شجاع و دلاور گیرنده. (برهان) : یکی مرد بد نام او اردشیر سواری گرانمایۀ گردگیر. دقیقی. دریغ آن هژبرافکن گردگیر دلیر و جوان و سوار و هژیر. فردوسی. دلیر است و اسب افکن و گردگیر عقاب اندرآرد ز گردون به تیر. فردوسی. چنین گفت کاین مرد جنگی به تیر سوار کمندافکن و گردگیر. فردوسی. از آن ره برهمن یکی مرد پیر به آواز گفت ای یل گردگیر. اسدی. یل اژدهاکش به گرز و به تیر سوار هژبرافکن گردگیر. اسدی. فرستاد با نامه ای بر حریر به گرشاسب گردنکش گردگیر. اسدی
شجاع و دلاور گیرنده. (برهان) : یکی مرد بُد نام او اردشیر سواری گرانمایۀ گردگیر. دقیقی. دریغ آن هژبرافکن گردگیر دلیر و جوان و سوار و هژیر. فردوسی. دلیر است و اسب افکن و گردگیر عقاب اندرآرد ز گردون به تیر. فردوسی. چنین گفت کاین مرد جنگی به تیر سوار کمندافکن و گردگیر. فردوسی. از آن ره برهمن یکی مرد پیر به آواز گفت ای یل گردگیر. اسدی. یل اژدهاکش به گرز و به تیر سوار هژبرافکن گردگیر. اسدی. فرستاد با نامه ای بر حریر به گرشاسب گردنکش گردگیر. اسدی
آنکه صید گور کند، (آنندراج) : چو با گورگیران ندارند زور به پای خود آیند گوران به گور، نظامی (از آنندراج)، گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان، نظامی (هفت پیکر ص 73)
آنکه صید گور کند، (آنندراج) : چو با گورگیران ندارند زور به پای خود آیند گوران به گور، نظامی (از آنندراج)، گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان، نظامی (هفت پیکر ص 73)
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بندامیر به خرامه، جلگه و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 319 تن است، آب آن از رود کر است، محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است، این قریه را معزآباد هم گویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، در دو فرسخ و نیم مشرقی گاوکان است، (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 258)
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بنداَمیر به خرامه، جلگه و معتدل مالاریایی است، سکنۀ آن 319 تن است، آب آن از رود کر است، محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است، این قریه را معزآباد هم گویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، در دو فرسخ و نیم مشرقی گاوکان است، (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 258)
خفه کننده و قطعکننده نفس. (ناظم الاطباء) : میترسم از این کبود زنجیر کافغان کنم آن شود گلوگیر. نظامی. جگرتاب شد نعره های بلند گلوگیر شدحلقه های کمند. نظامی. چون گلوگیر است زخم عشق تو من چگونه پیش زخمت دم زنم. عطار. ، هر غذای بدمزه و نامطبوع که در راه گلو میماند و به اشکال هضم میگردد. (ناظم الاطباء) : به دارا رساند از سکندر جواب جوابی گلوگیر چون زهر ناب. نظامی. اهل شهر بردسیر هیچ لقمه ای از این گلوگیرتر نیابد. (تاریخ سلاجقۀ کرمان) ، چیزی زمخت که گلو را بگیرد چون مازو و هلیله و مانند آن. (آنندراج) ، گس. قابض. عفص: شراب گلوگیر معده را قوی گرداند و طبع را خشک کند و بول بسیار آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گلوگیر، قابض باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آبی گلوگیر و سیب گلوگیر و انار نارسیده اندرمزند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندرشراب گلوگیر بیزند و بکوبند و بر آن موضع نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، امرود جنگلی. (ناظم الاطباء) : مریخ دلالت دارد بر هر درختی تلخ... و امرود گلوگیر و عوسج. (التفهیم ابوریحان بیرونی) ، کنایه از مردم طامع و سمج و ناهموارکه همه کس از او نفرت کنند. (آنندراج) ، مدعی. (ناظم الاطباء)
خفه کننده و قطعکننده نفس. (ناظم الاطباء) : میترسم از این کبود زنجیر کافغان کنم آن شود گلوگیر. نظامی. جگرتاب شد نعره های بلند گلوگیر شدحلقه های کمند. نظامی. چون گلوگیر است زخم عشق تو من چگونه پیش زخمت دم زنم. عطار. ، هر غذای بدمزه و نامطبوع که در راه گلو میماند و به اشکال هضم میگردد. (ناظم الاطباء) : به دارا رساند از سکندر جواب جوابی گلوگیر چون زهر ناب. نظامی. اهل شهر بردسیر هیچ لقمه ای از این گلوگیرتر نیابد. (تاریخ سلاجقۀ کرمان) ، چیزی زمخت که گلو را بگیرد چون مازو و هلیله و مانند آن. (آنندراج) ، گس. قابض. عفص: شراب گلوگیر معده را قوی گرداند و طبع را خشک کند و بول بسیار آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گلوگیر، قابض باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آبی گلوگیر و سیب گلوگیر و انار نارسیده اندرمزند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندرشراب گلوگیر بیزند و بکوبند و بر آن موضع نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، امرود جنگلی. (ناظم الاطباء) : مریخ دلالت دارد بر هر درختی تلخ... و امرود گلوگیر و عوسج. (التفهیم ابوریحان بیرونی) ، کنایه از مردم طامع و سمج و ناهموارکه همه کس از او نفرت کنند. (آنندراج) ، مدعی. (ناظم الاطباء)
درخشگیر میله نوک تیزیست که انتهای آنرا از فلزی اکسید نشدنی مانند طلای سفید بپوشند و بوسیله نواری عریض مسی بزمین وصل کنند و میله را برفرازعمارات نصب نمایند تا از خطر صاعقه مصون مانند
درخشگیر میله نوک تیزیست که انتهای آنرا از فلزی اکسید نشدنی مانند طلای سفید بپوشند و بوسیله نواری عریض مسی بزمین وصل کنند و میله را برفرازعمارات نصب نمایند تا از خطر صاعقه مصون مانند