جدول جو
جدول جو

معنی گاهره - جستجوی لغت در جدول جو

گاهره
گهواره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساهره
تصویر ساهره
(دخترانه)
مؤنث ساهر، چشمه روان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
(دخترانه)
پاک، خالص، مؤنث طاهر، زن پاک، مبرا از عیب، لقب فاطمه زهرا (س)، لقب خدیجه همسر پیامبر (س)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قاهره
تصویر قاهره
(دخترانه)
مؤنث قاهر، نام پایتخت مصر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوهره
تصویر گوهره
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی کرمانشاهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قاهره
تصویر قاهره
مؤنث واژۀ قاهر، چیره شونده، مقهور کننده، چیره، غالب، زبردست، شامخ، بلند و مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساهره
تصویر ساهره
زمین و پهنۀ روز رستاخیز، ساهر، کنایه از زمین، روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظاهره
تصویر ظاهره
مؤنث واژۀ ظاهر، پیدا، آشکار، هویدا، نمایان، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
زن پاک، زن پاک از نجاست و از عیوب
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ رَ)
انهاالداهره الطول، یعنی بسیار درازست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
زن زانیه. زنی که شبانه مردی نزد وی آید جهت زنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
از قراء یمامه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
زمین قیامت است بنقل بعضی مفسران در تفسیر آیۀ ’فاذا هم بالساهره’. (قرآن 14/79) :
برگیر آب علم و بدان روی جان بشو
تا روی پر ز گرد نیاری بساهره.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
زمین شام. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : فاذا هم بالساهره. (قرآن 79 / 14). و مفسرین در این مورد اختلاف کرده اند. در مجمل التواریخ آمده: و برابر آن زمین ساهره که خدای تعالی میگوید: فاذا هم بالساهره. (مجمل التواریخ ص 476). وهب گفت ساهره نام کوهی است بنزدیک بیت المقدس. ابن ابی عاتکه گفت ساهره نام زمینی است میان کوه حسان و میان کوه اریحا، سفین گفت زمین شام است. قتاده گفت نامی است از نامهای دوزخ. (تفسیر ابوالفتوح چ قمشه ای ج 10 ص 219)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
ست نفیسه بنت حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب (ع) که لقبش طاهره و کریمه الدارین است. در سال 145 هجری قمری در مکه متولد شده و در مدینه با زهد و عبادت بسر میبرده و هم بالین اسحاق مؤتمن فرزند حضرت صادق (ع) بوده و از آن دو نور پاک دوفرزند قاسم و ام کلثوم نامی بوجود آمده، پس با شوهر و فرزندان خود بمصر رفته و بفاصله هفت سال در رمضان 208 هجری قمری در آنجا وفات یافته و اسحاق میخواست که جنازه اش را به مدینه نقل دهد، لیکن اهالی مصر از روی عقیدۀ کاملی که نسبت به آن مخدرۀ معظمه داشتند درخواست کردند که آن نعش پاک را در خاک ایشان دفن کندکه وسیلۀ تبرک و میمنت ایشان باشد. اسحاق نیز قبول کرد و وی را در خاک مصر مدفون ساخت و اکنون آرامگاه او زیارتگاه عام و خاص میباشد. طاهره در حق فقرا و بیماران تلطف های بی نهایت مبذول میداشته و همواره روزه دار و شب زنده دار بوده و تا اسحاق حاضر نمیشده، تناول غذا نمیکرده است و در حال احتضار نیز روزه دار بوده و جمعی از حاضران درخواست افطار کردند، گفت: سبحان الله سی سال است که از درگاه خداوندی مسئلت میکنم که روزه دار از دنیا بروم چگونه اکنون از این آرزوی سی ساله دست بردارم و در آن حال این بیت را میخوانده است:
اصرفوا عنی طبیبی و دعونی و حبیبی
زادنی شوقی الیه و غرامی و نحیبی
و پس از آن شروع به تلاوت سورۀ انعام کرد وچون به آیۀ شریفۀ لهم دارالسلام رسید جان بمالک جانان سپرد و امام شافعی در آن اوان ساکن مصر بوده و به زیارت آن خاتون معظمه میرفته و درخواست دعای خیر میکرده است. (از خیرات حسان ج 3 ص 122). و رجوع به ریحانه الادب ج 2 ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
مؤنث طاهر: امراءهٌ طاهرهٌ، زن پاک از نجاست، زن پاک از عیب و منقصت. (منتهی الارب) (بحر الجواهر). ج، طاهرات، اثلق
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
تأنیث باهر. روشن. تابناک. و رجوع به باهر شود.
- کمالات باهره، کمالات عالیه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ گُ لَ)
دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان. واقع در26هزارگزی جنوب باختری صحنه و 3هزارگزی شمال شوسۀ کرمانشاهان به هرسین. محلی دشت و هوای آن سردسیر و معتدل و سکنۀ آن 270 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، توتون و حبوب و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. تابستان از راه فراش اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
پایتخت مصر است که بر کنار شطنیل واقع است. این شهر بیش از دو ملیون سکنه دارد وقاهره اش برای آن گویند که منسوب است به (قاهر فلک) و آن ستاره ای است که طلوع آن مصادف با آغاز بنای این شهر به امر قائد جوهر فاطمی در 9 تموز 969 میلادی نزدیک اردوگاه گردید. این شهر را فاطمیان و حکومت ممالیک با ساختمانها و دژهای مرتفع و عالی و دانشگاهها و مدارس و مقامات آرایش دادند و محمدعلی پاشا و جانشینان او نیز شالدۀ شهر جدیدی را پی افکنده و بر زیبائی آن افزودند. قاهره بیش از سایر پایتختهای خاور اهمیت اقتصادی دارد و مرکز دانشگاه و فرهنگ عرب است. دانشگاههای این شهر عبارتند از: 1- دانشگاه ازهر. 2- دانشگاه فؤاد اول. 3- دانشگاه ابراهیم پاشا. و از آثار قدیمۀ آن جامع احمد بن طولون (رجوع به جامع احمد شود) و قلعۀ محمدعلی و جامع سلطان حسن و دروازۀ زویله و جامع مؤید و جامع قلاون و دروازۀ نصر میباشد. موزۀ مصری که گنجهای فراعنه را دارا است و موزۀعربی و موزۀ قبطی از جملۀ موزه های این شهر است. (ذیل المنجد). در سفرنامۀ ناصرخسرو آمده است: چون ازجانب شام به مصر روند اول به شهر قاهره رسند چه مصرجنوبی است و این را قاهرۀ معزیه گویند و فسطاط لشکرگاه را گویند. و این چنان بوده که یکی از فرزندان امیرالمؤمنین حسین بن علی (ع) که او را المعز لدین اﷲ گفته اند ملک مغرب بگرفته است تا اندلس، و از مغرب سوی مصر لشکر فرستاده است، از آب نیل میبایسته است گذشتن، و بر آن نیل گذر نمی توان کردن یکی از آنکه بزرگ است و دویم نهنگ بسیار درآن باشد که هر حیوانی که به آب افتاد درحال فروبرندو گویند بحوالی شهر مصر در راه طلسمی کرده اند که مردم را زحمت نرسانند و ستور را، و بهیچ جای دیگر کسی را زهره نباشد در آب شدن به یک تیر پرتاب دور از شهر، و گفتند المعزلدین اﷲ لشکر خود را بفرستاد و بیامدند بدان جای که امروز شهر قاهره است و فرمود که چون شما بدان جا رسیدید سگی سیاه پیش از شما در آب رود وبگذرد، شما بر اثر آن سگ بروید و بگذرید بی اندیشه، گفتند سی هزار سوار بود که بدان جا رسیدند همه بندگان او بودند. آن سگ سیاه همچنان پیش از لشکر دررفت و ایشان بر اثر او دررفتند و از آب بگذشتند که هیچ آفریده را خللی نرسید و هرگز نشان نداده بود که کسی سواره از رود نیل گذشته باشد و این حال در تاریخ سنۀ ثلاث و ستین و ثلث ماءه بوده است و سلطان خود به راه دریا به کشتی بیامده است و آن کشتیها که سلطان در او به مصر آمده است چون نزدیک قاهره رسید تهی کردند و از آب برآوردند و در خشکی رها کردند همچنانکه چیزی آزاد کنند. و راوی این قصه (ناصرخسرو) آن کشتیها را دید، هفت عدد کشتی است هر یک به درازای 150 ارش و در عرض 70 ارش هشتاد سال بود تا آنجا نهاده بودند که هیچ آلت و برگ از او باز نکرده بودند و در تاریخ سنۀ احدی و اربعین و اربعماءه بود که راوی این حکایت (ناصرخسرو) آنجا رسید و در وقتی که المعزلدین اﷲ بیامد در مصر سپاهسالاری از آن خلیفۀ بغداد بود پیش معز آمد بطاعت و معز با لشکر بدان موضع که امروز قاهره است فرود آمد و آن لشکرگاه را قاهره نام نهادند چه آن لشکر آنجا را قهر کرد و فرمان داد که هیچ کس از لشکر وی به شهر درنرود و ب خانه کسی فرود نیاید و بر آن دشت مصری (شهری) بنا فرمود و حاشیت خود را فرمود تا هر کس سرائی و بنائی بنیاد افکند و آن شهری شد که نظیر آن کم باشد و تقدیر کردم (ناصرخسرو) که در این شهر قاهره از بیست هزار دکان کم نباشد، همه ملک سلطان و بسیار دکانها است که هر یک را در ماهی ده دینار مغربی اجره است و از دو دینار کم نباشد و کاروانسرای و گرمابه و دیگر عمارات چندان است که آن را حد و قیاس نیست تمامت ملک سلطان که هیچ آفریده را عقار و ملک نباشد، مگر سراها و آنچه خودکرده باشند، و شنیدم که در قاهره و مصر هشت هزار سراباشد از آن سلطان که آن را به اجارت دهند و هر ماه کرایه ستانند نه آنکه بر کسی به نوعی تکلیف کنند و قصر سلطان میان شهر قاهره است و همه حوالی آن گشاده که هیچ عمارت بدان نپیوسته است و مهندسان آن را مساحت کرده اند برابر شهرستان میافارقین است و گرد بر گردآن گشوده است و هر شب هزار مرد پاسبان این قصر باشند پانصد سوار و پانصد پیاده که از نماز شام بوق و دهل و کاسه میزنند و گرد میگردند تا روز و چون از بیرون شهر بنگرند قصر سلطان چون کوهی نماید از بسیاری عمارات و ارتفاع آن اما از شهر هیچ نتوان دید که باروی آن عالی است و گفتند که در این قصر دوازده هزار خادم اجری خواره است و زنان و کنیزکان خود که داند الا آنکه گفتند سی هزار آدمی در قصر باشد و آن دوازده کوشک است و این حرم را ده دروازه است بر روی زمین و هر یک را نامی بدین تفصیل غیر از آنکه در زیر زمین است:
باب الذهب، باب البحر، باب السریج، باب الزهومه، باب السلام، باب الزبرجد، باب العید، باب الفتوح، باب الزلاقه، باب السریه و در زیر زمین دری است که سلطان سواره از آنجا بیرون رود و از شهر بیرون، قصری ساخته است که مخرج آن رهگذر در آن قصر است و آن رهگذر را همه سقف محکم زده اند از حرم تا به کوشک و دیوار کوشک از سنگ تراشیده ساخته اند که گوئی از یک پاره سنگ تراشیده اند و منظرها و ایوانهای عالی برآورده و از اندرون دهلیز دکانها بسته و همه ارکان دولت و خادمان و سپاهیان درآنها بودند و رومیان و وزیر شخصی باشد که به زهد و امانت و صدق و علم و عقل از همه مستثنی باشد و هرگز آنجا رسم شراب خوردن نبوده بود یعنی به روزگاران حاکم و هم در ایام وی هیچ زن از خانه بیرون نیامده بود و کسی مویز نساختی احتیاطرا مبادا که از آن مسکر کنند و هیچ کس را زهره نبودکه شراب خورد و فقاع هم نخوردندی که گفتندی مست کننده است و مستحیل شده. شهر قاهره پنج دروازه دارد: باب النصر، باب الفتوح، باب القنطره، باب الزویله، باب الخلیج و شهر بارو ندارد که بناها چنان مرتفع است که از بارو قوی تر و عالی تر است و هر سرای و کوشکی حصاری است و بیشتر عمارت پنج آشکوب و شش آشکوب باشد و آب خوردنی از نیل باشد، سقایان با شتر نقل کنند و آب چاهها هرچه به رود نیل نزدیکتر باشد خوش باشد و هر چه دور باشد شور باشد و مصر و قاهره را گویند پنجاه هزار شترراویه کش است که سقایان آب کشند وسقایان که آب بر پشت کشند خود جدا باشند بسبوهای برنجین و خیک ها در کوچه های تنگ که راه شتر نباشد و اندر شهر در میان سراهاباغچه ها و اشجار باشد و آب از چاه دهند و در حرم سلطان سرابستانها است که از آن نیکوتر نباشد و دولابها ساخته اند که آن بساتین را آب دهند و بر سر بامها هم درخت نشانده باشند و تفرجگاه ها ساخته... و تمامت سراهای قاهره جدا جدا نهاده است چنانکه درخت و عمارت هیچ آفریده بر دیوار غیری نباشد... و قاهره را چهار جامع است که روز آدینه نماز کنند یکی را از آن ’جامع ازهر’ گویند و یکی را ’جامع نور’ و یکی را ’جامع حاکم’ و یکی را ’جامع معز’ و این جامع بیرون شهر است بر لب رود نیل. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی صص 53 -58). و رجوع به جامع... و ’مصر’ در همین لغت نامه شود:
تو قاهر مصر و چاوشت را
بر قاهره قهرمان ببینم.
خاقانی.
هست آسیه به زهد و زلیخا به ملک از آنک
تسلیم مصر و قاهره بر قهرمان اوست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
از قصرهای باشکوه دورۀ اسلامی در اندلس است. جرجی زیدان آرد: منصور بن ابی عامر. در سال 368 هجری قمری از الناصر تقلید کرد و کاخی بنام الزاهر بنا کرد که هم منزل و هم سنگر و دژ بشمار میرفت. منصور این کاخ را در کنار رود قرطبه برپا ساخت، و صنعتگران و کارگران فراوان در اطراف آن بکار انداخت، و برج و باروی آن را برافراشت و ساختمانهای بسیاری از آن جمله، دفترخانه ها و انبارها در آن کاخ بنا کرد و حوالی آن کاخ را بوزیران و نویسندگان و دبیران خویش واگذارد و بزودی کاخها و عمارتها و بازارها در آن محل پدید آمد و مردم برای استفاده از رجال دولتی به آنجا هجوم آوردندو آن نواحی را آباد ساختند و تا آنجا که این کاخ به کاخ زهراء متصل گشت و شبها در مسافت ده میل میان این دو کاخ، چراغها روشن میشد و مردم براحتی آمد و شد میکردند. (ترجمه تاریخ تمدن جرجی زیدان بقلم علی جواهرکلام ج 5 ص 137). و رجوع به الحلل السندسیه شود
لغت نامه دهخدا
(رَهْ)
مخفف شاهراه است. رجوع به شاهراه شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
مؤنث زاهر. (فرهنگ نظام) ، ستارۀ درخشان. (دهار). رجوع به زاهر، زاهی، مشعشع، رائع شود، دوله زاهره، دولتی که منشاء آثار خوب است. گویند: لفلان دوله زاهره. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مونث قاهر و پایتخت مسر، شتابزدگی، آغاز هر چیز، سرسینه مونث قاهر: دولت قاهر ملوک قاهر
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ظاهر: ثمره ظاهره. مونث ظاهر بنگرید به ظاهر و بیرون زده برون جسته چشم، بلند تای، بلند پشته: زمین، دیداری آشکاره پدید نمود، آبخور، نیمروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
لقب سیده النسا العالمین، حضرت فاطمه زهرا (س) میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ساهر چشمه روان، دشت بیمناک، دوزخ، زمین پاک، خرمن ماه مونث ساهر، زمین روی زمین، چشمه روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهره
تصویر زاهره
مونث زاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهره
تصویر باهره
مونث باهر و کشتی، گوش خر گیاه مو نث باهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهره
تصویر لاهره
هندی کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاهره
تصویر قاهره
((هِ رِ یا رَ))
مؤنث قاهر. غالب، چیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
((هِ رِ یا رَ))
مؤنث طاهر، زن پاک از پلیدی و عیوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساهره
تصویر ساهره
چشمه روان، دشت خوفناک، دوزخ
فرهنگ فارسی معین
پاکدامن، عفیفه، محصنه، مطهره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دهر: وسیله ای شبیه داس که برای درو کردن مورد استفاده قرار
فرهنگ گویش مازندرانی
به نوی نی گفته می شد که در کارگاه بافندگی قدیمی نح را به دور
فرهنگ گویش مازندرانی