جدول جو
جدول جو

معنی گرم - جستجوی لغت در جدول جو

گرم
مقابل سرد، دارای حرارت مثلاً آب گرم،
به وجود آورندۀ گرما مثلاً پتوی گرم،
کنایه از با محبت و صمیمیت مثلاً سلام گرم،
کنایه از پرهیجان، باشور و نشاط مثلاً مجلس گرم،
کنایه از مطلوب، دلنشین مثلاً صدای گرم،
ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است مثلاً نارنجی رنگی گرم است،
در طب قدیم از مزاج های چهارگانۀ بدن مثلاً طبع گرم،
در حال گرمی مثلاً چای را گرم بنوش
گرم راندن: کنایه از تند راندن، به شتاب راندن، شتافتن، تند رفتن
گرم گرفتن: کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
تصویری از گرم
تصویر گرم
فرهنگ فارسی عمید
گرم
اندوه، غم، دلتنگی
زخم، جراحت
قسمت تحتانی پشت گردن که بین دو شانه قرار دارد
تصویری از گرم
تصویر گرم
فرهنگ فارسی عمید
گرم
واحد اندازه گیری جرم در دستگاه متری، معادل یک هزارم کیلوگرم
تصویری از گرم
تصویر گرم
فرهنگ فارسی عمید
گرم
(گَ)
نام یکی از دهستان های دوگانه بخش ترک از شهرستان میانه در خاور بخش و شمال خاوری شهرستان میانه. از شمال به جبال بزکش، از جنوب به شهرستان زنجان و از خاور به هروآباد و از باختر به دهستان کندوان محدود میباشد.
قراء این دهستان در دامنۀ شمالی کوه بزکش و دامنه های کوه میداندغی واقع و بطور کلی کوهستانی و دارای آب و هوای سردسیر و ییلاقی میباشد. آب قراء واقع در سمت شمال و باختر دهستان از رود گرم و قراء جنوبی از سفیدرود تأمین میشود و محصولات عمده آن غلات و حبوبات و اشجار غیرمثمر (تبریزی و چنار) میباشد. مرکز دهستان چشمه کش و از 58 آبادی بتعداد نفوس 16470 تن تشکیل یافته است. قراء عمده آن عبارتند از: خویستان، ارمودان، ینگجه، دلیکانلو، چتاب حسنخان و حاجی یوسفلو میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گرم
(گَ)
پارسی باستان گرما [در پادا: گرما] ، اوستا گرما، پهلوی گرم، هندی باستان غرما (گرمی) ، ارمنی جرم، جرمن (تب) ، کردی و بلوچی گرم، افغانی غرما، استی غرم، کرم، شغنی گرم، سریکلی زهورم، گورم. (حاشیۀ برهان چ معین). مقابل سرد. (برهان) (آنندراج). سخن. (منتهی الارب) : و پیغمبر را علیه السلام گفت تو اندر میانه بنشین تا گرمت نبود. (ترجمه طبری بلعمی).
رفیقا چند گویی کو نشاطت
بنگریزد کس از گرم آفروشه.
رودکی.
گرانمایه خوانی بیاورد مرد
برو خوردنیها زگرم و ز سرد.
فردوسی.
نه گرماش گرم و نه سرماش سرد
همه جای شادی و آرام و خورد.
فردوسی.
بجوشیدش از دیدگان خون گرم
به دندان همی کند از تنش چرم.
عنصری.
پس بساروج بیندود همه بام و درش
جامه ای گرم بیفکند پلاسین ز برش.
منوچهری.
شرابی که بترشی زند، مردمانی را که معده ها وجگرهای گرم دارند، شاید. (نوروزنامه)، شتاب و تعجیل. (برهان). جلد و شتاب. (غیاث). جلد وتیز و مفرط. (آنندراج) :
اسپیک آمد همانگه نرم نرم
تا برد مر اسب او را گرم گرم.
رودکی.
بسی کرد خواهش که ایدر بایست
چنین گرم رفتی ترا روی نیست.
فردوسی.
پس اندر همی راند بهرام نرم
برو بارگی را نکرد ایچ گرم.
فردوسی.
پس اندر سواران برفتند گرم
که بر شیر جنگی بدرند چرم.
فردوسی.
آن ملاعین گرم درآمدند و نیک نیرو کردند. (تاریخ بیهقی).
رهی به پیش خود اندر گرفت و گرم براند
به زیر رایت منصور لشکر جرار.
فرخی.
ای قافله سالار چنین گرم چه رانی
آهسته که در کوه وکمر بازپسانند.
سعدی.
، سختی. شدت. مقابل رخا.سرد:
سخن زهر و پازهر وگرم است و سرد
سخن تلخ و شیرین و درمان و درد.
ابوشکور.
سواری گرانمایه نامش کهرم
رسیده بسی بر سرش سرد و گرم.
دقیقی.
، تند. تندخو. مستبد:
نباید بود ازینسان گرم و خودکام
بقدر پای خود باید زدن گام.
نظامی.
، محکم. سخت. بنیرو: از آن پتکها برگرفتی و بر سر وی [بر سر نمرود آنگاه که پشه در مغز او جای گرفته بود] همی زدندی و هر که گرم تر زدی گفتی من از شما خشنودترم. (ترجمه طبری بلعمی)، سخت. شدید: دیگر سلاحها کار بفرمودند تیربارانی صعب بکرد [ند] و حمله های گرم آوردند، آن مردم حشری هزیمت کردند. (تاریخ سیستان)، خوب. بامحبت. دوستانه. باحرارت. بالطف. بامهربانی:
یکی نامه را گرم پاسخ نوشت
بیاراست قرطاس را چون بهشت.
فردوسی.
بگفتار گرم و به آواز نرم
فرستاده را راه دادی بشرم.
فردوسی.
برستم چنین گفت [گیو] کای بافرین
گزین همه مهتران زمین
چنان شادگشتم به دیدار تو
برین پرسش گرم و گفتار تو
که بی جان شده باز یابد روان
و یا پیرسر مرد گردد جوان.
فردوسی.
چو دیدم من این خوب چهر ترا
همین پرسش گرم و مهر ترا.
فردوسی.
بفرمودشان تا نوازند گرم
نخوانندشان جز به آواز نرم.
فردوسی.
بلکاتکین گفت فرمانبردارم و میان ایشان سخت گرم بود. (تاریخ بیهقی).
یاد از آن حجرۀ حکیم شریف
و آن حریفان گرم خوش خنده.
سوزنی.
همچو سروی بر پای خاست و بخرامید و پیش مأمون بازآمد و خدمتی نیکو بکرد و عذری گرم بخواست. (چهارمقالۀ عروضی)، جزم. بی تخلف:
تهمتن چو بشنید شرم آمدش
برفتن یکی رای گرم آمدش.
فردوسی.
، تیز. پرمشتری. بارونق. روا:
اگر چون میر یک تن بود از ایشان
نه چندان بد مر او را گرم بازار.
فرخی.
رجوع به گرم بازار و بازار گرم شود.
- آب گرم، اشک:
عنان تکاور همی داشت نرم
همی ریخت از دیدگان آب گرم.
فردوسی.
به آب گرم درمانده ست پایم
چو در زلفین در انگشت ازهر.
- بازار گرم، بازار بارونق. بازار پرمشتری:
هین در این بازار گرم بی نظیر
کهنه ها بفروش و ملک نقد گیر.
مولوی.
- پذیرایی گرم، پذیرایی مهمانان با لطف و محبت.
- پیغام گرم، پیغام بامهر، بامحبت، دوستانه:
بسی گرم پیغامها داده بود
ز چیزی که پیشش فرستاده بود.
فردوسی.
- خون گرم، کسی که با مردم بسیار معاشرت کند.
- دل گرم، مستظهر. قوی دل.
- دم گرم، دهن گرم. گفتار شیرین. زبان چرب.
- سخن گرم، گفتار گیرنده. سخن دلپذیر، نغز:
بشد منذر و شاه را کردنرم
بگسترد پیشش سخنهای گرم.
فردوسی.
چو بشنید شاه آن سخنهای گرم
ز گردان چینی به آواز نرم.
فردوسی.
بیازید و بگرفت دستش بشرم
بسی گفت شیرین سخنهای گرم.
اسدی.
- سلاح گرم، اسلحۀ آتشین چون تپانچه.
- گفتار گرم، سخن گرم:
برفتند زی ماه رخسار پنج
ابا گرم گفتار و دینار و گنج.
فردوسی.
دگر می گسارد به آواز نرم
همی دل ستاند بگفتار گرم.
فردوسی.
- مجلس گرم، مجلس دوستانه.
- هنگامۀ گرم، ازدحام. شلوغی:
بر چارسوی عنصر هنگامه ای است گرم
پرهیز کن ز جیب شکافان بی نشان.
اثیر اخسیکتی
لغت نامه دهخدا
گرم
(گِ رَ)
گرام. واحد اوزان مستعمله در بیشترممالک متمدنه و عبارت است از وزن یک سانتیمتر مکعب آب مقطر با چهار درجه حرارت در تحت فشار طبیعی 57 سانتی متر آتمسفر و تقریباً معادل است با پنج نخود و خمس نخود و کمی افزون از ماشه میباشد. (ناظم الاطباء). واحد وزن دستگاه متری فرانسه که بسیاری از ممالک آن را پذیرفته اند. 1- اضعاف گرام عبارت است از: دکاگرام. هکتوگرام. کیلوگرام. میرایاگرام. 2- اجزاء گرام:دسی گرام. سانتی گرام. میلی گرام. رجوع به گرام شود
لغت نامه دهخدا
گرم
(سَ / سِ)
غم و اندوه و زحمت سخت و گرفتگی دل و دلگیری باشد. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) :
گر درم داری گزند آرد بدین
لیکن او را گرم درویشی گزین.
رودکی.
بدین زاری و خواری وگرم و درد
پراکنده بر تارکش خاک و گرد.
فردوسی.
همه گرم و در دست تیمار و رنج
بر این است رسم سرای سپنج.
فردوسی.
گهی با می و رود و رامشگران
گهی با غم و گرم و رنج گران.
فردوسی.
امیر شاد و بدو بندگان همه شاد
مخالفان همه با گرم و انده و تیمار.
فرخی.
کامران باش و شادمانه بزی
دشمنانت اسیر گرم و حزن.
فرخی.
تو شیری و شیران بکردار غرم
برو تا رهانی دلم را ز گرم.
عنصری.
بشد رامین روان بر کوه چون غرم
روانش پرنهیب و دل پر از گرم.
(ویس و رامین).
گریزندگان نزد فغفوز باز
رسیدند با رنج و گرم و گداز.
اسدی (گرشاسب نامه).
که را بیش بخشد بزرگی و ناز
فزونتر دهد رنج وگرم و گداز.
اسدی.
بلای خیری و درد شقایق را پزشک آید
غم نسرین و گرم یاسمن را غمگسار آید.
لامعی.
تو همه ساله به شادی و طرب
مانده اعدای تو در گرم و زحیر.
زان باده که با بوی گل و گونۀ لعل است
قفل در گرم است و کلید در شادی.
(اسرارالتوحید).
هر که درخدمت او گشت رهی گشت رها
از غم و رنج و عنا و تعب و گرم و اسف.
سوزنی.
گر تو کور و کر شدی ما را چه جرم
ما در این رنجیم و در اندوه و گرم.
مولوی.
با دل خود گفت (نصوح) کز حد رفت جرم
از دل من کی رود آن ترس و گرم.
مولوی.
، گرفتن اندک از جملۀ طلب بسیار. (برهان) (آنندراج) (اشتینگاس)، قوس قزح. (برهان)، در نسخۀ میرزا بمعنی زخم آمده است، کمان رستم. (رشیدی)
در لهجۀ عوام، میان دو دوش و گوشت پس گردن نزدیک به مازه را گویند
لغت نامه دهخدا
گرم
گرما، دارای حرارت، نقیص سرد غم، اندوه و زحمت، دلگیری پنج گرم تقریباً برابر یک مثقال است، واحد وزن در فرانسه می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
گرم
((گَ))
آن چه دارای گرماست، ضد سرد، با محبت، صمیمی، تندخو، دلنشین، دلچسب
گرم و سرد چشیده: کنایه از آن که تجربه های بسیار کرده و ورزیده شده
تصویری از گرم
تصویر گرم
فرهنگ فارسی معین
گرم
((گِ رَ))
یک هزارم کیلو
تصویری از گرم
تصویر گرم
فرهنگ فارسی معین
گرم
((گُ))
اندوه، زحمت، غم
تصویری از گرم
تصویر گرم
فرهنگ فارسی معین
گرم
میان دو دوش، گوشت پس گردن نزدیک به مازه
تصویری از گرم
تصویر گرم
فرهنگ فارسی معین
گرم
حار
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به عربی
گرم
Warm
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گرم
chaud
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گرم
暖かい
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گرم
گرم، داغ
دیکشنری اردو به فارسی
گرم
گرم
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به اردو
گرم
উষ্ণ
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به بنگالی
گرم
อบอุ่น
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به تایلندی
گرم
joto
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گرم
sıcak
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گرم
חַמִּים
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به عبری
گرم
温暖的
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به چینی
گرم
따뜻한
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به کره ای
گرم
hangat
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گرم
गर्म
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به هندی
گرم
caldo
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گرم
cálido
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گرم
теплий
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گرم
тёплый
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به روسی
گرم
ciepły
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به لهستانی
گرم
warm
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به آلمانی
گرم
morno
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گرم
warm
تصویری از گرم
تصویر گرم
دیکشنری فارسی به هلندی