پاکزاد. حلال زاده. پاک نژاد. از نژاد پاک. ازنسل پاک. نجیب. اصیل. مقابل ناپاک زاده: یکی آنکه ناپاک خون پدر نریزد ز تن پاکزاده پسر. فردوسی. بگوهر مگر هم نژاده نیند همان از پدر پاکزاده نیند. فردوسی. کسی کو ز فرزند او نام برد چنین گفت کان پاکزاده بمرد. فردوسی. بدو گفت کای پاکزاده پسر بمردی و دانش برآورده سر. فردوسی. بگفت آن که نعمان و منذر چه کرد ز بهر من این پاکزاده دو مرد. فردوسی. همان پاکزاده نیاکان من گزیده سرافراز و پاکان من. فردوسی. بفرمودشان بازگشتن بجای چنان پاکزاده جهان کدخدای. فردوسی. چنین هفت سالش همی آزمود بهر کار جز پاکزاده نبود. فردوسی
پاکزاد. حلال زاده. پاک نژاد. از نژاد پاک. ازنسل پاک. نجیب. اصیل. مقابل ناپاک زاده: یکی آنکه ناپاک خون پدر نریزد ز تن پاکزاده پسر. فردوسی. بگوهر مگر هم نژاده نیند همان از پدر پاکزاده نیند. فردوسی. کسی کو ز فرزند او نام برد چنین گفت کان پاکزاده بمرد. فردوسی. بدو گفت کای پاکزاده پسر بمردی و دانش برآورده سر. فردوسی. بگفت آن که نعمان و منذر چه کرد ز بهر من این پاکزاده دو مرد. فردوسی. همان پاکزاده نیاکان من گزیده سرافراز و پاکان من. فردوسی. بفرمودشان بازگشتن بجای چنان پاکزاده جهان کدخدای. فردوسی. چنین هفت سالش همی آزمود بهر کار جز پاکزاده نبود. فردوسی
زاده شده از دیو. بچۀ دیو، دیونژاد: از این دیوزاده یکی شاه نو نشانند با تاج بر گاه نو. فردوسی. از آدمیان دیوزاده دیوانگیش خلاص داده. نظامی. هجوم عزیمتی است که آن دیوزاده را بر خوانمی زبون و مسخر همی کنم. سوزنی
زاده شده از دیو. بچۀ دیو، دیونژاد: از این دیوزاده یکی شاه نو نشانند با تاج بر گاه نو. فردوسی. از آدمیان دیوزاده دیوانگیش خلاص داده. نظامی. هجوم عزیمتی است که آن دیوزاده را بر خوانمی زبون و مسخر همی کنم. سوزنی
انگوزه را گویند که بعربی حلتیت خوانند. (برهان) (از شرفنامۀ منیری). انگژد. (از شعوری ج 2 ورق 14). انغوزه و حلتیث منتن. (ناظم الاطباء). در برهان بمعنی انغوزه نوشته، آن خطاست و تحقیقش رادباده است نه راوماده. (از آنندراج) (از انجمن آرا). رجوع به راوباده در همین لغت نامه شود
انگوزه را گویند که بعربی حلتیت خوانند. (برهان) (از شرفنامۀ منیری). انگژد. (از شعوری ج 2 ورق 14). انغوزه و حلتیث منتن. (ناظم الاطباء). در برهان بمعنی انغوزه نوشته، آن خطاست و تحقیقش رادباده است نه راوماده. (از آنندراج) (از انجمن آرا). رجوع به راوباده در همین لغت نامه شود
صمغ درخت انجدان است که بعربی حلتیت گویند، و سامانی گوید: این مرکب است از ’راو’ بمعنی رای که لغت هندبمعنی امیر بزرگ است و از باده بمعنی شراب. چه، هنود را بخوردن آن ولوع تمام است خاصه بزرگان ایشان را، و معنی ترکیبی، بادۀ بزرگان هند. (فرهنگ رشیدی)
صمغ درخت انجدان است که بعربی حلتیت گویند، و سامانی گوید: این مرکب است از ’راو’ بمعنی رای که لغت هندبمعنی امیر بزرگ است و از باده بمعنی شراب. چه، هنود را بخوردن آن ولوع تمام است خاصه بزرگان ایشان را، و معنی ترکیبی، بادۀ بزرگان هند. (فرهنگ رشیدی)
شاهزاد. از نژاد شاه. از نسل شاه. ملک زاده. مرد یا زنی که نسب به شاه برد: بیفتاد از اسپ اندرون شهریار دریغ آن جوان شاهزاده سوار. دقیقی. یکی ترک تیری برو برگشاد شد آن خسرو شاهزاده بباد. دقیقی. چنین شهریار و چنین شاهزاده که دید و که داده ست هرگز نشانی. فرخی. ای شاه و شاهزاده و شاهی بتو بزرگ فرخنده فخر دولت و دولت بتو جوان. فرخی. فکند آن تن شاهزاده بخاک بچنگال کرد آن کمرگاه چاک. فردوسی. همه شاهزاده ز تخم قباد بر ایشان همه فر یزدان و داد. فردوسی. یکی شاهزاده به پیش اندرون جهاندیده با او بسی رهنمون. فردوسی. چشم همه دوستان گشاده از دولت شاه و شاهزاده. نظامی. ، ولیعهد. (ناظم الاطباء)
شاهزاد. از نژاد شاه. از نسل شاه. ملک زاده. مرد یا زنی که نسب به شاه برد: بیفتاد از اسپ اندرون شهریار دریغ آن جوان شاهزاده سوار. دقیقی. یکی ترک تیری برو برگشاد شد آن خسرو شاهزاده بباد. دقیقی. چنین شهریار و چنین شاهزاده که دید و که داده ست هرگز نشانی. فرخی. ای شاه و شاهزاده و شاهی بتو بزرگ فرخنده فخر دولت و دولت بتو جوان. فرخی. فکند آن تن شاهزاده بخاک بچنگال کرد آن کمرگاه چاک. فردوسی. همه شاهزاده ز تخم قباد بر ایشان همه فر یزدان و داد. فردوسی. یکی شاهزاده به پیش اندرون جهاندیده با او بسی رهنمون. فردوسی. چشم همه دوستان گشاده از دولت شاه و شاهزاده. نظامی. ، ولیعهد. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، واقع در 10000گزی شمال کرمانشاه و 1000گزی جنوب شوسۀ کردستان، کنار قره سو، دشت، سردسیر. دارای 500 تن سکنه. آب آن از قره سو. محصول آنجا غلات و خیار دیمی، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، واقع در 10000گزی شمال کرمانشاه و 1000گزی جنوب شوسۀ کردستان، کنار قره سو، دشت، سردسیر. دارای 500 تن سکنه. آب آن از قره سو. محصول آنجا غلات و خیار دیمی، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه شهرستان بیجار است. این دهستان در جنوب خاوری شهرستان واقع، محدود است از طرف شمال و باختر به دهستان پیرتاج، از جنوب به دهستان مهربان از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان و از خاور به دهستان گرماب بخش قیدار زنجان. هوای دهستان سردسیر، وضع طبیعی آن تپه ماهور، خاکی و بلندترین کوه دهستان کوه چنگ الماس است این کوه در شمال باختر دهستان واقع، بلندترین کوه دهستان قلۀ آن از سطح دریا 2258 گز است از قلۀ پرتگاهی آن مومیائی مخصوصی به دست می آورند ولی رسیدن به آن از نظر پرتگاهی بودن کوه بسیار دشوار است آب آن از قنوات تأمین شده محصول عمده آن، غلات و لبنیات میباشد هشت دهم غلات آن بطور دیم به دست می آید. شغل مردان، زراعت و گله داری، بافتن قالیچه، جاجیم و گلیم بین زنان دهستان مرسوم میباشد. قالیچه های بافت خانباغی بخوبی در دهستان مشهور است. راه شوسۀ بیجار به همدان از جنوب و باختر دهستان میگذرد و آبادی چکینی از این بلوک در کنار شوسه واقع شده و خان باغی کلوچه نزدیک به راه شوسه هستند بواسطۀ مسطح بودن اراضی در فصل خشکی با اکثر قراء مهم دهستان اتومبیل میتوان برد. زبان مادری سکنۀ دهستان ترکی و کمی به فارسی و کردی آشنا هستند. این دهستان از15 آبادی تشکیل شده سکنۀ آن در حدود 6 هزار نفر، قراء مهم آن عبارتند از: قزان قره، باش قورتاران، خان باغی، کچه گنبد، دیستی بلاغ و گاوباز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه شهرستان بیجار است. این دهستان در جنوب خاوری شهرستان واقع، محدود است از طرف شمال و باختر به دهستان پیرتاج، از جنوب به دهستان مهربان از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان و از خاور به دهستان گرماب بخش قیدار زنجان. هوای دهستان سردسیر، وضع طبیعی آن تپه ماهور، خاکی و بلندترین کوه دهستان کوه چنگ الماس است این کوه در شمال باختر دهستان واقع، بلندترین کوه دهستان قلۀ آن از سطح دریا 2258 گز است از قلۀ پرتگاهی آن مومیائی مخصوصی به دست می آورند ولی رسیدن به آن از نظر پرتگاهی بودن کوه بسیار دشوار است آب آن از قنوات تأمین شده محصول عمده آن، غلات و لبنیات میباشد هشت دهم غلات آن بطور دیم به دست می آید. شغل مردان، زراعت و گله داری، بافتن قالیچه، جاجیم و گلیم بین زنان دهستان مرسوم میباشد. قالیچه های بافت خانباغی بخوبی در دهستان مشهور است. راه شوسۀ بیجار به همدان از جنوب و باختر دهستان میگذرد و آبادی چکینی از این بلوک در کنار شوسه واقع شده و خان باغی کلوچه نزدیک به راه شوسه هستند بواسطۀ مسطح بودن اراضی در فصل خشکی با اکثر قراء مهم دهستان اتومبیل میتوان برد. زبان مادری سکنۀ دهستان ترکی و کمی به فارسی و کردی آشنا هستند. این دهستان از15 آبادی تشکیل شده سکنۀ آن در حدود 6 هزار نفر، قراء مهم آن عبارتند از: قزان قره، باش قورتاران، خان باغی، کچه گنبد، دیستی بلاغ و گاوباز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دختر آق صوفی سوین بیک است. سوین بیک با یوسف صوفی و حسین صوفی برادر بود و حسین صوفی چون با کیخسرو ختلانی همداستان شد بجنگ امیرتیمور آمد و در کنار آب قاون بین فریقین تلاقی افتاد، حسین فرارکرد و بعد از دو سه روز بعالم دیگر شتافت. پس از مرگ او یوسف صوفی از کردۀ برادر عذر خواست و امیرتیمور عذر او را پذیرفت بشرط آنکه خانزاده دختر سوین بیک را به امیرزاده جهانگیر دهد. یوسف صوفی قبول کرد و خانزاده را بسمرقند فرستاد تا بعقد امیرزاده جهانگیر درآید. (از حبیب السیر ج 3 چ کتاب خانه خیام ص 422)
دختر آق صوفی سوین بیک است. سوین بیک با یوسف صوفی و حسین صوفی برادر بود و حسین صوفی چون با کیخسرو ختلانی همداستان شد بجنگ امیرتیمور آمد و در کنار آب قاون بین فریقین تلاقی افتاد، حسین فرارکرد و بعد از دو سه روز بعالم دیگر شتافت. پس از مرگ او یوسف صوفی از کردۀ برادر عذر خواست و امیرتیمور عذر او را پذیرفت بشرط آنکه خانزاده دختر سوین بیک را به امیرزاده جهانگیر دهد. یوسف صوفی قبول کرد و خانزاده را بسمرقند فرستاد تا بعقد امیرزاده جهانگیر درآید. (از حبیب السیر ج 3 چ کتاب خانه خیام ص 422)
گاوی که زاییده است، مجازاً، گنج بی رنج، غنیمت بارده، نان پخته: در دخل هر شحنه و محتسب را گشاده ست تا هست ازارت گشاده ز احداث فسق تو مر این و آن را زهی نان پخته زهی گاو زاده. سوزنی
گاوی که زاییده است، مجازاً، گنج بی رنج، غنیمت بارده، نان پخته: در دخل هر شحنه و محتسب را گشاده ست تا هست ازارت گشاده ز احداث فسق تو مر این و آن را زهی نان پخته زهی گاو زاده. سوزنی
گیاهی است از تیره پروانه واران و از دسته پیچها که در حدود 12 گونه از آن شناخته شده است و بیشتر در هوای معتدل میروید. گلهای این گیاه کوچک و غلاف میوه اش نیز کوچک و اغلب شامل دو دانه است. گاو دانه از گیاهان خوب علوفه یی است و دانه اش جهت تغذیه نیز مورد استفاده قرار میگیرد مشنگ گاوی مشتر میشو کشنی کوشنه کرسنه کسنگ حب البقر اورنس کسنا فارسطاریون
گیاهی است از تیره پروانه واران و از دسته پیچها که در حدود 12 گونه از آن شناخته شده است و بیشتر در هوای معتدل میروید. گلهای این گیاه کوچک و غلاف میوه اش نیز کوچک و اغلب شامل دو دانه است. گاو دانه از گیاهان خوب علوفه یی است و دانه اش جهت تغذیه نیز مورد استفاده قرار میگیرد مشنگ گاوی مشتر میشو کشنی کوشنه کرسنه کسنگ حب البقر اورنس کسنا فارسطاریون