- گردانده
- گردش داده، چرخانده، کنایه از دیگرگون شده
معنی گردانده - جستجوی لغت در جدول جو
- گردانده
- گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برگردانیده
اپراتور، مدیر
گوشه ای در دستگاه نوا
گردش دهنده، چرخاننده، کنایه از تغییردهنده
گردش دادن، چرخانیدن، چیزی را در گرد چیز دیگر حرکت دادن
کنایه از تغییر دادن
کنایه از تغییر دادن
نوایی است از موسیقی قدیم و آن آواز دوم از شش آواز قدیم بود
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
آنکه میگرداند، محول، مدبر، مقلب
دگرگون کردن، عوض کردن
بدبو کرده متعفن ساخته، فاسد کرده تباه ساخته
((گَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
تغییر دادن، دگرگون کردن، چرخاندن، به گردش درآوردن و تعارف کردن، تغییر جهت دادن، برگرداندن، اداره کردن
بدبوشده، فاسد ساخته
چیزی که دور خود می گردد
چرخنده، حرکت کننده
حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
عاجز، مفلوک
دمنده نفس دمنده، طلوع کننده طالع (ستارگان)، پدید شونده (صبح سپیده)، سخن گوینده، غضبناک شونده خشمگین گردنده، روینده سبرشونده
اسم برداشتن، کسی که چیزی را از جایی بردارد
بخنده در آورده
اسم پرداختن، تادیه کننده مودی کار سازی کننده، جلا دهنده صیقل دهنده، سازنده مرتب کننده فراهم آورنده، آراینده زینت دهنده، مقید شونده، خالی کننده تهی کننده، تمام کننده بپایان رساننده، گیرنده رباینده، رفع کننده مرتفع سازنده، رای زننده مشورت کننده. -11 بس کننده اکتفاکننده، شرح دهنده شارح، ترک دهنده، ترک کننده، دور شونده جدا شونده. -16 کشنده قاتل، در سازنده. -18 نوازنده ساز خواننده نغمه. -19 برانگیزنده،0 واگذارنده،1 توجه کننده
بدبو کننده، فاسد کننده
بدبو کردن، متعفن ساختن
آهنگ کننده، رغبت کننده
آنکه به گرمازدگی مبتلا شده
گردانیه، گوشه ای در دستگاه نوا
بیچاره، ناتوان، عاجز، فقیر، بی چیز
کسی را به گریه انداختن، وادار به گریه کردن
کسی که از روی ناز و تکبر راه می رود، خرامنده، برای مثال دلیری کند با من این نادلیر / چو گور گرازنده با شرزه شیر (نظامی۵ - ۸۲۳)
کسی که چیزی را از جایی برمی دارد، حمل کننده
طلسم و دعایی که برای دور نشدن محبوب می نویسند
کسی که دیگری را بگریاند، چیزی که باعث گریه شود
پرداخت کننده، جلا دهنده، آرایش دهنده، پول دهنده