
بازدر بستندش و آن درپرست
بر همان امید آتش پا شده ست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سَ پَ رَ)
مهماندار. (آنندراج) ، خادم و خدمتکار. (برهان) (غیاث) ، بیماردار و پرستار بیمار ومواظب مریض از دوا و غذا. (انجمن آرا) :
بدستوری سرپرستان سه روز
مر او را بخوردن نیم دلفروز.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 1959).
، مراقب. مواظب
لغت نامه دهخدا
(دَرْ پَرْ وَ)
در پرستنده. پرستندۀ در. پرستندۀ گوهر. جواهرخواه. مال دوست. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
در سر حیوان خدا ننهاده ست
کو بود در بند لعل و درپرست.
مولوی.
رجوع به در شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یزدپرست
تصویر یزدپرست
خداپرست، یزدان پرست
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه عهده دار و مواظبت و نگهداری شخص شی یا موسسه ای باشد رئیس، کسی که از ظرف دولت دسته ای از ایلات و عشایر را اداره کند، بزرگ مهتر سرور، پرستار سروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل پرست
تصویر گل پرست
عاشق گل و دوست دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درپرست
تصویر درپرست
درباری، خدمتگزار، نوکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
((~. پَ رَ))
عهده دار، مسئول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
ولی، مسئول، رئیس، رییس، قیم، متولی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
مشرفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
Superintendent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
surintendant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
監督
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
نگران
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
তত্ত্বাবধায়ক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
ผู้กำกับดูแล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
msimamizi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
müfettiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
pengawas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
מְנַהֵל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
관리자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
अधीक्षक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
inspecteur
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
sovrintendente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
superintendente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
监督员
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
nadzorca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
інспектор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
Aufseher
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
начальник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
superintendente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی