غنده و گلولۀ پنبه جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
غنده و گلولۀ پنبه جَوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچِه، بارجامِه، گُوال، غَنج، ایزُغُنج، غِرار، غِرارِه، جِوالِق، شَکیش
کالا، برای مثال ور گدا گوید سخن چون زرّ کان / ره نیابد کالۀ او در دکان (مولوی - ۱۳۰) کاسۀ سفالی ویژۀ قضای حاجت بیماران ظرف شرابی که از کدو ساخته می شود
کالا، برای مِثال ور گدا گوید سخن چون زرّ کان / ره نیابد کالۀ او در دکان (مولوی - ۱۳۰) کاسۀ سفالی ویژۀ قضای حاجت بیماران ظرف شرابی که از کدو ساخته می شود
سرگین سگ. (آنندراج) (جهانگیری) (برهان). فضلۀ سگ. (رشیدی). و این مخفف سگ گاله است یعنی فضلۀ سگ و انداختۀ سگ. (رشیدی) : یکی بدید به گوه افتاده مسواکش ربود تا بردش بازجای و باز کده یکی بگفت که مسواک خواجه گنده شده ست که این سگاله و گوه سگ است خشک شده. عمارۀ مروزی (از لغت فرس اسدی ص 447). برداشتم نقاب و نگه کردم اندر او ماننده بود راست به بدبو سگاله ای. ادیب صابر. برای ریش خصمت میکند راست زمانه مرهم خوب از سگاله. شمس فخری
سرگین سگ. (آنندراج) (جهانگیری) (برهان). فضلۀ سگ. (رشیدی). و این مخفف سگ گاله است یعنی فضلۀ سگ و انداختۀ سگ. (رشیدی) : یکی بدید به گوه افتاده مسواکش ربود تا بردش بازجای و باز کده یکی بگفت که مسواک خواجه گنده شده ست که این سگاله و گوه سگ است خشک شده. عمارۀ مروزی (از لغت فرس اسدی ص 447). برداشتم نقاب و نگه کردم اندر او ماننده بود راست به بدبو سگاله ای. ادیب صابر. برای ریش خصمت میکند راست زمانه مرهم خوب از سگاله. شمس فخری
دهی از دهستان بیرگان بخش اردل شهرستان شهر کرد که در 48 هزارگزی شمال باختری اردل، نزدیک به راه عمومی واقع است و 130 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات، کتیرا، پشم و روغن. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان بیرگان بخش اردل شهرستان شهر کرد که در 48 هزارگزی شمال باختری اردل، نزدیک به راه عمومی واقع است و 130 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات، کتیرا، پشم و روغن. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)