جدول جو
جدول جو

معنی گرانپایه - جستجوی لغت در جدول جو

گرانپایه
بلند مرتبه، عالیمقام، گرانقدر
تصویری از گرانپایه
تصویر گرانپایه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرانمایه
تصویر گرانمایه
نفیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گران پایه
تصویر گران پایه
بلندمرتبه، عالی رتبه، عالی مقام، برای مثال ازایشان هر آن کس که پرمایه بود / به گنج و به مردی گران پایه بود (فردوسی - ۷/۱۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرانمایه
تصویر گرانمایه
هر چیز نفیس، پرارج، پرارزش
فرهنگ لغت هوشیار
عالب قدر بلند پایه بلند مرتبه: از ایشان هران کس که پرمایه بود بنگج و بمردی گران پایه بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرانمایه
تصویر گرانمایه
((~. یَ یا یِ))
نفیس، باارزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گران پایه
تصویر گران پایه
((~. یِ))
گران قدر، بلند مرتبه
فرهنگ فارسی معین
پایه چراغ آنچه که چراغ را روی آن گذارند، حالت ایستادن اسب هنگامی که هر دو دست خود را بلند کند و روی دو پای خویش بایستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران مایه
تصویر گران مایه
گران بها، نفیس، عزیز، ارجمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا پایه
تصویر فرا پایه
بلند پایه گرانقدر
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب جاه و مقام عالی قدر عالی رتبه گران پایه: چو دید آن دو مرد گران سایه را بدانایی اندر سرمایه را، متکبر مغرور، جمع گران سایگان: نشسته بدر بر گران سایگان بپرده درون جای پرمایگان، صاحب سپاه انبوه خیلخانه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران سایه
تصویر گران سایه
((~. یِ))
کنایه از شخص عالی، مقابل ام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گران سایه
تصویر گران سایه
صاحب جاه و مرتبه، عالی رتبه، عالی مقام، گران پایه، باوقار، تاریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراپایه
تصویر فراپایه
((فَ. یِ))
بلندپایه، گرانقدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراپایه
تصویر فراپایه
بلندپایه، بلندمرتبه، دارای مقام و مرتبۀ عالی، دارای فر و شکوه، برتر از دیگران
فرهنگ فارسی عمید