روشن رأی. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). راست و درست و بی غل وغش و صاف و پاک. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : ای روزپیکران بمه چارده شبه ناخن چو ماه یک شبه ده ده برآورید. خاقانی
روشن رأی. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). راست و درست و بی غل وغش و صاف و پاک. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : ای روزپیکران بمه چارده شبه ناخن چو ماه یک شبه ده ده برآورید. خاقانی
گرگ منظر، درفشی که به هیأت گرگ باشد: یکی گرگ پیکر درفش از برش به ابر اندر آورده زرین سرش. فردوسی. به پیش اندرون گرگ پیکر یکی یکی ماه پیکر ز دور اندکی. فردوسی. ز تیغ دلیران هوا شد بنفش نه پیداست آن گرگ پیکر درفش. فردوسی
گرگ منظر، درفشی که به هیأت گرگ باشد: یکی گرگ پیکر درفش از برش به ابر اندر آورده زرین سرش. فردوسی. به پیش اندرون گرگ پیکر یکی یکی ماه پیکر ز دور اندکی. فردوسی. ز تیغ دلیران هوا شد بنفش نه پیداست آن گرگ پیکر درفش. فردوسی
که از زر ساخته شده باشد: بدستور بر نیز گوهر فشاند به کرسی زرپیکرش برنشاند. فردوسی. چو نان خورده شد آرزو را بخواند به کرسی زرپیکرش برنشاند. فردوسی. ، به مجاز، به معنی جسم درخشان و تابنده مانند زر: در پر طاوس که زرپیکر است سرزنش پای کجا درخور است. نظامی. - زرپیکر درخش، زرپیکر درفش. (آنندراج). آفتاب و ستارۀ مشتری. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب بعد شود. - زرپیکر درفش، آفتاب. (آنندراج)
که از زر ساخته شده باشد: بدستور بر نیز گوهر فشاند به کرسی زرپیکرش برنشاند. فردوسی. چو نان خورده شد آرزو را بخواند به کرسی زرپیکرش برنشاند. فردوسی. ، به مجاز، به معنی جسم درخشان و تابنده مانند زر: در پر طاوس که زرپیکر است سرزنش پای کجا درخور است. نظامی. - زرپیکر درخش، زرپیکر درفش. (آنندراج). آفتاب و ستارۀ مشتری. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب بعد شود. - زرپیکر درفش، آفتاب. (آنندراج)
بشکل گاو بصورت و هیئت گاو: همه کژدم وش و خرچنگ دار گوزن شیر چهر و گاوپیکر. (ناصر خسرو) یا درفش گاو پیکر. درفشی که صورت گاو بر آن منقوش است: زده هم برش گاو پیکر درفش سپر زرد و برگستوانش بنفش. یا گرز (گرزهء) گاو پیکر. گرزی که بشکل سر گاو باشد: بماند دشمن دجال صورتش در گل چو خر زصاعقه گرز گاو پیکر او. (ظهیر فاریابی)، گرز فریدون گرز گاو پیکر
بشکل گاو بصورت و هیئت گاو: همه کژدم وش و خرچنگ دار گوزن شیر چهر و گاوپیکر. (ناصر خسرو) یا درفش گاو پیکر. درفشی که صورت گاو بر آن منقوش است: زده هم برش گاو پیکر درفش سپر زرد و برگستوانش بنفش. یا گرز (گرزهء) گاو پیکر. گرزی که بشکل سر گاو باشد: بماند دشمن دجال صورتش در گل چو خر زصاعقه گرز گاو پیکر او. (ظهیر فاریابی)، گرز فریدون گرز گاو پیکر