- گردانه
- حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
معنی گردانه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مانند شاگردان
انعام و پولی که علاوه بر اجرت به شاگرد داده می شود، بغیاز، برمغاز، فغیاز، میلاویه، دستاران، درستاران، نوداران مانند شاگردان
محوطه
مجموعه
صرف، مدیریت
مروارید بزرگ و گرانبها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، کنایه از فرزند عزیز
گوشه ای در دستگاه نوا
گردش داده، چرخانده، کنایه از دیگرگون شده
چرخ، ارابه، گاری، هر چیز شبیه چرخ که دور خود بچرخد
تخم نوعی از مازریون
ارابه گاری گردون: بگردونه ها بر چه مشک و عبیر چه دیبا و دینار و مشک و حریر، ارابه ای که توپ را حمل کند: توپهای بزرگ سنگ انداز را که در گنجه بود بنیروی اقبال شاهی از آب کر گذرانیده باعرابه و گردونه باردوی معلی آورد. یا گردونه داود. بنات النعش کبری، نعش (از بنات النعش)
نوایی است از موسیقی قدیم و آن آواز دوم از شش آواز قدیم بود
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
گرداب: خداوندا، چو آید پای برسنگ فتد کشتی دران گردابه تنگ... (نظامی)، طوفان: ازین گردابه چون باد بهشتی بساحل گاه قطب آورده کشتی. (نظامی)
گاو دانه حب البقر خلر
منسوب و مربوط به مردان: حمام مردانه، دلیر شجاع: و اگر مردی را فرستد که دلیر بود و مردانه و آداب سواری نیک داند و مبارز بود سخت صواب باشد، مانند مردان، شجاعانه: ای باخته گوی هنر وساخته تدبیر ای تاخته شاهانه و مردانه ببغداد. (معزی)
((گِ لِ))
فرهنگ فارسی معین
خاکه ذغال که آن را به صورت گلوله درمی آورند و به عنوان سوخت استفاده می کردند، قطعه سنگ تقریباً صاف و معمولاً بزرگتر از قلوه سنگ
مروارید بزرگ و گران بها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، مروارید یکتا، درّ یتیم، برای مثال سعدی به لب دریا در دانه کجا یابی / در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی (سعدی۲ - ۵۸۸) ، کنایه از عزیز، سوگلی
مربوط به مردان، کنایه از از روی دلیری، شجاعانه، کنایه از بزرگ، تنومند، کنایه از برتر، کنایه از شجاع
Warmly
Macho, Male
calorosamente
machista, masculino
macho, männlich
herzlich
ciepło
macho, męski
мужской