در پهلوی ’گورت’ ظاهراً از ریشه ’وورت’ و پارسی باستان ’ورتا’، در لهجۀ کاشانی ’گوردی و گورد’ بلند، بلندی. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، مبارز و دلاور. بهادر و شجاع. (از برهان) (از آنندراج) : ایا خورشید سالاران گیتی سوار رزم ساز و گرد نستوه. رودکی. با نعرۀ اسپان چه کنم لحن مغنی با نوفۀ گردان چه کنم مجلس گلشن. ابوابراهیم اسماعیل بن نوح بن منصور سامانی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). گر او رفتی بجای حیدر گرد به رزم شاه گردان عمرو و عنتر. دقیقی. هزار و صد و شصت گرد دلیر به یک حمله شد کشته در جنگ شیر. فردوسی. همان قارن گرد و گشواد را چو برزین و پولاد و خراد را. فردوسی. چون زند بر مهرۀ شیران دبوس شصت من چون زند بر گردن گردان عمود گاوسار. منوچهری. به میدان مردی ز مردان گرد بر اسب هنر گوی مردی ببرد. اسدی. هر رگی از وی برخاسته چون نیزۀ غز سر اوهمچو سر گرز کی و رستم گرد. سوزنی. گر خصم تو ای شاه شود رستم گرد یک خر ز هزار اسب تو نتواند برد. وطواط. شمشیر کشید نوفل گرد میکرد به حمله کوه را خرد. نظامی. دانی که چه گفت زال با رستم گرد دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد. سعدی. یکی مرد گرد استخوانی به دست چنان میزدش (خر را) کاستخوان می شکست. سعدی (بوستان). راه زد کاروان و ده را گرد شحنۀ شهر و مال هر دو ببرد. اوحدی