جدول جو
جدول جو

معنی گالری - جستجوی لغت در جدول جو

گالری
مکانی که آثار هنری در آن به معرض دید گذاشته می شود، سرسرا، تالار، راهرو، دالان
تصویری از گالری
تصویر گالری
فرهنگ فارسی عمید
گالری
(لِ)
رجوع به گالاری شود
لغت نامه دهخدا
گالری
راهرو، دهلیز، دالان، نمایشگاه آثارهنری
تصویری از گالری
تصویر گالری
فرهنگ لغت هوشیار
گالری
((ل))
سرسرا، دالان، جای نگه داری و نمایش آثار هنری
تصویری از گالری
تصویر گالری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کالری
تصویر کالری
واحد اندازه گیری گرما، برابر با گرمایی که یک سانتی متر مکعب آب مقطر را یک درجۀ سانتی گراد گرم تر می کند، در علم زیست شناسی میزان گرما یا انرژی حاصل از سوخت و ساز مواد غذایی در داخل سلول های بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گازری
تصویر گازری
شغل و عمل گازر، رخت شویی
فرهنگ فارسی عمید
از وسایل نقلیه با گردونۀ دوچرخه یا چهار چرخه که به اسب یا الاغ می بندند و بیشتر برای باربری از آن استفاده می کنند، هر چیز ناپایدار و بی ثبات و ناپاینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گالی
تصویر گالی
ساقه های برنج که از آن کلاه و سبد و چیزهای دیگر می بافند
فرهنگ فارسی عمید
(لُ)
یا میلی ترمی. واحد مقدار حرارت. و آن عبارت است از حرارت لازم برای رسانیدن درجۀ حرارت یک کیلوگرم آب از 14/5 درجه سانتیگراد به 15/5 درجه سانتیگراد
لغت نامه دهخدا
(لِ)
گالریوس. قیصر روم متولد به ساردیک (داسی) داماد دیوکلسین. وی از سال 306 تا 311 میلادی سلطنت کرده است
لغت نامه دهخدا
قسمی نی (در رامیان)، آن را ترجین نیز نامند
لغت نامه دهخدا
مردمان گالاثیه در آسیای صغیر که یونانیان آنها را گالاثیان مینامیدند، رجوع به گالاثیان و ایران باستان ص 2079، 2134، 2281، 2360 شود
لغت نامه دهخدا
قسمی دستگاه حمل باچرخ که اسب آن را کشد، ارابه ای که با اسب کشیده شود، این لفظ هندی است و در هندی بمعنی مطلق گردون است و در قرن اخیر داخل فارسی شده، (فرهنگ نظام از برهان قاطع چ معین)، رجوع به ارابه، عرابه و عراده شود
لغت نامه دهخدا
مرکب از ’گار’ مزید مؤخر + ’ی’ حاصل مصدر، این کلمه به آخر اسم معنی و ریشه فعل پیوندد و حاصل مصدر یایی سازد:
سازگاری:
به هر چش رسد سازگاری کند
فلک بر ستیزنده خواری کند،
نظامی،
ز هر طعمه ای خوشگواریش بین
حلاوت مبین سازگاریش بین،
نظامی،
سر سازگاری ندارد سپهر
کمر بسته بر کینۀ ماه و مهر،
نظامی،
که هر کشتئی کو بدینجا رسید
ازین بندگه رستگاری ندید،
نظامی،
، در آخر صفت درآید و حاصل مصدریایی سازد، ناسازگاری:
جوانی ز ناسازگاری جفت
بر پیرمردی بنالید و گفت،
(بوستان)،
، در آخر مصدر مرخم (معادل سوم شخص مفرد ماضی) درآیدو حاصل مصدر یایی سازد،
- پذرفتگاری:
ملکزاده با او بهم داد دست
بپذرفتگاری بر آن عهد بست،
نظامی،
- رستگاری:
در دوچیز است رستگاری مرد
آنکه بسیار داد و اندک خورد،
نظامی،
ز دولت به هر کار یاریش باد
گذر بر ره رستگاریش باد،
نظامی،
به کمندی درم که ممکن نیست
رستگاری بالامان گفتن،
سعدی،
- خواستگاری،
، در آخراسم معنی درآید و حاصل مصدر یایی سازد:
- ستمگاری:
جهانی که با اینچنین خواریست
نه در خورد چندین ستمگاریست،
نظامی،
چهارسال است کز ستمگاری
داردم بیگنه بدین خواری،
نظامی
لغت نامه دهخدا
گالری، اطاق دراز و سر پوشیده، راهرو، بالکن سرپوشیده، محل اجتماع عمومی، بالکن تأتر، آنجا که نیمکت هایی برای تماشاچیان میگذارند، کلکسیون تابلوهای نقاشی و اشیاء ظریف
لغت نامه دهخدا
(َز)
حاکم نشین کانتون مانش از بخش کوتانس ساحل سین دارای 1195 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لِ)
یکی از بلاد قدیمی ایتالیا در سرزمین اتروریا، نزدیک رود تیبر بود که در 394 قبل از میلاد به دست رومیان افتاد. (تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان ده بالا بخش خاش شهرستان زاهدان که در 13 هزارگزی شمال خاوری خاش بر کنار راه فرعی گزو به خاش در جلگه واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای گرم معتدل و 200 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و پنبه و شغل مردمش زراعت و گله داری است. اهالی آن از طایفۀ شهنوازی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای در 29هزارگزی شمال غربی آپر در ایالت آپراسکوچیا (ناحیتی از آمریکای شمالی که سابقاً در تصرف انگلیس بوده است)، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
چیز بی مدار و ناپاینده و بی ثبات را گویند، (آنندراج) (برهان قاطع) (جهانگیری)، فانی، ناپایدار:
دنیا همه در غرور دارد یاری
بس غره مشو ز روزگار گاری،
(از جهانگیری بدون ذکر نام شاعر)،
رجوع به حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کارهای ملیح. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گالی
تصویر گالی
هر فرد ساکن گالاثیا
فرهنگ لغت هوشیار
گالری: جانکاس بجلو افتاده و رستم از عقبش روانه شد تا به گالاری بلوری که از سقفش آسمان و ستارگان بخوبی دیده میگشت رسیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالری
تصویر کالری
واحد مقدار حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاری
تصویر گاری
قسمی دستگاه حمل با چرخ که اسب آنرا کشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالری
تصویر کالری
((لُ))
واحد اندازه گیری حرارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاری
تصویر گاری
بی ثبات، ناپایدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاری
تصویر گاری
((پس.))
پسوندی است که به آخر ریشه فعل، مصدر مرخم و اسم معنی افزوده می شود و معنای حاصل مصدری می دهد. مانند، رستگاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاری
تصویر گاری
ارابه، ارابه ای که با اسب کشیده می شود
فرهنگ فارسی معین
ارابه، درشکه، کالسکه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر در خواب ببینید گاری سوار شده اید و خودتان آن را می رانید بر کارهای مربوط به خودتان تسلط می یابید و توفیق حاصل می کنید. اگر ببینید که گاری شما اسب ندارد امکان انجام کار را از دست می دهید. اسب قوه محرکه گاری است و بیننده خواب می تواند بفهمد که قوه محرکه عملی که در دست انجام دارد چیست. گاهی سرمایه است و گاهی نیروی انسانی و گاه تدبیر و قدرت مدیریت. اگر ببینید به گاری که شما می رانید دو اسب بسته شده امکانات شما مضاعف می شود و این در صورتی است که در خواب بدانید گاری شما باید فقط یک اسب داشته باشد. چنان چه در خواب ببینید دیگری گاری را می راند و شما هم بر آن نشسته اید در انجام کاری مشارکت می نمائید. اگر در خواب ببینید که گاری شما چرخ ندارد یا یک چرخ آن شکسته و بیرون آمده در کار خود دچار شکست و تاخیر می شوید. اگر گاری که سوارید بار داشته باشد تاویل آن در صبح فردا در خوابی که شب قبل دیده اید تاثیر می نهد. به این صورت که اگر بگوئید بار می بردم زیان خواهید کرد ولی اگر بگوئید بار می آوردم سودی عایدتان می شود به اندازه همان بار که می گوئید می آوردم. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ اگر خواب ببینید سوار گاریی شده اید، دلالت بر آن دارد که برای پس انداز تمام اوقات شما صرف کار خواهد شد.
۲ـ دیدن گاری در خواب، نشانه رسیدن خبرهای بد از طرف دوستان یا خویشان به شما است.
۳ـ اگر خواب ببینید گاری می رانید، نشانه موفقیت در کار و دیگر امور است.
۴ـ اگر عاشق و معشوقی خواب ببینند سوار گاریی شده اند، دلالت بر آن دارد که علیرغم توطئه های دیگران به هم خواهند رسید. .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
دیدن گازرد به خواب، دلیل بر مردی بود که بر دست او خیرات و احسان رود و ثواب یابد. جابر مغربی
اگر درخواب بیند گازری می کرد و گازر نبود، دلیل که از معصیت توبه کند و توفیق طاعت یابد. زیرا چون به تاویل غم است و گازر پاک کننده چرک است پس، دلیل که به حق بازگردد. محمد بن سیرین
دیدن گازر به خواب، دلیل است که از غم برهد و از معصیت توبه کند، خاصه جامه را پاک شوید.
اگر درخواب دید جامه وی بدرید، دلیل که توبه بشکند. اگر بیند جامه از شستن سفید شد، دلیل که توبه نصوح کند. اگربه خلاف این بیند، دلیل که پیوسته درمعصیت است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
گاوبانی شغل نگاهداری گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
ساقه های گیاه مردابی که برای پوشش بام به کار رود، خرده کاه
فرهنگ گویش مازندرانی
گذر کردن اتفاقی، گذری
فرهنگ گویش مازندرانی