جدول جو
جدول جو

معنی گردیز - جستجوی لغت در جدول جو

گردیز(گُ)
نام قصبه و قلعه ای از غزنین بر یک منزلی آن از سوی شرق و معرب آن جردیز است. گردیز یک منزلی مشرق غزنین است. (تاریخ مغول تألیف اقبال ص 62). ولایتی بین غزنه و هند. (از معجم البلدان) (مراصدالاطلاع ص 338). گردیز، حمزه بن عبداﷲ الشاری کرد. (تاریخ سیستان ص 24)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پردیز
تصویر پردیز
(دخترانه)
پردیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گردیه
تصویر گردیه
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام خواهر بهرام چوبین سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گردیک
تصویر گردیک
(دخترانه و پسرانه)
گردیه، از شخصیتهای شاهنامه، نام خواهر بهرام چوبین سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گریز
تصویر گریز
گریختن، فرار، گریختن از برابر کسی یا چیزی
گریز زدن: کنایه از هنگام سخن گفتن یا نوشتن از مطلبی به مطلب دیگر پرداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردی
تصویر گردی
دلیری، پهلوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردی
تصویر گردی
گرد بودن
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان اندوهجرد بخش شهداد شهرستان کرمان واقع در 18 هزارگزی جنوب شهداد، سر راه فرعی گوک به شهداد، جلگه و گرمسیر است و سکنۀ آن 360 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و حبوب، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ یَ)
نام خواهر بهرام چوبینه است و مریم دختر قیصر که مادر شیرویه بود و گردیه خواهر بهرام چوبین که زن او (خسروپرویز) هر دو را به مداین نشاند به دارالملک. (فارسنامۀ ابن البلخی چ لیدن ص 108). و رجوع به امثال و حکم دهخدا ص 1580 شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، واقع در 6000گزی خاور ساردوئیه. کوهستانی و سردسیر است. 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 28هزارگزی شمال باختری خوی و هزارگزی شمال راه شوسۀ سیه چشمه به خوی. هوای آن سردسیر و سالم و دارای 842 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. در 3هزارگزی جنوب خاوری قریه چشمۀآب معدنی وجود دارد. در دو محل بفاصله 4هزارگزی به نام گردیک بالا و پائین مشهور است و سکنۀ گردیک پائین 381 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
منسوب به گردیز. رجوع به گردیز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گریز
تصویر گریز
گریختن، فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گرد و غبار دارای گرد و غبار، سخت لطیف و نازک (پارچه)، گونه ای شویدی (شبتی) که دارای برگهای ظریفتر و ساقه های باریکتر است و شاخ و برگ آن شبیه سرخس میباشد و ارتفاعش نسبه زیاد میشود و مانند شویدی جزو گیاهان زمینی است و در گلدان کشت و نگهداری میشود و آنرا در سالنها و راهرو ها قرار میدهند. اصل آن از افریقای جنوبی است شویدی سرخسی. گرد بودن استدارت تدویر: زیراک کرانه آن شعاع که بر ماه همی افتد از آفتاب دایره ایست از بهر گردی ماه. دلاوری دلیری پهلوانی شجاعت: ندیدم سواران گردنکشان بگردی و مردانگی زین نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریز
تصویر گریز
((گُ))
گریختن، فرار کردن، رهایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریز
تصویر گریز
اجتناب، فرار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردی
تصویر گردی
دایره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردی
تصویر گردی
Roundness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(FR) rondeur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گریک
فرهنگ گویش مازندرانی
معلق زدن، معلق شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گردگیری خانه تکانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از گردی
تصویر گردی
עגוליות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گردی
تصویر گردی
둥글기
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گردی
تصویر گردی
(ID) kebulatan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گردی
تصویر گردی
गोलाई
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(NL) rondheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گردی
تصویر گردی
округлість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(IT) rotondità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(ES) redondez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گردی
تصویر گردی
круглость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(PL) okrągłość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(DE) Rundheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(PT) redondez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گردی
تصویر گردی
圆度
دیکشنری فارسی به چینی