جدول جو
جدول جو

معنی گردفشانی - جستجوی لغت در جدول جو

گردفشانی
(گَفَ / فِ)
گرد پراکندن. گرد افشاندن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درافشانی
تصویر درافشانی
بلاغت، زبان آوری، شیرین زبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردافشانی
تصویر گردافشانی
افشاندن گرد، در علم زیست شناسی پراکنده شدن گردۀ گل
فرهنگ فارسی عمید
(دُ فَ / فِ)
عمل درفشان. پراکندن در. درافشانی. افشاندن در. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- درفشانی کردن، در پراکندن.
، سخنان سخت نیکو گفتن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- درفشانی کردن، سخنان نیکو گفتن:
چشم سعدی بر امید روی یار
چون دهانش درفشانی می کند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
درفشان بودن. درخشانی. تلألؤ:
چو آفتاب درخشان شود ز چرخ بلند
مه چهارده را کی بود درفشانی.
(منسوب به منوچهری)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ / فِ)
زرافشانی. عمل زرفشان. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به زرافشانی و زرفشانی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ کُ)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 50هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 10هزارگزی شمال باختری راه شوسۀ خانه به نقده. هوای آن معتدل و دارای 135 تن جمعیت است. آب آنجا از رود خانه آواجیر تأمین میشود. محصول آنجا غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ اَ)
مخفف گوهرافشانی. عمل گوهرافشان. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ فِ)
مخفف گوهرفشانی. عمل گوهرفشان. رجوع به گوهرفشانی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ اَ)
نثار کردن زر. زر بخشیدن. زر پراکندن:
من خود از گنجهای پنهانی
وقت حاجت کنم زرافشانی.
نظامی.
مرد قصاب از آن زرافشانی
صید من شد چو گاو قربانی.
نظامی.
چو از منزل زرافشانی بپرداخت
ز جلاب و شکر نزلی دگر ساخت.
نظامی.
، کنایه از تابیدن به انوار طلائی. نورپاشی:
شمع که هر شب به زرافشانی است
زیر قبا زاهد پنهانی است.
نظامی.
رجوع به زرافشان شود
لغت نامه دهخدا
(دُ اَ)
درفشانی. درافشان کردن. عمل درافشان. درپراکنی:
عدنی بود در درافشانی
یمنی پر سهیل نورانی.
نظامی.
- درافشانی کردن، درفشاندن:
ابری آمد چو ابر نیسانی
کرد بر سبزه ها درافشانی.
نظامی.
، بلاغت. زبان آوری. (ناظم الاطباء).
- درافشانی کردن، مسلسل و بدون لکنت زبان تکلم کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ اَ)
عمل سر افشاندن. سری را با تیغ زدن:
سرافشانی تیغ گردن گزار
برآورده از جوی خون لاله زار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ اَ)
غبار افشاندن، در تداول گیاه شناسی، عبارت از دوره ای است که دانۀ گرده از بساک خارج شده و برای رشد و نمو خود روی کلالۀ مناسبی قرار گیرد. گردافشانی به دو طریق مستقیم و غیرمستقیم صورت میگیرد. رجوع به گیاه شناسی تألیف حبیب اﷲ ثابتی صص 483- 490 شود
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ)
ترک علائق کردن. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
صفت فاعلی بعلامت (ان) + ی حاصل مصدر که بصورت پساوند یا جزء دوم کلمه مرکب آیدو به معانی مختلف گردیدن، گرداندن و گردانیدن به کار رود و این ترکیب ها و نظایر آنها از آن آمده است.
ترکیب ها:
- آهوگردانی. تعزیه گردانی. رخ گردانی. روگردانی. زبان گردانی. سرگردانی. شبیه گردانی. و رجوع به هر یک ازمدخل ها و گرداندن و گردانیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گهر فشانی
تصویر گهر فشانی
عمل گوهر افشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گرد افشاندن، دوره ایست که دانه گرده از بساک خارج شده و برای رشد و نمو خود روی کلاله مناسبی قرار می گیرد گرد افشانی بدو طریق مستقیم و غیر مستقیم صورت می پذیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرافشانی
تصویر زرافشانی
عمل زر افشان زر پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرفشانی
تصویر زرفشانی
عمل زر افشان زر پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد فشانی
تصویر گرد فشانی
پراگندن گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرافشانی
تصویر زرافشانی
زر پراکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردافشانی
تصویر گردافشانی
((گَ اَ))
غبار افشاندن، در گیاه شناسی عبارت از دوره ای است که دانه گرده از بساک خارج شده و برای رشد و نمو خود روی کلاله مناسبی قرار گیرد. گردافشانی به دو طریق مستقیم و غیرمستقیم صورت می گیرد
فرهنگ فارسی معین