جدول جو
جدول جو

معنی گرشن - جستجوی لغت در جدول جو

گرشن
(گِ شَ)
جیوانی فرانچسکو باربیری (ژان فرانسوا) (1591- 1666 م). نقاش ایتالیایی که صحنه های قابل ملاحظه ای بوسیلۀ رنگ آمیزی و سایه روشن بوجود آورده. از جملۀ آثار او تشییع جنازه سنت پترونی میباشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارشن
تصویر ارشن
(پسرانه)
اسب نر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلشن
تصویر گلشن
(دخترانه)
گلزار و گلستان، گلستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرزن
تصویر گرزن
(پسرانه)
تاجی که شاهان بر سر می گذاشتند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوشن
تصویر گوشن
گفتار، کلام، سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران
تصویر گران
مقابل سبک، سنگین
مقابل ارزان، پربها
کنایه از ناپسند، ناگوار
کنایه از عمیق، سنگین، برای مثال آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد / خواب در وقت سحرگاه گران می گردد (صائب - ۸۶۷)
کنایه از مشکل، دشوار
کنایه از سخت، شدید
کنایه از فراوان، انبوه
کنایه از آنکه معاشرت با او سبب رنجش می شود، گران جان
دستۀ جو یا گندم درو کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلشن
تصویر گلشن
باغی که گل های فراوان داشته باشد، گلزار، گلستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردن
تصویر گردن
قسمتی از بدن بین سر و تنه
کنایه از فرد بزرگ و قدرتمند، برای مثال بنازند فردا تواضع کنان / نگون از خجالت سر گردنان (سعدی۱ - ۱۳۴) در این معنی معمولاً با «ان» جمع بسته می شود
به گردن گرفتن: تعهد کردن، عهده دار شدن
گردن افراختن: گردنکشی کردن، خودنمایی کردن، تکبر کردن، برای مثال بلندآواز نادان گردن افراخت / که دانا را به بی شرمی بینداخت (سعدی - ۱۷۹)
گردن افراشتن: خودنمایی کردن، تکبر کردن، گردنکشی کردن
گردن برافراشتن: خودنمایی کردن، تکبر کردن، گردنکشی کردن
گردن پیچیدن: کنایه از سرپیچی کردن، سر باز زدن، نافرمانی کردن، برای مثال نژادی ازاین نامورتر که راست / خردمند گردن نپیچد ز راست (فردوسی - ۵/۳۴۷)
گردن تافتن: سرپیچی کردن، سر باز زدن
گردن خاراندن: کنایه از عذر آوردن، بهانه آوردن
گردن خم کردن: کنایه از فروتنی کردن، تواضع کردن
گردن دادن: کنایه از تسلیم شدن، اطاعت کردن، تن در دادن
گردن زدن: گردن کسی را با شمشیر قطع کردن
گردن کج کردن: کنایه از فروتنی کردن، اظهار عجز و ناتوانی کردن
گردن کشیدن: کنایه از گردنکشی کردن، نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن، تکبر کردن، دلیری کردن
گردن نهادن: کنایه از تسلیم شدن، اطاعت کردن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرزن
تصویر گرزن
تاج مرصع که در قدیم روی تخت بالای سر پادشاهان می آویخته اند، تاج، طرز قرار گرفتن گل ها بر روی شاخه ها مانند گل گاوزبان
فرهنگ فارسی عمید
تاج و نیم تاجی که از دیبا می بافتند بزر و گوهر مغرق کرده و آنرا بر بالای سر شاه می آویختند: آنکه اهل درزن باشد نه سزای گرزن باشد، گل آذینی است محدود که ساقه گل دهنده (پایه گل) آن بپایه گل فرعی بعدی منتهی میشود. این پایه های گل دار از طرفی رشد و نمو انتهایی ساقه را محدود میسازند و از طرفی در تولید انشعابات فرعی آن موثرند. اگر انشعابات پایه ماقبل انجام شود گرزن را یکسویه و اگر از دو جانب باشد آنرا دو سویه گویند. گاهی انشعابات گلهای بعدی بتناوب از طرفین پایه های ماقبل انجام میشود و در این صورت گرزن را مارپیچی نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگرشن
تصویر نگرشن
نگرش. (بمعنی نظرواتصال در کواکب مستعمل بوده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلشن
تصویر گلشن
جای گل، گلزار، باغی که گل فراوان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران
تصویر گران
سنگین و ثقیل، پربها، نقیص سبک و ارزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشن
تصویر گوشن
گفتار و کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرشم
تصویر گرشم
کرشمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن
تصویر گردن
فسمتی از بدن سر و تنه را گردن گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشن
تصویر درشن
هندی شاهنشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشن
تصویر برشن
داردوست
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه به جرب مبتلی است گرگین: گر نخواهی رنج گراز گرگنان پرهیز کن جهل گراست ای پسر پرهیز کن زین زشت گر. (ناصر خسرو) غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد و آنرا گاه در آتش بریان کنند و خورند دلمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگن
تصویر گرگن
((گُ گُ))
غله ای که هنوز خوب نرسیده باشد، و آن را گاه در آتش بریان کنند و خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرزن
تصویر گرزن
((گَ زَ))
تاج، تاج مرصع. گرزین هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گران
تصویر گران
((~. شُ دَ))
سنگین شدن، وزین شدن، بالا رفتن نرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گران
تصویر گران
((گِ))
سنگین، ثقیل، پربها، بسیار، بی شمار، سنگینی، سنگینی غم، ناگوار، ناپسند، طاقت فرسا، مشکل، عظیم، بزرگ، مؤثر، کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلشن
تصویر گلشن
((~. شَ))
گلزار، گلستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردن
تصویر گردن
((گَ دَ))
بخشی از بدن جانداران که سر را به تنه وصل می کند، بخش باریکی که بدنه ظرفی را به دهانه آن متصل می کند
گردن از مو نازک تر: کنایه از اظهار عجز و غالباً در قبول حقیقت و حرف حق
گردن کسی را تبر نزدن: کنایه از گردن کلفتی در بی عاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گران
تصویر گران
Costly, Expensive, Pricey, Unaffordable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گران
تصویر گران
coûteux, cher, inabordable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گران
تصویر گران
costoso, caro, inasequible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گران
تصویر گران
costoso, inaccessibile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گران
تصویر گران
caro, inacessível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گران
تصویر گران
дорогий , недоступний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گران
تصویر گران
дорогой , недоступный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گران
تصویر گران
kosztowny, drogi, niedostępny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گران
تصویر گران
kostspielig, teuer, unerschwinglich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گران
تصویر گران
kostbaar, duur, onbereikbaar
دیکشنری فارسی به هلندی