جماعت، جمعی از مردم، دسته ای از حیوانات گروه خونی: در پزشکی نوع خون انسان یا برخی پستانداران که بر اساس وجود یا عدم آنتی ژن های خاص، بر سطح گلبول های قرمز تقسیم بندی می شود و شامل گروه های a، b، ab و o است
جماعت، جمعی از مردم، دسته ای از حیوانات گروه خونی: در پزشکی نوع خون انسان یا برخی پستانداران که بر اساس وجود یا عدم آنتی ژن های خاص، بر سطح گلبول های قرمز تقسیم بندی می شود و شامل گروه های a، b، ab و o است
دکچی باشد و آن گلولۀ ریسمانی است که در وقت رشتن بر دوک پیچد و بعربی نصیله خوانند. (برهان). دوکچی و بتازی وشیعه. (انجمن آرا). بباید دانست که لفظ نصیله بمعنی دکچی در کتب متعارفۀ لغت عربی بنظر نرسیده اما نصل بمعنی ریسمانی که از دوک برآید نوشته اند، و این بمعنی مطلوب یعنی دکچه صریح نیست و بدین معنی آنچه درلغت عرب موضوع و در کتب متداوله مسطور گشته لفظ وشیعه و دجاجه است چنانکه بر متتبع پوشیده نیست. (حاشیۀ برهان چ معین از حاشیۀ برهان چ کلکته) : آمد یک بیوه زن مسکینی درویش و دو گروهه ریسمان انداخت. (ترجمه دیاتسارون، انجیل مرقس باب 12 ص 270)
دکچی باشد و آن گلولۀ ریسمانی است که در وقت رشتن بر دوک پیچد و بعربی نصیله خوانند. (برهان). دوکچی و بتازی وشیعه. (انجمن آرا). بباید دانست که لفظ نصیله بمعنی دکچی در کتب متعارفۀ لغت عربی بنظر نرسیده اما نصل بمعنی ریسمانی که از دوک برآید نوشته اند، و این بمعنی مطلوب یعنی دکچه صریح نیست و بدین معنی آنچه درلغت عرب موضوع و در کتب متداوله مسطور گشته لفظ وشیعه و دجاجه است چنانکه بر متتبع پوشیده نیست. (حاشیۀ برهان چ معین از حاشیۀ برهان چ کلکته) : آمد یک بیوه زن مسکینی درویش و دو گروهه ریسمان انداخت. (ترجمه دیاتسارون، انجیل مرقس باب 12 ص 270)
جمع و گروه مردم. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (رشیدی). دکتر معین نوشته اند: جهانگیری (و بنقل رشیدی) به معنی جمع و گروه مردم آورده اند بدون شاهد، و ظاهراً مصحف ’گروه’ است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
جمع و گروه مردم. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (رشیدی). دکتر معین نوشته اند: جهانگیری (و بنقل رشیدی) به معنی جمع و گروه مردم آورده اند بدون شاهد، و ظاهراً مصحف ’گروه’ است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
گلوله خواه گلولۀ ریسمان باشد و خواه گلولۀ توپ وتفنگ و گلولۀ بازی و گلولۀ خمیر نان و پنبه و گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ ریسمان که عورات می ریسند و آن را فرموک و دستگی نیز میگویند. (جهانگیری). بندق. (غیاث) (آنندراج) : گره به روی و میان پای پرگروهۀ هار. مختاری. بگوه کودک یک ماهه ریده جلق زدی بگوی لخلخه برداشتی گروهۀ هار. سوزنی. هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهۀ ریسمانی یا پارۀ پشم، هیچکس سوزنی تصرف نکردی. (ترجمه تاریخ اعثم کوفی ص 32) ، حلوایی باشد که عربان کعب الغزال گویند. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا). و آن را کلیچه گویند. (انجمن آرا). کریچه. (جهانگیری) ، گلولۀ خمیر. (آنندراج). زواله. (جهانگیری) : چون تو ترتیب نان و خوان سازی سه گروهه سپهر لاک تو باد. ؟ (آنندراج). گروهه چو شد پهن باز از تنور برآمد چو خور گفتم از بیخودی. احمد اطعمه (از فرهنگ سروری ج 3 ص 1233). ، گروه و جماعت مردم. (برهان). رجوع به گروه شود
گلوله خواه گلولۀ ریسمان باشد و خواه گلولۀ توپ وتفنگ و گلولۀ بازی و گلولۀ خمیر نان و پنبه و گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ ریسمان که عورات می ریسند و آن را فرموک و دستگی نیز میگویند. (جهانگیری). بُندُق. (غیاث) (آنندراج) : گره به روی و میان پای پرگروهۀ هار. مختاری. بگوه کودک یک ماهه ریده جلق زدی بگوی لخلخه برداشتی گروهۀ هار. سوزنی. هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهۀ ریسمانی یا پارۀ پشم، هیچکس سوزنی تصرف نکردی. (ترجمه تاریخ اعثم کوفی ص 32) ، حلوایی باشد که عربان کعب الغزال گویند. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا). و آن را کلیچه گویند. (انجمن آرا). کریچه. (جهانگیری) ، گلولۀ خمیر. (آنندراج). زواله. (جهانگیری) : چون تو ترتیب نان و خوان سازی سه گروهه سپهر لاک تو باد. ؟ (آنندراج). گروهه چو شد پهن باز از تنور برآمد چو خور گفتم از بیخودی. احمد اطعمه (از فرهنگ سروری ج 3 ص 1233). ، گروه و جماعت مردم. (برهان). رجوع به گروه شود
دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج، واقع در 80000گزی خاوری دژ شاهپور و 8000گزی شمال خاوری دره هرد. کوهستانی، هوای آن سرد و دارای 90 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه ها و زه آب درۀ محلی تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج، واقع در 80000گزی خاوری دژ شاهپور و 8000گزی شمال خاوری دره هرد. کوهستانی، هوای آن سرد و دارای 90 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه ها و زه آب درۀ محلی تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 21 هزارگزی خاور قره آغاج و 34 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 24 تن است. آب آن از رود خانه آیدوغمش تأمین میشود. محصول آن غلات و نخود و بزرک و زردآلو و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 21 هزارگزی خاور قره آغاج و 34 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 24 تن است. آب آن از رود خانه آیدوغمش تأمین میشود. محصول آن غلات و نخود و بزرک و زردآلو و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
گلوله ریسمان و پنبه: هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهه ریسمانی یا پاره ای پشم هیچکس سوزنی تصرف نکردی، گلوله خمیر زواله: گروهه چو شد پهن باز از تنور برآمد چو خور گفتم از بیخودی... (احمد اطعمه)، حلوایی است کلیچه کریچه کعب الغزال
گلوله ریسمان و پنبه: هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهه ریسمانی یا پاره ای پشم هیچکس سوزنی تصرف نکردی، گلوله خمیر زواله: گروهه چو شد پهن باز از تنور برآمد چو خور گفتم از بیخودی... (احمد اطعمه)، حلوایی است کلیچه کریچه کعب الغزال
دسته، جمعیت، امت، فرقه، واحدی از سربازان شامل 9 نفر، امتیاز کارمند از جهت مدرک تحصیلی و سابقه کار که خود به چند پایه تقسیم می شود، اصطلاحی است که در دانشگاه ها به جای کلمه انگلیسی دپارتمان یعنی جزوی از دانشگاه
دسته، جمعیت، امت، فرقه، واحدی از سربازان شامل 9 نفر، امتیاز کارمند از جهت مدرک تحصیلی و سابقه کار که خود به چند پایه تقسیم می شود، اصطلاحی است که در دانشگاه ها به جای کلمه انگلیسی دپارتمان یعنی جزوی از دانشگاه