- گرد
- حلقوی، دور
معنی گرد - جستجوی لغت در جدول جو
- گرد
- ذرات ریز خاک که به هوا برود، خاک نرم که بر روی چیزی قرار گرفته باشد، غبار
خاک، زمین، کنایه از قبر
کنایه از فایده
کنایه از رد، اثر
کنایه از غم
پسوند متصل به واژه به معنای گردنده مثلاً جهان گرد، بیابان گرد، دوره گرد، ولگرد
گرد انگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن
گرد برآوردن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن
گرد برانگیختن: گرد و خاک برپا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن
گرد کردن: گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
گرد و خاک کردن: گرد و غبار برپا کردن، گرد برانگیختن
- گرد
- هر چیزی که به شکل دایره یا گلوله باشد، دور و بر و اطراف چیزی
گرد آمدن: جمع شدن، فراهم آمدن
گرد آوردن: جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن
گرد آوریدن: جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن، گرد آوردن
گرد کردن: کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
گرد گرفتن: اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن، کنایه از محاصره کردن
گرد هم آمدن: کنایه از دور هم جمع شدن، اجتماع کردن
- گرد
- دور و حوالی و اطراف، گرد و فراهم و دور چیزی خاک نرم که به هوا برود
- گرد ((گُ))
- دلیر، پهلوان
- گرد ((گِ))
- هر چیز مدور و دایره شکل
- گرد
- خاک، چیزی که به صورت آرد یا پودر درآمده باشد، از اشکال دارویی که در آن دارو به شکل پودر عرضه می شود، مواد مخدر، هرویین، گور، قبر، بهره، نصیب، اثر، نشانه
- گرد ((گَ))
- گردیدن، گشتن، گردش، در ترکیب به معنی گردنده آید، ولگرد، دوره گرد، آسمان، فلک، گردون
- گرد
- دلیر، دلاور، پهلوان،
برای مثال دانی که چه گفت زال با رستم گرد / دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد (سعدی - ۶۲)
- گرد
- Round
- گرد
- redondo
- گرد
- okrągły
- گرد
- круглый
- گرد
- круглий
- گرد
- redondo
- گرد
- rotondo
- گرد
- गोलाकार
- گرد
- עגול
- گرد
- yuvarlak
- گرد
- mduara
- گرد
- গোলাকার
- گرد
- دائريٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دایره
اکلیله
تفرج، جریان