- گردندگی
- گردنده بودن تحرک، تغیر تحول
معنی گردندگی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردیده بودن
عمل گرونده مومنی
گندنده بودن عمل گندیدن
مدیریت
عمل ارزیدن ارزنده بودن
میمنت
لجبازی
حالت و چگونگی پرسنده
خجلت شرمنده بودن شرمساری
میمنت، سعادت، خجستگی
شغل و عمل گوینده، گوینده بودن
خجلت، شرمساری، شرمنده شدن، شرمنده بودن
خجستگی مبارکی میمنت خوش اقبالی یمن
شجاعت دلاوری، سرکشی طغیان عصیان، سرافرازی شهرت، تکبر غرور خودستایی: جز از کهتری نیست آیین من مباد آز و گردنکشی دین من
آلودگی بگرد و غبار مغبری، برنگ خاک بودن: گردناکی و سپیدی آمیخته بزردی یا گندم گونی
لایق گردیدن مناسب گشتن
عمل گرویده ایمان
عمل گسلنده: اما گسلندگی از ترس بود که با خشکی نیک بیامیزد
گنجنده بودن
عفونت، تعفن
سخنگویی نطق، خوانندگی (آواز) قوالی: مثل حافظ احمد قزوینی که در گویندگی طاق و در پیچش آواز و نمک خوانندگی شهره آفاق بود
چگونگی و حالت لرزنده
شغل و عمل خربنده
گندیده بودن، تعفن
نافرمانی، یاغی گری، برای مثال چو با سفله گویی به لطف و خوشی / فزون گرددش کبر و گردنکشی (سعدی - ۱۸۱)
Effervescence, Liveliness, Peppiness, Perkiness, Spiritedness, Vivaciousness
Abashment, Embarrassment
Speakership
Convulsiveness
convulsão
oratória