جدول جو
جدول جو

معنی گاویال - جستجوی لغت در جدول جو

گاویال
تمساحی به طول شش متر که پوزه ای دراز شبیه منقار و دندان های تیز دارد و ماهی ها را شکار می کند، تمساح هندی
فرهنگ فارسی عمید
گاویال
نوعی از خزندگان شامل طایفۀ تمساحان عظیم آسیا و اوقیانوسیه، دارای پوزۀ بلند و باریک، طول آن گاه بشش متر میرسد
لغت نامه دهخدا
گاویال
خزنده ایست از راسته تمساحها که مخصوص هند و مجمع الجزایر سوند است و طولش گاهی بالغ بر 6 متر میشود. این خزنده دارای پوزه ای دراز و نسبه باریک است و بواسطه دندانهای کوچک و ضعیفی که در حاشیه فکینش قرار دارد بانسان نمیتواند آزاری برساند و از تغذیه ماهیان میزید
فرهنگ لغت هوشیار
گاویال
خزنده ای است از راسته تمساح ها که مخصوص هند و مجمع الجزایر سوئد است و طولش گاهی بالغ بر 6 متر می شود. این خزنده دارای پوزه ای دراز و نسبتاً باریک است و به واسطه دندان های کوچک و ضعیفی که در حاشیه فکینش قرار دارد به انسان نمی تواند آزاری برس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانیال
تصویر دانیال
(پسرانه)
خدا حاکم من است، نام یکی از چهار پیامبر مذکور در عهد عتیق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاویان
تصویر کاویان
(پسرانه)
پرچم کاوه که به درفش کاویانی معروف است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گاوسار
تصویر گاوسار
گاوسر، گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند، گوسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوباز
تصویر گاوباز
کسی که سوار بر اسب یا پیاده با گاو نبرد کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاویزن
تصویر گاویزن
ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، جاویزن، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهره، گاوزهرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاودار
تصویر گاودار
کسی که گاو نگهداری کند و گاو پرورش بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوتاز
تصویر گاوتاز
چوپان و نگهبان گلۀ گاو
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به گاوه: درفش گاویان، رجوع به گاوه و کاوه شود
لغت نامه دهخدا
(وْ)
گاوبان. گویار. گوگل بان. بقار
لغت نامه دهخدا
آنکه گاو را در صحرابرای چرا برد چوپان گاو، آنکه گاو آهن را براند خیش ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوساله
تصویر گاوساله
بچه گاو گوساله
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبان گاو پرورنده گاو محافظ گاو گاویار: پس بگاوبان گفت که این فرزند (فریدون) را بتو خواهم سپرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودان
تصویر گاودان
زاغه زاغد آغل گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودار
تصویر گاودار
کسی که گاو را نگهدارد و تربیت کند
فرهنگ لغت هوشیار
گاوبانی چوپانی گاو: جنود ظفر نمود الله وردی خان و غلامان را از قضای ربانی صبحی بر سمت آن قلعه عبور افتاده و از شخصی که گاویاری مینموده خبر گرفتند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردیال
تصویر گردیال
نوعی خرما در جنوب شرقی ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واویلا
تصویر واویلا
کلمه افسوس که در نوحه و ماتم گفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوناک
تصویر گاوناک
جایی که در آن گاو فراوان باشد: ارض مثوره زمینی گاوناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاویزن
تصویر گاویزن
گاو دارو زهره گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاویان
تصویر کاویان
پادشاهی سلطنتی: (قصه آنک گاو بحری گوهر کاویان از قعر دریا بر آورد شب بر ساحل دریا نهد در درخش و تاب آن می چرد) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرویال
تصویر پرویال
هنگ، قدرت، زور
فرهنگ لغت هوشیار
تخم انواع مختلف ماهی اسیپنسر یا سگ ماهی است که بصورت ماده غذائی در آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتیال
تصویر باتیال
فرانسوی ژرفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاویار
تصویر گاویار
گاوبان چوپان گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاویار
تصویر گاویار
گاوبان، آن که از گاوان مراقبت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاویار
تصویر خاویار
تخم نوعی سگ ماهی که بسیار مقوی و گرانبهاست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاویان
تصویر کاویان
پادشاهی، سلطنتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاویزن
تصویر گاویزن
((زَ))
زهره گاو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گویالی
تصویر گویالی
کروی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گویال
تصویر گویال
کره
فرهنگ واژه فارسی سره