جدول جو
جدول جو

معنی گردباده - جستجوی لغت در جدول جو

گردباده
(گِ دَ / دِ)
گردباد و آن بادی باشد که خاک را بشکل مناری بر آسمان برد. (برهان) :
کسی باید آنگه که تو باد خوردی
که آرد سوی مرز تو گردباده.
سوزنی.
تدبیر کارسازت بی دست برد حیلت
اندر غبار شبهت مانند گردباده.
سیف اسفرنگی
لغت نامه دهخدا
گردباده
گردباد: تدبیر کارسازت بی دستبرد حیلت اندر غبار شبهت مانند گردباده. (سیف اسفرنگ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم می چرخد و تنورۀ بزرگی از گرد و خاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل می دهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است، دیوباد، سنگ دوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردآمده
تصویر گردآمده
فراهم آمده، جمع شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردبازو
تصویر گردبازو
آنکه بازوان قوی و پرگوشت دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردانده
تصویر گردانده
گردش داده، چرخانده، کنایه از دیگرگون شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردنامه
تصویر گردنامه
طلسم و دعایی که برای دور نشدن محبوب می نویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردبندن
تصویر گردبندن
گردن بند، زیوری که زنان به گردن خود ببندند، گلوبند
فرهنگ فارسی عمید
(گِ مَ / مِ)
دعائی است که بر اطراف کاغذپاره نویسند و نام غلام و کنیزکی که گریخته باشد در میان آن مرقوم سازند و در زیر سنگ نهند یا در خاک دفن کنند. گاهی بر ستون خانه هم آویزند و بعضی گویند در میان سورۀ یوسف باید گذاشت، البته آن گریخته بجایی نتواندرفت و به دست آید. (برهان) (جهانگیری) :
گیج کرد این گردنامه روح را
تا بیابد فاتح و مفتوح را.
مولوی.
به گردنامۀ لطفم به شهر بازآورد
خیال دوست به اکراه اختیارآمیز.
مولوی (از جهانگیری).
و آنچه در نسخۀ میرزا مینویسد پس از تتبع بسیار ظاهر شد، مربعی است که از آیات و ادعیه بر کاغذی وضع کنند برای باز آمدن گریخته ظاهراً بی پایه است، چیزی است که درقدیم نامۀ توزیع و امروز آن را دایره گویند. و آن سؤال و تقاضائی است از طرف شاهی یا بزرگی و یا غیر آنان در نامه ای از عده ای از اغنیای محلی در اعانت فقیری که نامهای اغنیا را چون دایره ای در ذیل آن نویسند و از دایره کردن اسامی مراد آن است که اغنیا از تأخر اسم خویش خشم نیارند و چون در دائره هیچ نقطه راپیشی نیست، هر یک چون برابر و مساوی دیگران به شمارآید. سپس آن نامه را نزد هر یک از آن مالداران برندو آنان هر یک در زیر نام خود مبلغی تعهد کنند:
گردنامه است که شه اهل هنر را کرده است
شکل تدویر که بر دایرۀ دینار است.
رضی نیشابوری.
، معنی ترکیبی این لغت، شهرنامه است چه به زبان پهلوی شهر را گرد گویند. (برهان) (جهانگیری) ، سکه و نقش نگین را هم گفته اند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
پادشاه مازندران پسر علی شهریار وفات او به محرم سال 537 هجری قمری بوده است. (حبیب السیر چ تهران ص 365) : و از خواجگان حبشی که مشیران ملک... بودند چون شریف الدین گردبازوو... همه حنفیان معتمد بودند. (کتاب النقض ص 487)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 27هزارگزی شمال خاوری لردگان، متصل به راه عمومی لردگان به پل کوه. هوای آنجا معتدل و کوهستانی و دارای 95 تن جمعیت است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
صمغ درخت انجدان است که به عربی حلتیث خوانند. سامانی گفته: این کلمه مرکب است از راد یعنی رای که در لغت هند بمعنی امیر است و باده بمعنی شراب چه هنود را در خوردن آن ولوع است خاصه بزرگان ایشان را به انغژه میل تمام است و معنی ترکیبی این عبارت یعنی ’بادۀ بزرگان هند’ در فرهنگ رشیدی چنین آمده و صحیح است. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ بَ)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 54هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 44هزارگزی باختر راه شوسۀ مهاباد به سردشت. هوای آن کوهستانی، معتدل و سالم و دارای 180 تن جمعیت است. آب آن از رود خانه بادین آباد تأمین میشود. و محصول آن توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
آنکه پری گوشت در وی بمثابه ای بود که پستی و گوی دست و پایش نمودار نباشد گویا آن را با چرخ خراط درست کرده اند. (آنندراج) :
سیه کوله و گردبازو منم
گران کوه را همترازو منم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گِ نَ / نِ)
گرم دانه که نوعی از تخم مازریون باشد. معرب آن جردمانق است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
جمعشده. فراهم شده:
چو پردخته شد زآن دگر ساز کرد
در گنج گردآمده باز کرد.
فردوسی.
رجوع به گرد آمدن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
نام شهر مدائن است و آن را طهمورث دیوبند که از جملۀ پیشدادیان است بنا کرده بود و جمشید به اتمام رسانید. (برهان). آباد شده... و آن هفت شهر بوده که مدائن سبعه خوانده اند. قادسیه. رومیه. حیره. بابل. حلوان. نهروان و مدائن. جمشید بر دجلۀ بغداد از سنگ پلی عظیم بسته بود، اسکندر آن پل را مانند تخت جمشید خراب کرد. (آنندراج). و رجوع به نزهه القلوب مقاله الثالثه ص 44 شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
رجوع به معانی گرداندن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ)
بالش کوچک و مدور که به وقت خواب زیر رخساره نهند و به هندی گل تکیه گویند، میتواند که گل تکیه بضم اول باشد مخفف گول تکیه و لفظ گردبالش بر همین دال است و بعضی اهل لغت قایلند که ماقبل شین بالش کسره وفتح هر دو صحیح است. (غیاث) (آنندراج) :
سر سفله را گردبالش منه
سر مردم آزار بر سنگ به.
سعدی (بوستان).
... و دهل زنان متکا و گردبالش و... (نظام قاری ص 154)
لغت نامه دهخدا
(گِ نَ)
دهی است از دهستان آب سردۀ بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 23هزارگزی شمال خاوری چقلوندی و 4هزارگزی باختر راه شوسۀ فرعی چقلوندی به بروجرد. منطقه ای کوهستانی و سردسیر و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی سیاه چادربافی است. ساکنین آن از طایفۀ بیرالوند هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
آن باد بود که برمثال آسیایی گردد. بادی گرد. بادی باشد که خاک رابشکل مناری بر آسمان برد و با لفظ پیچیدن استعمال شود. بهندی بگوله نامند. (غیاث) (آنندراج). صرصر. زوبعه. اعصار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) :
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردون گردبادی تند گردی تیره اندروا.
فرخی.
ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردد
اگر زین سوی جیحون گردبادی خیز از میله.
فرخی.
همی گرفت به ببر و همی گرفت به یوز
چو گردباد همی گشت بر یمین و یسار.
فرخی.
گردبادی شود و دامن صحرا گیرد
گر به دیوارفتد سایۀ دیوانۀ ما.
صائب.
جلوه ها میدهد از شاخ غزالان خیال
گردبادی که به دشت دل ما می پیچد.
بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ شَ دَ /دِ)
حشرات الارض را گویند، یعنی جانورانی که درزیر زمین خانه سازند. (برهان) (آنندراج). قسمی از حیوانات فقری خون سرد، مانند: مار، سوسمار، سنگ پشت و جز آن که به اصطلاح حیوان شناسی رتیل گویند. (ناظم الاطباء). برساختۀ دساتیر است. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(گِ دَدهْ)
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 15هزارگزی شمال خاور مراغه و 20هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو مراغه به قره آغاج. هوای آن معتدل و دارای 481 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه مردق تأمین میشود. محصول آن غلات، نخود و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ بَ دَ)
گردن بند. (برهان) (آنندراج) :
بزرگان جهان چون گردبندن
تو چون یاقوت سرخ اندر میانه.
رودکی
لغت نامه دهخدا
آنکه بازوان پر گوشت دارد چنانکه گویی آنرا خراطی کرده اند: سیه کوله و گرد بازو منم گران کوه را هم ترازو منم. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
گردن بند: بزرگان جهان چون گرد بندن تو چون یاقوت سرخ اندر میانه. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریبانه
تصویر گریبانه
مجموع برگه هایی که در قاعده پایکهای اصلی یک گل قرار دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردمانه
تصویر گردمانه
تخم نوعی از مازریون
فرهنگ لغت هوشیار
دعایی است که بر اطراف کاغذ پاره ای نویسند و نام غلام یا کنیزی را که گریخته باشد در میان آن مرقوم دارند و در زیر سنگ نهند یا در خاک دفن کنند و یا برستون خانه آویزند و بعضی در میان سوره یوسف (قرآن) نهند درین صورت پندارند که آن گریخته بجایی نتواند رفت و پیدا شود: گیج کرد این گردنامه روح را تا بیابد فاتح و مفتوح را. (مثنوی)، سوال و تقاضایی است از طرف شاهی یا بزرگی در نامه ای از عده ای از ثروتمندان محلی برای اعانت بفقیری. در ذیل آن نامه نامهای اغنیا را چون دایره ای می نوشتند و این بدان جهت بود که آنان از تاخر اسم خویش خشم نیارند. سپس آن نامه را نزد هر یک از ایشان می بردند و او در زیر نام خود مبلغی تعهد میکرد: گردنامه است که شه اهل هنر را کرده است شکل تدویر که بر دایره دینار است. (رضی نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
بادی که خاک را بشکل استوانه ای طویل باسمان برد عصار: سیلی کردی میان وادی بر قله کوه گرد بادی. (جامی) توضیح گرد باد معمولا بر اثر برخورد و تعارض دو باد سریع که در جهت مخالف یکدیگر حرکت میکنند بوجود میاید. ذرات هوا بسبب برخورد حرکتی دورانی و رو ببالا می یابند چون جهت بالا که مخالف سطح زمین است جهتی است بلا مانع و ذرات هوا میتوانند حرکت خود را ادامه د هند. شکل گرد باد معمولا استوانه یی نزدیک بمخروط است که راس آن متوجه زمین و قاعده آن بالاست
فرهنگ لغت هوشیار
آن باد که بر مثال آسیایی گردد، تنوره بزرگ گرد و خاک که در اثر وزش باد میچرخد
فرهنگ لغت هوشیار
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنامه
تصویر گردنامه
((گِ. مَ یا مِ))
طلسم، دعایی است که درباره کسی که دوستش دارند می نویسند تا از آن ها دور نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردباد
تصویر گردباد
((گِ))
بادی باحرکت چرخشی توأم رو به جلو و رو به بالا
فرهنگ فارسی معین
گردباد آفت و بلا است و همان طور که نه از علت بروز گردباد آگاهی داریم و نه از زمان پیدایش آن از لحظه وقوع حادثه و آفت نیز بی خبریم. چنان چه در خواب ببینید گردبادی بر خاسته حادثه ای نا خوشایند اتفاق می افتد ولی ارتباط حادثه با بیننده خواب متناسب با دوری و نزدیکی گردباد است. اگر گرد باد در دور دست باشد حادثه کوچک و کم اهمیت است و چنان چه نزدیک باشد حادثه و آفت و بلا از اهمیت بیشتری برخوردار است. اگر بیننده خواب ببیند که در مرکز گرد باد قرار گرفته بی تردید خطر مرگ او را تهدید می کند و بهتر است او طی روزهای آینده مراقب خویش باشد. اگر بیننده خواب ببیند که گرد باد او را از زمین بلند کرده و به آسمان برده بی آن که بتواند به زمین باز گردد خواب خوبی نیست و پایان زندگی بیننده خواب نزدیک است ولی اگر گردباد او را از زمین بلند کند و ببرد و هم چنان در نزدیکی زمین نگه دارد خطر مرگ در میان نیست. رفتن بدون بازگشت همیشه در خواب ها مرگ تعبیر می شود حتی پرواز بدون برگشت در خواب مساوی با مرگ بیننده خواب است. روی هم رفته دیدن گردباد در خواب خوب نیست بخصوص اگر سیاه باشد. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ اگر خواب ببینید میان تندبادی قرار گرفته اید، علامت آن است که برای ثروتمند شدن نقشه هایی خواهید کشید اما تمام طرحها و نقشه هایتان با شکست روبرو خواهد شد.
۲ـ دیدن گردباد در خواب، علامت آن است که مدتی طولانی با مصیبتی کشمکش خواهید داشت. دوستان در کمال خونسردی و بی تفاوتی با شما رفتار خواهند کرد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب