جدول جو
جدول جو

معنی گرد - جستجوی لغت در جدول جو

گرد
حلقوی، دور
تصویری از گرد
تصویر گرد
فرهنگ واژه فارسی سره
گرد
ذرات ریز خاک که به هوا برود، خاک نرم که بر روی چیزی قرار گرفته باشد، غبار
خاک، زمین، کنایه از قبر
کنایه از فایده
کنایه از رد، اثر
کنایه از غم
پسوند متصل به واژه به معنای گردنده مثلاً جهان گرد، بیابان گرد، دوره گرد، ولگرد
گرد انگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن
گرد برآوردن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن
گرد برانگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن
گرد کردن: گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
گرد و خاک کردن: گرد و غبار برپا کردن، گرد برانگیختن
تصویری از گرد
تصویر گرد
فرهنگ فارسی عمید
گرد
هر چیزی که به شکل دایره یا گلوله باشد، دور و بر و اطراف چیزی
گرد آمدن: جمع شدن، فراهم آمدن
گرد آوردن: جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن
گرد آوریدن: جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن، گرد آوردن
گرد کردن: کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
گرد گرفتن: اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن، کنایه از محاصره کردن
گرد هم آمدن: کنایه از دور هم جمع شدن، اجتماع کردن
تصویری از گرد
تصویر گرد
فرهنگ فارسی عمید
گرد
دور و حوالی و اطراف، گرد و فراهم و دور چیزی خاک نرم که به هوا برود
فرهنگ لغت هوشیار
گرد
((گُ))
دلیر، پهلوان
تصویری از گرد
تصویر گرد
فرهنگ فارسی معین
گرد
((گِ))
هر چیز مدور و دایره شکل
تصویری از گرد
تصویر گرد
فرهنگ فارسی معین
گرد
خاک، چیزی که به صورت آرد یا پودر درآمده باشد، از اشکال دارویی که در آن دارو به شکل پودر عرضه می شود، مواد مخدر، هرویین، گور، قبر، بهره، نصیب، اثر، نشانه
تصویری از گرد
تصویر گرد
فرهنگ فارسی معین
گرد
((گَ))
گردیدن، گشتن، گردش، در ترکیب به معنی گردنده آید، ولگرد، دوره گرد، آسمان، فلک، گردون
تصویری از گرد
تصویر گرد
فرهنگ فارسی معین
گرد
دلیر، دلاور، پهلوان، برای مثال دانی که چه گفت زال با رستم گرد / دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد (سعدی - ۶۲)
تصویری از گرد
تصویر گرد
فرهنگ فارسی عمید
گرد
Round
تصویری از گرد
تصویر گرد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گرد
redondo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گرد
rund
دیکشنری فارسی به آلمانی
گرد
okrągły
دیکشنری فارسی به لهستانی
گرد
круглый
دیکشنری فارسی به روسی
گرد
круглий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گرد
redondo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گرد
rond
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گرد
rotondo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گرد
rond
دیکشنری فارسی به هلندی
گرد
गोलाकार
دیکشنری فارسی به هندی
گرد
bulat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گرد
둥근
دیکشنری فارسی به کره ای
گرد
עגול
دیکشنری فارسی به عبری
گرد
圆形的
دیکشنری فارسی به چینی
گرد
丸い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گرد
yuvarlak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گرد
mduara
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گرد
กลม
دیکشنری فارسی به تایلندی
گرد
গোলাকার
دیکشنری فارسی به بنگالی
گرد
گول
دیکشنری فارسی به اردو
گرد
دائريٌ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردی
تصویر گردی
دایره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرده
تصویر گرده
اکلیله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردش
تصویر گردش
تفرج، جریان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردو
تصویر گردو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر بهرام چوبین سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی