گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند، گوسر، گاوسار، برای مثال یکی تخت و آن گرزۀ گاوسار/ که مانده ست از او در جهان یادگار (فردوسی - ۸/۲۷۴)، چوب کلفت که سر آن مانند گرز باشد
آنچه بشکل و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزه عمود) گاوسار. گرزی که سرش شبیه بسر گاو باشد: چون زند بر مهره شیران دبوس شصت من چون زند بر گردن گردان عمود گاو سار. (منوچهری)، گرز فریدون که سرش همانند سر گاو بود: فریدون ابا گرزه گاوسار بفرمود کردن برآنجا نگار. (گشتاسب نامه دقیقی)، طویله ای که در پیش سرای برای گاو آماده کنند: بهو گاوسار فراخ
گاوسار. آنچه سرش شبیه به گاو باشد، گرزی که سر آن به هیأت گاو است: همه نامداران پرخاشخر ابا نیزه و گرزۀ گاوسر. فردوسی. وز آن جایگه شد بنزد پدر بچنگ اندرون گرزۀ گاوسر. فردوسی. بچنگ اندرون گرزۀ گاوسر بسر برش رخشان شده تاج زر. فردوسی. یکی گرزۀ گاوسر برگرفت جهانی بدو مانده اندرشگفت. فردوسی. ابا باره و گرزۀ گاوسر ابا طوق زرین و زرین کمر. فردوسی. چو تنگ اندرآورد با من زمین برآهختم آن گاوسر گرز کین. فردوسی. در یکدست کتاره ای چون قطرۀ آب و در دست دیگر گاوسری چون قطعۀ سحاب. (حبیب السیر ج 2 ص 397 س 9). رجوع به گاوسار شود، نام گرز فریدون. همان گاوسار، گاوچهر است آن را گاوسره هم گویند با زیادتی ها در آخر. (برهان) : تبه گردد آن هم بدست تو بر بدین کین کشد گرزۀگاوسر. فردوسی. رجوع به گاوسار شود
گیاهی است از تیره گندمیان و از دسته غلات که دانه هایی شبیه ارزن دارد و با ارزن از یک نوع است و در حقیقت گونه ای ارزن است که دانه هایش درشت تر است و پوستش نیز از پوست ارزن زبرتر است. دانه های این گیاه را بیشتر بکبوتران دهند گورس جاورس جاورس هندی گاورس هندی چینه: شهریست خرم و آبادان و کشت ایشان گاورس است. یا گاورس هندی. گاورس. یا گاورس سیم. ستاره
ده کوچکی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 31 هزارگزی جنوب شهسوار، سر راه عمومی سه هزار. سکنۀ دائم آن در حدود 15 تن. تابستان عده ای از حدود لشکرک و آب کله سر شهسوار برای هواخوری به این ده میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)