- گردگیر (پسرانه)
- از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران افراسیاب تورانی
معنی گردگیر - جستجوی لغت در جدول جو
- گردگیر
- آنکه یا آنچه گرد و غبار چیزی را بگیرد، گردگیرنده
- گردگیر
- آنکه گرد و غبار چیزی را بگیرد
- گردگیر
- شجاع، دلیر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاک کردن گرد و غبار چیزی: پیشخدمت آنجا پیشبند چرک آبی رنگ خودش را بسته و مشغول گردگیری است. یا پارچه (کهنهء) گردگیری. پارچه ای مستعمل که برای گردگیری و تمیز کردن اثاثه بکار برند
خاکروبی، نزاع، زد و خورد
گردآلوده اغبر
گرد گیرنده فرا گیرنده اطراف چیزی را محیط. آنکه گردان را مغلوب کند شجاع دلاور: یکی مرد بدنام او اردشیر سواری گرانمایه ای گردگیر
شاهی آبی: سپندان و گندنا و پیاز و سیر و سداب و گرگیر وسپند و ترب و باتنگان
پاک کردن گرد و غبار چیزی: در و دیوار اطاقها را گرد گیری کردند
توریسم
توریست، سیاح
مجموعه
مجموعه
مجموع
کسیکه در شجاعت و قدرت و نیرومندی بی تهور وبی باک باشد
گرفتار، مشغول، آغاز زد و خورد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شیر زیبا، آنکه حکومت مقدس دارد، شهریاری مقدس، پادشاهی مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام مؤسس سلسله ساسانی اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان، ، فرزند ساسان
متداول، جامع
مجرای باد در دیوار یا بام خانه
درخشگیر میله نوک تیزیست که انتهای آنرا از فلزی اکسید نشدنی مانند طلای سفید بپوشند و بوسیله نواری عریض مسی بزمین وصل کنند و میله را برفرازعمارات نصب نمایند تا از خطر صاعقه مصون مانند
خرده گیر ایراد گیرنده
پردگی
جایی که سرد باشد ییلاق مقابل گرمسیر
کسی که اخبار روزنامه ها زیر نظر او تهیه میشود
همهمه، غوغا، گیر و دار
اطراف کمر، تهیگاه، کمر
مجرای باد در دیوار یا بام خانه، راهی که برای جریان هوا در سقف یا میان دیوار اتاق درست کنند، بادخن، بادغر، حلقۀ فلزی مشبک روی سماور یا سر قلیان، خانه یا زمینی که در معرض وزش باد باشد
طرفدار، جانب دار، حامی، گوشه گیر، برای مثال در طرف شام یکی پیر بود / چون پری از خلق طرفگیر بود (نظامی۱ - ۵۱)
آنکه قبول پند و اندرز کند، پندگیرنده
پهلوان وار، به روش پهلوانان مانند پهلوان
وسیله ای که در اشیاء گران بها از قبیل خودرو، ملک یا گاوصندوق کار گذاشته می شود و در اثر تماس یا قطع و وصل شدن نور به صدا درمی آید، کسی که دزد را دستگیر کند، دزد گیرنده، دزدبگیر
آنچه راه گلو را بگیرد، لقمۀ بزرگ که از حلق فرو نرود
پدرخوانده، مردی که فرزند دیگری را به فرزندی خود بپذیرد
آنکه داد مظلوم از ظالم بستاند، داد گیرنده، انتقام گیرنده