- گرم
- مقابل سرد، دارای حرارت مثلاً آب گرم،
به وجود آورندۀ گرما مثلاً پتوی گرم،
کنایه از با محبت و صمیمیت مثلاً سلام گرم،
کنایه از پرهیجان، باشور و نشاط مثلاً مجلس گرم،
کنایه از مطلوب، دلنشین مثلاً صدای گرم،
ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است مثلاً نارنجی رنگی گرم است،
در طب قدیم از مزاج های چهارگانۀ بدن مثلاً طبع گرم،
در حال گرمی مثلاً چای را گرم بنوش
گرم راندن: کنایه از تند راندن، به شتاب راندن، شتافتن، تند رفتن
گرم گرفتن: کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
معنی گرم - جستجوی لغت در جدول جو
- گرم
- اندوه، غم، دلتنگی
زخم، جراحت
قسمت تحتانی پشت گردن که بین دو شانه قرار دارد
- گرم
- واحد اندازه گیری جرم در دستگاه متری، معادل یک هزارم کیلوگرم
- گرم
- گرما، دارای حرارت، نقیص سرد غم، اندوه و زحمت، دلگیری پنج گرم تقریباً برابر یک مثقال است، واحد وزن در فرانسه می باشد
- گرم ((گِ رَ))
- یک هزارم کیلو
- گرم ((گُ))
- اندوه، زحمت، غم
- گرم
- میان دو دوش، گوشت پس گردن نزدیک به مازه
- گرم ((گَ))
- آن چه دارای گرماست، ضد سرد، با محبت، صمیمی، تندخو، دلنشین، دلچسب
گرم و سرد چشیده: کنایه از آن که تجربه های بسیار کرده و ورزیده شده
- گرم
- morno
- گرم
- ciepły
- گرم
- тёплый
- گرم
- теплий
- گرم
- cálido
- گرم
- chaud
- گرم
- गर्म
- گرم
- hangat
- گرم
- חַמִּים
- گرم
- อบอุ่น
- گرم
- دافئٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حرارت
صدای برخورد چیزی سنگین به زمین یا به چیز دیگر
میوه ای زرد رنگ، شیرین و آبدار، از خانوادۀ خربزه
حرارت
مصغر گرم، یکی از گونه های خربزه که پیش رس است و دارای پوست زرد و سفید مایل بزرد میباشد شکلش شلغمی و یا متمایل به کروی است. معمولا نرمتر از خربزه ولی بی مزه تر از آنست، باقلای در آب جوشانیده