جدول جو
جدول جو

معنی گاوبر - جستجوی لغت در جدول جو

گاوبر
(بَ)
موضعی از توابع تنکابن، واقع در ناحیۀ سه هزار. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 107)
لغت نامه دهخدا
گاوبر
از توابع سه هزار واقع در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
رانندۀ ناو، رانندۀ کشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوسر
تصویر گاوسر
گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند، گوسر، گاوسار، برای مثال یکی تخت و آن گرزۀ گاوسار/ که مانده ست از او در جهان یادگار (فردوسی - ۸/۲۷۴)،
چوب کلفت که سر آن مانند گرز باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوبر
تصویر گلوبر
آنکه یا آنچه گلوی جانداری را ببرد، برندۀ گلو
فرهنگ فارسی عمید
(گِ لُ بِ)
یوهان ردلف (1604- 1668 میلادی). طبیب و شیمی دان آلمانی. در کارلشتات (باویر) به جهان آمد، وی خاصیت طبی سولفات دو سود را کشف کرد که به نام نمک گلوبر خوانده شد
لغت نامه دهخدا
(چَ زَ)
برندۀ گلو. گلوبرنده. در تداول عامه، سوزندۀ گلو
لغت نامه دهخدا
(وِ شَ لِ)
ده کوچکی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 31 هزارگزی جنوب شهسوار، سر راه عمومی سه هزار. سکنۀ دائم آن در حدود 15 تن. تابستان عده ای از حدود لشکرک و آب کله سر شهسوار برای هواخوری به این ده میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
راننده کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بشکل و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزه عمود) گاوسار. گرزی که سرش شبیه بسر گاو باشد: چون زند بر مهره شیران دبوس شصت من چون زند بر گردن گردان عمود گاو سار. (منوچهری)، گرز فریدون که سرش همانند سر گاو بود: فریدون ابا گرزه گاوسار بفرمود کردن برآنجا نگار. (گشتاسب نامه دقیقی)، طویله ای که در پیش سرای برای گاو آماده کنند: بهو گاوسار فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گلوی جانور یا انسانی را ببرد ذبح کننده: عقل جز راستگوی لمتر نیست حیله سازنده و گلوبر نیست. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
((بَ))
راننده ناو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاوسر
تصویر گاوسر
((سَ))
گاوسار، گرزی که به شکل سر گاو ساخته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
الملاح
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
Navigator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
navigateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
mpelelezi wa meli
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
ملاح
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
นักเดินเรือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
navigator
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
מנווט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
航海士
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
导航员
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
নাবিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
항해자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
denizci
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
नाविक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
navigatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
navigator
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
навігатор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
навигатор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
nawigator
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
navegante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
navegador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناوبر
تصویر ناوبر
Navigator
دیکشنری فارسی به آلمانی