جدول جو
جدول جو

معنی گرون - جستجوی لغت در جدول جو

گرون
(گِ رِ وَ)
ژاک، طبیب و شاعر فرانسوی متولد در کلرمونت آن بووزی (حدود 1538- 1575م.). مصنف کمدیها و تراژدیها است
لغت نامه دهخدا
گرون
رئیس هیئت اعزامی آلمانی که در سال 1902 - 1903م، برای کشفیات به تورفان رفته است، (سبک شناسی بهار ج 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
گرون
گران، سنگین، گریبان یقه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرون
تصویر آرون
(پسرانه)
صفت نیک و خصلت پسندیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گروی
تصویر گروی
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زره از سپاهیان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرزن
تصویر گرزن
(پسرانه)
تاجی که شاهان بر سر می گذاشتند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرون
تصویر سرون
شاخ گاو، گوسفند و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گروش
تصویر گروش
گرویدگی، ایمان آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرزن
تصویر گرزن
تاج مرصع که در قدیم روی تخت بالای سر پادشاهان می آویخته اند، تاج، طرز قرار گرفتن گل ها بر روی شاخه ها مانند گل گاوزبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرون
تصویر پرون
پروان، دستگاهی که با آن ابریشم را تاب دهند، چرخ ابریشم تابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرون
تصویر قرون
قرن ها، پاره ای از زمان ها، بالای کوه ها، جمع واژۀ قرن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردن
تصویر گردن
قسمتی از بدن بین سر و تنه
کنایه از فرد بزرگ و قدرتمند، برای مثال بنازند فردا تواضع کنان / نگون از خجالت سر گردنان (سعدی۱ - ۱۳۴) در این معنی معمولاً با «ان» جمع بسته می شود
به گردن گرفتن: تعهد کردن، عهده دار شدن
گردن افراختن: گردنکشی کردن، خودنمایی کردن، تکبر کردن، برای مثال بلندآواز نادان گردن افراخت / که دانا را به بی شرمی بینداخت (سعدی - ۱۷۹)
گردن افراشتن: خودنمایی کردن، تکبر کردن، گردنکشی کردن
گردن برافراشتن: خودنمایی کردن، تکبر کردن، گردنکشی کردن
گردن پیچیدن: کنایه از سرپیچی کردن، سر باز زدن، نافرمانی کردن، برای مثال نژادی ازاین نامورتر که راست / خردمند گردن نپیچد ز راست (فردوسی - ۵/۳۴۷)
گردن تافتن: سرپیچی کردن، سر باز زدن
گردن خاراندن: کنایه از عذر آوردن، بهانه آوردن
گردن خم کردن: کنایه از فروتنی کردن، تواضع کردن
گردن دادن: کنایه از تسلیم شدن، اطاعت کردن، تن در دادن
گردن زدن: گردن کسی را با شمشیر قطع کردن
گردن کج کردن: کنایه از فروتنی کردن، اظهار عجز و ناتوانی کردن
گردن کشیدن: کنایه از گردنکشی کردن، نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن، تکبر کردن، دلیری کردن
گردن نهادن: کنایه از تسلیم شدن، اطاعت کردن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردون
تصویر گردون
هرچه دور خود یا گرد محوری بچرخد، چرخ، کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درون
تصویر درون
مقابل بیرون، میان چیزی یا جایی، دل، برای مثال تا توانی درون کس مخراش / کاندراین راه خارها باشد (سعدی - ۸۳)، کنایه از ضمیر، باطن، برای مثال درون ها تیره شد باشد که از غیب / چراغی برکند خلوت نشینی (حافظ - ۹۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران
تصویر گران
مقابل سبک، سنگین
مقابل ارزان، پربها
کنایه از ناپسند، ناگوار
کنایه از عمیق، سنگین، برای مثال آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد / خواب در وقت سحرگاه گران می گردد (صائب - ۸۶۷)
کنایه از مشکل، دشوار
کنایه از سخت، شدید
کنایه از فراوان، انبوه
کنایه از آنکه معاشرت با او سبب رنجش می شود، گران جان
دستۀ جو یا گندم درو کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریون
تصویر گریون
هر نوع بیماری پوستی همراه با بثورات، قوبا، بریون، گر، گوارون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گروه
تصویر گروه
جماعت، جمعی از مردم، دسته ای از حیوانات
گروه خونی: در پزشکی نوع خون انسان یا برخی پستانداران که بر اساس وجود یا عدم آنتی ژن های خاص، بر سطح گلبول های قرمز تقسیم بندی می شود و شامل گروه های a، b، ab و o است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برون
تصویر برون
بیرون، خارج، ظاهر چیزی، روی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرون
تصویر پرون
چرخی که ابریشم را بدان از پیله بر آورند و آن چرخ را بپای گردانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرون
تصویر حرون
سرکش توسن اسب یا استری که از سوار اطاعت نکند سرکش توسن: (بر مرکبی حرون سوار شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروی
تصویر گروی
چیزی که به گرو داده شده مرهون رهین گروگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردون
تصویر گردون
چرخ، هر چه دور خود یا گرد محوری بچرخد
فرهنگ لغت هوشیار
تاج و نیم تاجی که از دیبا می بافتند بزر و گوهر مغرق کرده و آنرا بر بالای سر شاه می آویختند: آنکه اهل درزن باشد نه سزای گرزن باشد، گل آذینی است محدود که ساقه گل دهنده (پایه گل) آن بپایه گل فرعی بعدی منتهی میشود. این پایه های گل دار از طرفی رشد و نمو انتهایی ساقه را محدود میسازند و از طرفی در تولید انشعابات فرعی آن موثرند. اگر انشعابات پایه ماقبل انجام شود گرزن را یکسویه و اگر از دو جانب باشد آنرا دو سویه گویند. گاهی انشعابات گلهای بعدی بتناوب از طرفین پایه های ماقبل انجام میشود و در این صورت گرزن را مارپیچی نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن
تصویر گردن
فسمتی از بدن سر و تنه را گردن گویند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه به جرب مبتلی است گرگین: گر نخواهی رنج گراز گرگنان پرهیز کن جهل گراست ای پسر پرهیز کن زین زشت گر. (ناصر خسرو) غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد و آنرا گاه در آتش بریان کنند و خورند دلمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرون
تصویر قرون
جمع قرن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروه
تصویر گروه
جماعت، جمعی از مردم را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون
تصویر برون
مخفف بیرون، ضد درون، منظر، آشکار، خارج، ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درون
تصویر درون
اندرون، باطن، در شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرون
تصویر آرون
صفت نیک، خصلت حمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرون
تصویر جرون
خوگری، سودگی، آرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درون
تصویر درون
باطن، وارد، داخل، بطن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گروه
تصویر گروه
کمیته، جماعت، هیئت، فرقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرون
تصویر سرون
آنتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قرون
تصویر قرون
سده ها
فرهنگ واژه فارسی سره