شجاع و دلاور گیرنده. (برهان) : یکی مرد بد نام او اردشیر سواری گرانمایۀ گردگیر. دقیقی. دریغ آن هژبرافکن گردگیر دلیر و جوان و سوار و هژیر. فردوسی. دلیر است و اسب افکن و گردگیر عقاب اندرآرد ز گردون به تیر. فردوسی. چنین گفت کاین مرد جنگی به تیر سوار کمندافکن و گردگیر. فردوسی. از آن ره برهمن یکی مرد پیر به آواز گفت ای یل گردگیر. اسدی. یل اژدهاکش به گرز و به تیر سوار هژبرافکن گردگیر. اسدی. فرستاد با نامه ای بر حریر به گرشاسب گردنکش گردگیر. اسدی