جدول جو
جدول جو

معنی گردشی - جستجوی لغت در جدول جو

گردشی
(گِ شَ)
دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 30هزارگزی جنوب ساری. بین دو رود خانه گرم رود با چهاردانگه و سیاه رودبار دودانگه در سینۀ ارتفاعات واقع شده و دارای 290 تن سکنه است. هوای آن معتدل و آب آنجا از رود خانه تجن تأمین میشود. محصول آنجا برنج، غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. برنج در کنار رود خانه تجن کشت میشود. گله داران که اکثر سکنۀ آنجا هستند، تابستان به ییلاق برنت سوادکوه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
گردشی
فروشنده ی دوره گرد، پیله ور، هرزه گرد، زمین و ملک مدور، تفریح، گردش، آدم اهل سفر و گشت و گذار.، از توابع کلیجان رستاق شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
گردشی
گردش دریایی، دایره ای
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردش
تصویر گردش
چرخ زدن چیزی به دور خود، راه رفتن به قصد تفرج، جریان، جابه جایی
گردش دادن: گرداندن کسی یا چیزی در جایی
گردش کردن: دور زدن، تفریح کردن، گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردی
تصویر گردی
دلیری، پهلوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردی
تصویر گردی
گرد بودن
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
امانوئل دو. مارشال فرانسوی متولد در قصر ویلت سنت اتواز، متولد 1766 و متوفی 1847م. او با ناپلئون در محاربات عمده وی شرکت داشت. در سال 1815 در جنگ واترلو وی نتوانست بموقع خود را به امپراتوربرساند و در نتیجه از الحاق سپاهیان ولینگتن و بلوخر جلوگیری کند و امپراتور را از مخمصه نجات دهد
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، واقع در 24000گزی شمال قصرقند و کنار راه قصرقند به چانف. هوای آن گرمسیر و مالاریائی، دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و خرما و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام برادر بهرام چوبین است:
چو گردوی و شاپور و چون اندیان
سپهدار ارمینیه رادمان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
منسوب به گرد و غبار دارای گرد و غبار، سخت لطیف و نازک (پارچه)، گونه ای شویدی (شبتی) که دارای برگهای ظریفتر و ساقه های باریکتر است و شاخ و برگ آن شبیه سرخس میباشد و ارتفاعش نسبه زیاد میشود و مانند شویدی جزو گیاهان زمینی است و در گلدان کشت و نگهداری میشود و آنرا در سالنها و راهرو ها قرار میدهند. اصل آن از افریقای جنوبی است شویدی سرخسی. گرد بودن استدارت تدویر: زیراک کرانه آن شعاع که بر ماه همی افتد از آفتاب دایره ایست از بهر گردی ماه. دلاوری دلیری پهلوانی شجاعت: ندیدم سواران گردنکشان بگردی و مردانگی زین نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردش
تصویر گردش
چرخ زدن، سیر، حرکت دورانی، دور زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردش
تصویر گردش
((گَ دِ))
گردیدن، دور زدن، حرکت، تحول، پیچ و خم، چین و شکن، جابه جایی، رفتن به جایی برای هواخوری و تفریح یا تماشا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردنی
تصویر گردنی
((گَ دَ))
شجاعت، دلاوری، ریاست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردی
تصویر گردی
دایره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردش
تصویر گردش
تفرج، جریان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردی
تصویر گردی
Roundness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گردش
تصویر گردش
Tour
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گردش
تصویر گردش
tour
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(FR) rondeur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نوعی شالی آمیخته با تخم گیاهان هرز و شلتوک پوچ و توخالی که.، گردن بند که انواع آن عبارتند از: مناتی خفته ای، رجه ای –
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از گردی
تصویر گردی
округлість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(IT) rotondità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گردش
تصویر گردش
tour
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(ES) redondez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گردش
تصویر گردش
tour
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گردش
تصویر گردش
тур
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گردش
تصویر گردش
тур
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گردی
تصویر گردی
круглость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(PL) okrągłość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گردش
تصویر گردش
wycieczka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گردش
تصویر گردش
Rundreise
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(DE) Rundheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گردی
تصویر گردی
(PT) redondez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گردش
تصویر گردش
tour
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گردش
تصویر گردش
rondreis
دیکشنری فارسی به هلندی