جدول جو
جدول جو

معنی گردش - جستجوی لغت در جدول جو

گردش
تفرج، جریان
تصویری از گردش
تصویر گردش
فرهنگ واژه فارسی سره
گردش
چرخ زدن، سیر، حرکت دورانی، دور زدن
تصویری از گردش
تصویر گردش
فرهنگ لغت هوشیار
گردش
((گَ دِ))
گردیدن، دور زدن، حرکت، تحول، پیچ و خم، چین و شکن، جابه جایی، رفتن به جایی برای هواخوری و تفریح یا تماشا
تصویری از گردش
تصویر گردش
فرهنگ فارسی معین
گردش
چرخ زدن چیزی به دور خود، راه رفتن به قصد تفرج، جریان، جابه جایی
گردش دادن: گرداندن کسی یا چیزی در جایی
گردش کردن: دور زدن، تفریح کردن، گشتن
تصویری از گردش
تصویر گردش
فرهنگ فارسی عمید
گردش
Tour
تصویری از گردش
تصویر گردش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گردش
tour
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گردش
Rundreise
دیکشنری فارسی به آلمانی
گردش
wycieczka
دیکشنری فارسی به لهستانی
گردش
тур
دیکشنری فارسی به روسی
گردش
тур
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گردش
tour
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گردش
tour
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گردش
tour
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گردش
rondreis
دیکشنری فارسی به هلندی
گردش
भ्रमण
دیکشنری فارسی به هندی
گردش
tur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گردش
투어
دیکشنری فارسی به کره ای
گردش
סִיוּר
دیکشنری فارسی به عبری
گردش
旅行
دیکشنری فارسی به چینی
گردش
ツアー
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گردش
tur
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گردش
ziara
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گردش
ทัวร์
دیکشنری فارسی به تایلندی
گردش
সফর
دیکشنری فارسی به بنگالی
گردش
سیر
دیکشنری فارسی به اردو
گردش
جولةٌ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردی
تصویر گردی
دایره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرده
تصویر گرده
اکلیله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردو
تصویر گردو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر بهرام چوبین سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گروش
تصویر گروش
گرویدگی، ایمان آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردک
تصویر گردک
مصغر گرد، گرد، حجلۀ عروس، برای مثال ز گردک های دورادور بسته / مه و خورشید چشم از نور بسته (نظامی۲ - ۲۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردر
تصویر گردر
کردر، دره، زمین پشته پشته، بیابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرزش
تصویر گرزش
گله، شکایت، شکوه، تظلم، برای مثال بده داد من زآن لبانت و گرنه / سوی خواجه خواهم شد از تو به گرزش (خسروانی - ۱۱۶)، زاری، توبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرده
تصویر گرده
کلیه، هر یک از دو عضو درونی بدن به شکل لوبیا که در پشت شکم و پایین دنده ها قرار دارد و مواد زائد خون را به صورت ادرار دفع می کند، قلوه، گرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردن
تصویر گردن
قسمتی از بدن بین سر و تنه
کنایه از فرد بزرگ و قدرتمند، برای مثال بنازند فردا تواضع کنان / نگون از خجالت سر گردنان (سعدی۱ - ۱۳۴) در این معنی معمولاً با «ان» جمع بسته می شود
به گردن گرفتن: تعهد کردن، عهده دار شدن
گردن افراختن: گردنکشی کردن، خودنمایی کردن، تکبر کردن، برای مثال بلندآواز نادان گردن افراخت / که دانا را به بی شرمی بینداخت (سعدی - ۱۷۹)
گردن افراشتن: خودنمایی کردن، تکبر کردن، گردنکشی کردن
گردن برافراشتن: خودنمایی کردن، تکبر کردن، گردنکشی کردن
گردن پیچیدن: کنایه از سرپیچی کردن، سر باز زدن، نافرمانی کردن، برای مثال نژادی ازاین نامورتر که راست / خردمند گردن نپیچد ز راست (فردوسی - ۵/۳۴۷)
گردن تافتن: سرپیچی کردن، سر باز زدن
گردن خاراندن: کنایه از عذر آوردن، بهانه آوردن
گردن خم کردن: کنایه از فروتنی کردن، تواضع کردن
گردن دادن: کنایه از تسلیم شدن، اطاعت کردن، تن در دادن
گردن زدن: گردن کسی را با شمشیر قطع کردن
گردن کج کردن: کنایه از فروتنی کردن، اظهار عجز و ناتوانی کردن
گردن کشیدن: کنایه از گردنکشی کردن، نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن، تکبر کردن، دلیری کردن
گردن نهادن: کنایه از تسلیم شدن، اطاعت کردن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی عمید