جدول جو
جدول جو

معنی گرایستن

گرایستن
قصد و آهنگ کردن، میل و رغبت کردن، حمله بردن، یازیدن، گراییدن، گراه، گراهش، گراهیدن
تصویری از گرایستن
تصویر گرایستن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گرایستن

گرایستن

گرایستن
متمایل شدن میل کردن: اگر ایشانرا بان جهت که ترکیب پذیرند خود بطبع گرایستن بود، قصد کردن آ هنگ کردن، نافرمانی کردن سرپیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار

گرایستن

گرایستن
مُرَکَّب اَز: گرای + ستن، پسوند مصدری، گراییدن. جزو اول در اوراق مانوی به پارتی گری (متمایل شدن. لیز خوردن. افتادن)، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، میل و خواهش کردن. (برهان)، رجوع به گرائیدن و گراییدن شود، میل و رغبت کردن. (غیاث)، رجوع به گرای، گرائیدن و گراییدن شود، پیچیدن، که نافرمانی کردن باشد، قصد و آهنگ کردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا

گرایسته

گرایسته
میل کرده، قصد کرده آهنگ کرده، نافرمانی کرده سرپیچیده، متمایل منحرف: و جوزا و حوت گرایسته بر پهلو همی بر آیند
فرهنگ لغت هوشیار

گزایستن

گزایستن
گذشتن، درآمدن و داخل شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

گرایسته

گرایسته
متمایل شده. منحرف شده: و جوزا و حوت گرایسته بر پهلو همی برآیند. (التفهیم). و این حرکت دوم... لختکی از او (حرکت اول) گرایسته تر. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا