روپوش نواری شکل کفش که از پارچۀ ضخیم دوخته می شود، تکه پارچه ای که مانند ساق پوتین می دوزند و برای محافظت ساق پا از سرما، برف و باران روی کفش و بالای مچ پا می بندند
روپوش نواری شکل کفش که از پارچۀ ضخیم دوخته می شود، تکه پارچه ای که مانند ساق پوتین می دوزند و برای محافظت ساق پا از سرما، برف و باران روی کفش و بالای مچ پا می بندند
فرانسوی بر کفش قطعه ای از پارچه که قسمت پایین ساق پا و بالای کفش را می پوشاند روپوش کفش که از پارچه دوزند و برای محافظت کفش از باران و برف و گل بکار رود
فرانسوی بر کفش قطعه ای از پارچه که قسمت پایین ساق پا و بالای کفش را می پوشاند روپوش کفش که از پارچه دوزند و برای محافظت کفش از باران و برف و گل بکار رود
سایبان کوچک دسته دار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگه می دارند سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگه می داشتند به علامت سلطنت و شهریاری، چتر پادشاهی چتر آبگون: کنایه از آسمان چتر آبنوس: کنایه از شب چتر روز: چتر زرین، کنایه از آفتاب چتر زر: چتر زرین، کنایه از آفتاب چتر زرین: کنایه از آفتاب چتر سیمابی: چتر سیمین، کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده چتر سیمین: کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده چتر شام: چتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب چتر عنبری: چتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب چتر عنبرین: کنایه از شب، تاریکی شب چتر کحلی: چتر آبگون، کنایه از آسمان، ابر سیاه چتر مینا: چتر آبگون، کنایه از آسمان چتر نجات: چتری که با آن از هواپیما، بالگرد و امثال آن فرود می آیند چتر نور: چتر زرین، کنایه از آفتاب
سایبان کوچک دسته دار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگه می دارند سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگه می داشتند به علامت سلطنت و شهریاری، چتر پادشاهی چَتر آبگون: کنایه از آسمان چَتر آبنوس: کنایه از شب چَتر روز: چَتر زرین، کنایه از آفتاب چتر زر: چَتر زرین، کنایه از آفتاب چَتر زرین: کنایه از آفتاب چَتر سیمابی: چَتر سیمین، کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده چَتر سیمین: کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده چَتر شام: چَتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب چَتر عنبری: چَتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب چَتر عنبرین: کنایه از شب، تاریکی شب چَتر کحلی: چَتر آبگون، کنایه از آسمان، ابر سیاه چَتر مینا: چَتر آبگون، کنایه از آسمان چَتر نجات: چتری که با آن از هواپیما، بالگرد و امثال آن فرود می آیند چَتر نور: چَتر زرین، کنایه از آفتاب
بندها و رشته هایی در بدن که عضلات و استخوان ها را به هم پیوند می دهد در ریاضیات ضلع رو به رو به زاویۀ قائمه در مثلث قائم الزاویه در ریاضیات خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل می کند و از قطر دایره کوچک تر است زه کمان، چلّۀ کمان، چرم کمان، چرم گور، چرم گوزن در موسیقی زه یا سیم ساز
بندها و رشته هایی در بدن که عضلات و استخوان ها را به هم پیوند می دهد در ریاضیات ضلع رو به رو به زاویۀ قائمه در مثلث قائم الزاویه در ریاضیات خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل می کند و از قطر دایره کوچک تر است زِهِ کَمان، چِلّۀ کَمان، چَرمِ کَمان، چَرمِ گور، چَرمِ گَوَزن در موسیقی زه یا سیم ساز
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پل کش، گراز، بنکن، بنگن، فه
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پُل کش، گُراز، بَنکَن، بَنگَن، فَه
جایی که مرده را دفن کنند، قبر، برای مثال نبشته ست بر گور بهرام گور / که دست کرم به ز بازوی زور (سعدی - ۱۰۸) صحرا، بیابان پستانداری وحشی شبیه خر با رنگ زرد و خط های سیاه که در افریقا پیدا میشود و دسته دسته حرکت می کنند، گور اسب، گورخر
جایی که مرده را دفن کنند، قبر، برای مِثال نبشته ست بر گور بهرام گور / که دست کرم بِه ز بازوی زور (سعدی - ۱۰۸) صحرا، بیابان پستانداری وحشی شبیه خر با رنگ زرد و خط های سیاه که در افریقا پیدا میشود و دسته دسته حرکت می کنند، گور اسب، گورخر
لاف و گزاف. سخنی که از حد و اندازۀ گوینده متجاوز باشد. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). لاطایل. مؤلف جهانگیری گثرم با ثای مثلثه آورده است. رجوع به گثرم شود
لاف و گزاف. سخنی که از حد و اندازۀ گوینده متجاوز باشد. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). لاطایل. مؤلف جهانگیری گثرم با ثای مثلثه آورده است. رجوع به گثرم شود
نوعی از سلاح جنگ باشد، و آن آهنی چند است که بهم وصل کرده اند و بر روی آن مخمل و زربفت و امثال آن کشیده اند و در روزهای جنگ پوشند و به ترکی قتلاو گویند. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). کلمه ترکی جغتایی است. (از حاشیۀبرهان چ معین). نوعی از لباس آهنین که در روی آن مخمل و زربفت کشیده در روز جنگ پوشند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ خطی). جامه ایست که در روز جنگ پوشند و گاهی از مخمل سازند و پاره های آهن موصل بر روی آن کشند. (رشیدی). پاره های آهن موصل که مخمل به روی آن کشند و در روز جنگ پوشند و آن تابهای آهنی باشد که بر آن مخمل یا نبات کشیده استعمال مینمایند. (غیاث). نوعی از سلاح باشد که در روز جنگ پوشند. (جهانگیری). سلاح آهنین که در وقت جنگ پوشند. (شرفنامۀ منیری) : بسر بر نهاده ز زر مغفری ز پولاد کرده به بر بگتری. ابوشکور (از سروری) (شعوری). ز تیر چارپر وز گرز ششپر سپرها چون زره مغفر چو بگتر. محمد عصار (از شعوری ج 1 ص 136). دیدۀ زره بر روی خود و برگستوان و بگتر و کجین دوختند. (نظام قاری)
نوعی از سلاح جنگ باشد، و آن آهنی چند است که بهم وصل کرده اند و بر روی آن مخمل و زربفت و امثال آن کشیده اند و در روزهای جنگ پوشند و به ترکی قتلاو گویند. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). کلمه ترکی جغتایی است. (از حاشیۀبرهان چ معین). نوعی از لباس آهنین که در روی آن مخمل و زربفت کشیده در روز جنگ پوشند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ خطی). جامه ایست که در روز جنگ پوشند و گاهی از مخمل سازند و پاره های آهن موصل بر روی آن کشند. (رشیدی). پاره های آهن موصل که مخمل به روی آن کشند و در روز جنگ پوشند و آن تابهای آهنی باشد که بر آن مخمل یا نبات کشیده استعمال مینمایند. (غیاث). نوعی از سلاح باشد که در روز جنگ پوشند. (جهانگیری). سلاح آهنین که در وقت جنگ پوشند. (شرفنامۀ منیری) : بسر بر نهاده ز زر مغفری ز پولاد کرده به بر بگتری. ابوشکور (از سروری) (شعوری). ز تیر چارپر وز گرز ششپر سپرها چون زره مغفر چو بگتر. محمد عصار (از شعوری ج 1 ص 136). دیدۀ زره بر روی خود و برگستوان و بگتر و کجین دوختند. (نظام قاری)
یونانی فرازدم، ترمل آمیزه ای است گریزا که از آمیزش مل (الکل) باترشک (اسید) پدید میظید یونانیان قدیم و بتقلید آنان اقوام دیگر اتر را بجسمی سیال و رقیق که قسمت فوقانی کره ارض را فرا گرفته اطلاق میکردند، بخار رقیق و ماده سیال و سریع التبخیری است که قسمتی از فضای ماورای جو را اشغال کرده و در تمام اجسام نافذ است. دانشمندان فیزیک آنرا عامل انتقال نور و حرارت و الکتریسیته دانسته اند. دارای هیچگونه وزنی نیست در خلا و همه محیط های شفاف که نور از آن عبور میکند موجود است اثیر، نمک فرار و سریع التبخیری است که از، یکی از اسیدهای معدنی یا آلی با الکل، می آید اترسل، ماده ای که از گرفتن یک مولکول آب از دو مولکول الکل حاصل شود اتر اکسید
یونانی فرازدم، ترمل آمیزه ای است گریزا که از آمیزش مل (الکل) باترشک (اسید) پدید میظید یونانیان قدیم و بتقلید آنان اقوام دیگر اتر را بجسمی سیال و رقیق که قسمت فوقانی کره ارض را فرا گرفته اطلاق میکردند، بخار رقیق و ماده سیال و سریع التبخیری است که قسمتی از فضای ماورای جو را اشغال کرده و در تمام اجسام نافذ است. دانشمندان فیزیک آنرا عامل انتقال نور و حرارت و الکتریسیته دانسته اند. دارای هیچگونه وزنی نیست در خلا و همه محیط های شفاف که نور از آن عبور میکند موجود است اثیر، نمک فرار و سریع التبخیری است که از، یکی از اسیدهای معدنی یا آلی با الکل، می آید اترسل، ماده ای که از گرفتن یک مولکول آب از دو مولکول الکل حاصل شود اتر اکسید
هندی یا برگرفته از هندی فسونک: تو پال یا چوب که برروی آن افسون نویسند تنکه طلا و نقره و مس و برنج و امثال آن را گویند که در آن اسما و طلسمات و تعویذ نقش کنند
هندی یا برگرفته از هندی فسونک: تو پال یا چوب که برروی آن افسون نویسند تنکه طلا و نقره و مس و برنج و امثال آن را گویند که در آن اسما و طلسمات و تعویذ نقش کنند