جدول جو
جدول جو

معنی گردیک

گردیک(دخترانه و پسرانه)
گردیه، از شخصیتهای شاهنامه، نام خواهر بهرام چوبین سردار ساسانی
تصویری از گردیک
تصویر گردیک
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با گردیک

گردیک

گردیک
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 28هزارگزی شمال باختری خوی و هزارگزی شمال راه شوسۀ سیه چشمه به خوی. هوای آن سردسیر و سالم و دارای 842 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. در 3هزارگزی جنوب خاوری قریه چشمۀآب معدنی وجود دارد. در دو محل بفاصله 4هزارگزی به نام گردیک بالا و پائین مشهور است و سکنۀ گردیک پائین 381 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

گردوک

گردوک
گردو: و مزغ آن خوردن را شاید چون گردوک و بادام و فندق و فستق و آنچه بدین ماند
فرهنگ لغت هوشیار

گردیه

گردیه
نام خواهر بهرام چوبینه است و مریم دختر قیصر که مادر شیرویه بود و گردیه خواهر بهرام چوبین که زن او (خسروپرویز) هر دو را به مداین نشاند به دارالملک. (فارسنامۀ ابن البلخی چ لیدن ص 108). و رجوع به امثال و حکم دهخدا ص 1580 شود
لغت نامه دهخدا

گردین

گردین
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، واقع در 6000گزی خاور ساردوئیه. کوهستانی و سردسیر است. 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

گردیز

گردیز
نام قصبه و قلعه ای از غزنین بر یک منزلی آن از سوی شرق و معرب آن جردیز است. گردیز یک منزلی مشرق غزنین است. (تاریخ مغول تألیف اقبال ص 62). ولایتی بین غزنه و هند. (از معجم البلدان) (مراصدالاطلاع ص 338). گردیز، حمزه بن عبداﷲ الشاری کرد. (تاریخ سیستان ص 24)
لغت نامه دهخدا

گردوک

گردوک
گردو. چهارمغز. گردکان. جوز: و مزغ آن خوردن را شاید چون گردوک و بادام و فندق و فستق و آنچه بدین ماند. (ترجمه تفسیر طبری)
لغت نامه دهخدا