جدول جو
جدول جو

معنی گاوچر - جستجوی لغت در جدول جو

گاوچر
(چَ سَ)
مرتعی است در ناحیۀ رودبار تهران
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاوچهر
تصویر گاوچهر
گاورنگ، مانند سر گاو، گاوسر، گاومانند، گاوسار، گرزی که آن را به شکل سر گاو ساخته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوچران
تصویر گاوچران
کسی که گلۀ گاو را به چراگاه ببرد، گاوبان
از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره به صورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد، گاوران، عوّاء، عوا، بقّار، صیّاح، حارس الشّمال، حارس السّماء، طاردالدبّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوسر
تصویر گاوسر
گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند، گوسر، گاوسار، برای مثال یکی تخت و آن گرزۀ گاوسار/ که مانده ست از او در جهان یادگار (فردوسی - ۸/۲۷۴)،
چوب کلفت که سر آن مانند گرز باشد
فرهنگ فارسی عمید
(چَهْ)
مخفف گاوچاه. چاه بسیار بزرگ. یا چاه بسیار ژرف و بسیار تک، عمیق. چاهی که از آن آب با گاو کشند. رجوع به گاوچاه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ/ شِ)
نگهبان گاو. گاوگل بان. گوگل بان. چرانندۀ گاو و محافظ او. بقّار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
گاو چراندن
لغت نامه دهخدا
(وَ / وُ)
کافر. ملحد. بی دین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گاوسار. آنچه سرش شبیه به گاو باشد، گرزی که سر آن به هیأت گاو است:
همه نامداران پرخاشخر
ابا نیزه و گرزۀ گاوسر.
فردوسی.
وز آن جایگه شد بنزد پدر
بچنگ اندرون گرزۀ گاوسر.
فردوسی.
بچنگ اندرون گرزۀ گاوسر
بسر برش رخشان شده تاج زر.
فردوسی.
یکی گرزۀ گاوسر برگرفت
جهانی بدو مانده اندرشگفت.
فردوسی.
ابا باره و گرزۀ گاوسر
ابا طوق زرین و زرین کمر.
فردوسی.
چو تنگ اندرآورد با من زمین
برآهختم آن گاوسر گرز کین.
فردوسی.
در یکدست کتاره ای چون قطرۀ آب و در دست دیگر گاوسری چون قطعۀ سحاب. (حبیب السیر ج 2 ص 397 س 9). رجوع به گاوسار شود، نام گرز فریدون. همان گاوسار، گاوچهر است آن را گاوسره هم گویند با زیادتی ها در آخر. (برهان) :
تبه گردد آن هم بدست تو بر
بدین کین کشد گرزۀگاوسر.
فردوسی.
رجوع به گاوسار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 42 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 3 هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه، جلگه، سردسیر، مالاریائی، دارای 108 تن سکنه. آب آن از چشمه، محصول آن غلات، تریاک، لبنیات، پشم، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو، ساکنین از طایفۀ مظفروند، قسمتی چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
آنچه صورت گاو دارد، گاوپیکر که گرز فریدون باشد و آن را بهیأت سر گاومیش از آهن ساخته بودند. (برهان) :
سرش را بدین گرزۀ گاوچهر
بکوبم نه بخشایش آرم نه مهر.
فردوسی.
زدم بر سرش گرزۀ گاوچهر
برو کوه بارید گفتی سپهر.
فردوسی.
همی گشت برسان گردان سپهر
بچنگ اندرون گرزۀ گاوچهر.
فردوسی.
جرنگیدن گرزۀ گاوچهر
تو گفتی همی سنگ باردسپهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
در تداول بجای گاو و خر آید بمعنی احمق. ابله
لغت نامه دهخدا
(بَ)
موضعی از توابع تنکابن، واقع در ناحیۀ سه هزار. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 107)
لغت نامه دهخدا
(وِ شَ لِ)
ده کوچکی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 31 هزارگزی جنوب شهسوار، سر راه عمومی سه هزار. سکنۀ دائم آن در حدود 15 تن. تابستان عده ای از حدود لشکرک و آب کله سر شهسوار برای هواخوری به این ده میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چِ مَ)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان، واقع در 9 هزارگزی جنوب خاوری لنگرود. جلگه هوای معتدل و مرطوب مالاریائی. دارای 300 تن سکنه. آب آن از شلمان رود، محصول آنجا برنج، صیفی، چای و شغل اهالی زراعت، حصیربافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاور
تصویر گاور
کافر، ملحد، بی دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوچرانی
تصویر گاوچرانی
شغل و عمل گاو چران گاو چراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوچران
تصویر گاوچران
آنکه گاوان را بچرا برد گاوبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوچه
تصویر گاوچه
چاهی فراخ و عمیق
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بشکل و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزه عمود) گاوسار. گرزی که سرش شبیه بسر گاو باشد: چون زند بر مهره شیران دبوس شصت من چون زند بر گردن گردان عمود گاو سار. (منوچهری)، گرز فریدون که سرش همانند سر گاو بود: فریدون ابا گرزه گاوسار بفرمود کردن برآنجا نگار. (گشتاسب نامه دقیقی)، طویله ای که در پیش سرای برای گاو آماده کنند: بهو گاوسار فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوسر
تصویر گاوسر
((سَ))
گاوسار، گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند
فرهنگ فارسی معین
از توابع سه هزار واقع در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام محلی در تنکابن که راه سه هزار از آن می گذرد
فرهنگ گویش مازندرانی