- گردروبی
- روفتن گرد و خاک، غبارروبی
معنی گردروبی - جستجوی لغت در جدول جو
- گردروبی
- گرد روفتن جاروب کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردروبنده، آنکه گرد و خاک را از جایی بروبد
آنکه گرد و خاک را بروبد، جاروب
جمع آوری، تالیف
عمل گرد آوردن، جمع کردن
زردی رنگ چهره، کنایه از شرمندگی
گرد آوردن جمع
آنکه چهره اش گرد است: مردمانش (مردمان خمدان مستقر فغفور چین) گردروی اندو پهن بینی
شرمندگی، خجالت