جدول جو
جدول جو

معنی گروی - جستجوی لغت در جدول جو

گروی
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زره از سپاهیان افراسیاب تورانی
تصویری از گروی
تصویر گروی
فرهنگ نامهای ایرانی
گروی
(گُ)
نام یکی از خویشان افراسیاب است که در کشتن سیاوش مکرها کرد و حیله ها انگیخت و او را گروی زره نیز گویند. (برهان) (آنندراج). رجوع به فهرست ولف شود:
نهادند پس گیو را با گروی
که همزور بودند و پرخاشجوی.
فردوسی.
و رجوع به گروی زره شود
لغت نامه دهخدا
گروی
(گِ رُ)
شیئی که به گرو داده شده. چیزی که به مورد رهن سپرده شده. مال مرهونه. رهین. رهینه. مرهون. مرتهن. (منتهی الارب). رجوع به گرو شود
لغت نامه دهخدا
گروی
(گِ رِ)
ژول. وکیل دادگستری و سیاستمدار متولد در من سوودری (1807- 1891م.) سومین رئیس جمهوری فرانسه که از سال 1879 تا 1887 این سمت را داشت
لغت نامه دهخدا
گروی
چیزی که به گرو داده شده مرهون رهین گروگان
تصویری از گروی
تصویر گروی
فرهنگ لغت هوشیار
گروی
ضمانت، وثیقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هروی
تصویر هروی
از مردم هرات، تهیه شده در هرات، لهجۀ فارسی رایج در هرات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گروه
تصویر گروه
جماعت، جمعی از مردم، دسته ای از حیوانات
گروه خونی: در پزشکی نوع خون انسان یا برخی پستانداران که بر اساس وجود یا عدم آنتی ژن های خاص، بر سطح گلبول های قرمز تقسیم بندی می شود و شامل گروه های a، b، ab و o است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غروی
تصویر غروی
اهل نجف، از مردم نجف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گروش
تصویر گروش
گرویدگی، ایمان آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرجی
تصویر گرجی
از مردم گرجستان، از قوم گرج، زبان قوم گرج
فرهنگ فارسی عمید
(گِ رُ ءِ لَ)
قصبه ای است در سویس که در ناحیۀ فریبورک قرار داردو پنیر آنجا مشهور است و دارای 1500 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مردم آزار. غریب آزار. (فرهنگ فارسی معین) :
تو سگدل و پاسبانت سگروی
من خاک ره سگان آن کوی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گروس
تصویر گروس
به آرش ستبرا، رمن (مجموع)، نا ویژه
فرهنگ لغت هوشیار
ایمان آوردن: نخست خود را هست کنم و عقد کنم و موجود کنم از گروش که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروه
تصویر گروه
جماعت، جمعی از مردم را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروپ
تصویر گروپ
فرانسوی دسته گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرای
تصویر گرای
میل و رغبت
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گرج: از قوم گرج گرجستانی، زبان مردم گرجستان، خط مردم گرجستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگی
تصویر گرگی
درندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروی
تصویر کروی
به شکل کره، مدور، گوی گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قروی
تصویر قروی
از ریشه سریانی روستایی ده نشین
فرهنگ لغت هوشیار
برانگیختگی، آغالش (تحریص) چسبی، نجفی از مردم نجف منسوب به غری (محلی در کوفه)، (من باب اطلاق جز به کل) نجفی اهل نجف
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گرد و غبار دارای گرد و غبار، سخت لطیف و نازک (پارچه)، گونه ای شویدی (شبتی) که دارای برگهای ظریفتر و ساقه های باریکتر است و شاخ و برگ آن شبیه سرخس میباشد و ارتفاعش نسبه زیاد میشود و مانند شویدی جزو گیاهان زمینی است و در گلدان کشت و نگهداری میشود و آنرا در سالنها و راهرو ها قرار میدهند. اصل آن از افریقای جنوبی است شویدی سرخسی. گرد بودن استدارت تدویر: زیراک کرانه آن شعاع که بر ماه همی افتد از آفتاب دایره ایست از بهر گردی ماه. دلاوری دلیری پهلوانی شجاعت: ندیدم سواران گردنکشان بگردی و مردانگی زین نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروی
تصویر سروی
منسوب به سرو، نوعی از خطوط اسلامی شجری. شاخ جانوران سرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروی
تصویر تروی
سیراب شدن، تفکر و تامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثروی
تصویر ثروی
زن دارا زن توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروی
تصویر بروی
حاجب، ابروی، ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگروی
تصویر سگروی
مردم آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمی
تصویر گرمی
حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردی
تصویر گردی
دایره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گروه
تصویر گروه
کمیته، جماعت، هیئت، فرقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دسته جمعی، جمعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کروی
تصویر کروی
گویالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرویی
تصویر گرویی
امانی
فرهنگ واژه فارسی سره