معنی گردروب - فرهنگ فارسی عمید
معنی گردروب
- گردروب
- گردروبنده، آنکه گرد و خاک را از جایی بروبد
تصویر گردروب
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گردروب
گاردروب
- گاردروب
- جامه گاه. (فرهنگستان ایران ص 122). جامه خانه
لغت نامه دهخدا
گردروی
- گردروی
- آن که روی مدور دارد: مردمانش گردروی اند (مردمان خمدان مستقر مغفور چین) و پهن بینی. (حدود العالم). حلیت (او) (یزید بن عبدالملک) مردی بود دراز، ضخم و گردروی. (مجمل التواریخ و القصص).
رُقاق تنک کردۀ گردروی
ز گرد سراپرده تا گرد کوی.
نظامی.
چو آن گردروی آهن سخت پشت
بنرمی درآمد ز خوی درشت.
نظامی.
، در چراغ هدایت بمعنی آئینۀ فولادی که مدور باشد. (غیاث)
لغت نامه دهخدا