جدول جو
جدول جو

معنی گرمجان - جستجوی لغت در جدول جو

گرمجان
(گَ)
دهی است از دهستان دوغائی بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 36 هزارگزی جنوب قوچان و 10 هزارگزی جنوب جاده شوسۀ عمومی قوچان به مشهد. هوای آن معتدل دارای 160 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و تریاک، شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارمغان
تصویر ارمغان
(دخترانه)
هدیه، تحقه، سوغات، رهاورد، سوغات، هدیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارمغان
تصویر ارمغان
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه، برای مثال آن را که تو از سفر بیایی / حاجت نبود به ارمغانی (سعدی۲ - ۵۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترجمان
تصویر ترجمان
کسی که دو زبان بداند و مطلبی را از زبانی به زبان دیگر بیان کند، مترجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرمدان
تصویر حرمدان
کیسه ای چرمی که در آن زر و سیم ریخته و به کمر می بستند، چنته، همیان، خرمدان و چرمدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنجان
تصویر ترنجان
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنگان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگرمان
تصویر آگرمان
موافقت دولتی با آمدن سفیری از طرف دولت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگ جان
تصویر رگ جان
شاهرگ، ورید، حبل الورید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریجان
تصویر دریجان
دریگان، یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
یکی از حکومتهای موقتی است که در جهت غربی آناطولی پس از پایان تسلط سلجوقیان روم تأسیس یافت. دیار گرمیان شامل نواحی کوتاهیه و قره حصار صاحب بودو از شمال به ناحیۀ قره سی و خداوندگار و از مغرب به صاروخان و آیدین و منتشا و از جنوب به حمید و قره مان و از مشرق به خیمانه و مجرای سقاریه محدود بود. چون امرای گرمیان با دولت عثمانی رفتار خصمانه ای نداشتند پادشاهان عثمانی نیز متعرض آنان نبودند و در زمان سلطان مرادخان ثانی بسال 831 هجری قمری یعقوب بگ از امرای گرمیان بی آنکه فرزندی داشته باشد مرد و ملک خودرا به دولت عثمانی محول کرد، و از این تاریخ دیار ایشان ضمیمۀ ممالک عثمانی شد و مرکز آن کوتاهیه تعیین گردید ولی گرمیان به ولایت خداوندگار ملحق شده نام اصلی آن بکلی متروک گردید. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز، در 59000گزی جنوب خاور زرقان. کنار راه فرعی بند امیر به سلطان آباد. جلگه، معتدل، مالاریائی. دارای 191 تن سکنه. آب آنجا از رود کر. محصول آن غلات، برنج، تریاک. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ)
نام یکی از دهستان های بخش حومه شهرستان بجنورد. محدود است از شمال به دهستان تکمران و گیفان از جنوب به کوه باباموسی، از مشرق متصل به خاک زعفران لو. موقعیت دهستان کوهستانی. هوای آن معتدل و محصول عمده آنجا غلات و تریاک. باغات و محصول دامی بحد کافی دارند. ساکنین از طوایف پیچرانلو میباشند که شغل آنها عموماً زراعت و گله داری است. این دهستان از 36 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و در حدود 7971 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در24 هزارگزی خاور مراغه و 5 هزارگزی شمال راه ارابه رو مراغه به قره آغاج. هوای آن معتدل دارای 837 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه لیلان و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر، نخود بادام، زردآلو، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بخشی است از دهستان کلارستاق مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 108)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در 8هزارگزی باختر خوسف، کنار راه مالرو عمومی خوسف به خور. هوای آن گرمسیر و دارای 20 تن جمعیت است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طرمذان
تصویر طرمذان
لافزن
فرهنگ لغت هوشیار
(خانگی) گرهی سخت با درد کم یا بسیار که در زیر بغل یا کش ران و غیره پیدا شود بسبب مرضی که در جای دیگر بدنست مانند آماس کش بعلت سوزاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمهان
تصویر ارمهان
پارسی تازی گشته آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجمان
تصویر ترجمان
شخصی را گویند که لغتی را بزبان دیگر تقریر نماید، مترجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنجان
تصویر ترنجان
پارسی تازی گشته ترنگان باد رنگبویه بالنگو از گیاهان باد رنجبویه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته خرمدان کیسه چرمی که در آن دانگ (سکه) و زر برگ نهند کیسه ای چرمین که در آن پول و اشیا دیگر گذارند: (چونک حق و باطلی آمیختند نقد و قلب اندر حرمدان ریختند) (مثنوی) توضیح این کلمه بصورت (جرمدان) تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمدان
تصویر درمدان
زوزندان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگرمان
تصویر آگرمان
پذیرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمغان
تصویر ارمغان
تحفه ای که از جایی بجایی دیگر برند سوغات ره آورد سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمگان
تصویر ارمگان
تربیت کننده، مربی
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه ای چرمین که درویشان و مسافران بر پهلو بندند و پول و اشیا دیگر را در آن ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمگان
تصویر ارمگان
((اِ مَ))
تربیت کننده، سعادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آگرمان
تصویر آگرمان
((گْ رِ))
موافقت دولتی با سفارت شخصی از طرف دولت دیگر، پذیرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارمغان
تصویر ارمغان
((اَ مَ))
سوغات، ره آورد سفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجمان
تصویر ترجمان
((تَ جُ))
مترجم، گزارنده، بازگو کننده، بیان کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجمان
تصویر ترجمان
ترزبان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آگرمان
تصویر آگرمان
پذیرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارمغان
تصویر ارمغان
کادو، هدیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رگ جان
تصویر رگ جان
آورتا
فرهنگ واژه فارسی سره