معنی گرافیست - فرهنگ فارسی معین
معنی گرافیست
گرافیست((گِ))
کسی که با کمک خط ها و نوشته ها نقش هایی زینتی پدید می آورد
تصویر گرافیست
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با گرافیست
گرافیت
گرافیت
زغالی است خالص که از خود اثر سیاهی روی کاغذ میگذارد و آنرا برای ساختن مداد بکار میبرند و از جمله شبیه فلزات است
فرهنگ لغت هوشیار
گرافیت
گرافیت
بلورهای نرم و سیاه رنگ کربن که بر کاغذ رد سیاهی به جای می گذارد و در تهیۀ مغز مداد و زغال های صنعتی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
گرافیت
گرافیت
زغالی است خالص که از خود اثر سیاهی در روی کاغذ میگذارد و آن را برای ساختن مداد به کار میبرند و از جملۀ شبه فلزات است. ترکیب آن کربن طبیعی متبلور تقریباً خالص است
لغت نامه دهخدا
گرایستن
گرایستن
قصد و آهنگ کردن، میل و رغبت کردن، حمله بردن، یازیدن، گَراییدن، گَراه، گِراهِش، گَراهیدن
فرهنگ فارسی عمید
گرایسته
گرایسته
میل کرده، قصد کرده آهنگ کرده، نافرمانی کرده سرپیچیده، متمایل منحرف: و جوزا و حوت گرایسته بر پهلو همی بر آیند
فرهنگ لغت هوشیار
گرایستن
گرایستن
متمایل شدن میل کردن: اگر ایشانرا بان جهت که ترکیب پذیرند خود بطبع گرایستن بود، قصد کردن آ هنگ کردن، نافرمانی کردن سرپیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.