- گرایسته
- میل کرده، قصد کرده آهنگ کرده، نافرمانی کرده سرپیچیده، متمایل منحرف: و جوزا و حوت گرایسته بر پهلو همی بر آیند
معنی گرایسته - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قصد و آهنگ کردن، میل و رغبت کردن، حمله بردن، یازیدن، گراییدن، گراه، گراهش، گراهیدن
متمایل شدن میل کردن: اگر ایشانرا بان جهت که ترکیب پذیرند خود بطبع گرایستن بود، قصد کردن آ هنگ کردن، نافرمانی کردن سرپیچیدن
گریه کرده، اشک ریخته
گریه کرده اشک ریخته
آهنگ کننده، رغبت کننده
متمایل شده، اراده شده قصد شده، نافرمانی کرده، سنجیده ظزموده، حمله برده، جنبانده پیچانده
مایل متمایل: بل واجب است که بر یک حال سوی مرکز گراینده باشد، معتقد مومن: بیزدان کند پوزش او از گناه گراینده گردد بایین وراه، سنگین وزین: ارگراینده نباشد سیم او در جیب من از سبکساری بناگه باد بر باید مرا. (سوزنی)، در ترکیبات بمعنای جنباننده پیچاننده آید: گراینده تیغ گراینده گرز
غیرلازم ناضرور: آری چه بارکشدحبلی گسسته ک وچه بکارآیدکوششی ازبنده نبایسته ک
گرایش داشتن، تمایل
لازم، ضروری، ملزم، واجب، شرط، لازم الاجرا
واجب لازم ضرور
با لیاقت، مستحب، جایز، صالح، لایق
پاینده دایم باقی، پیوسته منسجم
مجمل، مزین
لایق، سزاوار، زیبنده، خلیق
گریه کردن، اشک ریختن
پاینده، پایدار، برقرار، پیوسته
واجب، لازم، ضروری، آنچه لازم و واجب باشد، برای مثال ندارد پدر هیچ بایسته تر / ز فرزند شایسته شایسته تر (نظامی۵ - ۷۸۰)
زینت داده شده، پاک سرشت مثلاً جوان آراسته، مرتب، منظم
درخور، سزاوار، لایق، اندرخور، شایگان، ارزانی، بابت، خورا، خورند، سازوار، شایان، صالح، فراخور، فرزام، محقوق، مستحقّ، مناسب، باب
فرار کرده بسرعت دور شده، جمع گریختگان: چون پرتو شعور صاحب قران بی همال برین احوال افتاد بیان فوجین و... را با پانصد سوار از عقب گریختگان روان ساخت
اشک ریختن
((تِ))
فرهنگ فارسی معین
مزین، زینت شده، منظّم، آماده، مهیّا، آهستگی، درنگ، آسایش، راحتی، خاموشی، سکوت، امن، امان، بستر، خوابگاه، جایگاه، مقام، جای خلوت، آهسته، به تأنی، اطمینان خاطر