- گالری
- مکانی که آثار هنری در آن به معرض دید گذاشته می شود، سرسرا، تالار، راهرو، دالان
معنی گالری - جستجوی لغت در جدول جو
- گالری
- راهرو، دهلیز، دالان، نمایشگاه آثارهنری
- گالری ((ل))
- سرسرا، دالان، جای نگه داری و نمایش آثار هنری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واحد اندازه گیری گرما، برابر با گرمایی که یک سانتی متر مکعب آب مقطر را یک درجۀ سانتی گراد گرم تر می کند، در علم زیست شناسی میزان گرما یا انرژی حاصل از سوخت و ساز مواد غذایی در داخل سلول های بدن
شغل و عمل گازر، رخت شویی
واحد مقدار حرارت
گالری: جانکاس بجلو افتاده و رستم از عقبش روانه شد تا به گالاری بلوری که از سقفش آسمان و ستارگان بخوبی دیده میگشت رسیدند
ساقه های برنج که از آن کلاه و سبد و چیزهای دیگر می بافند
هر فرد ساکن گالاثیا
قسمی دستگاه حمل با چرخ که اسب آنرا کشد
بی ثبات، ناپایدار
((پس.))
فرهنگ فارسی معین
پسوندی است که به آخر ریشه فعل، مصدر مرخم و اسم معنی افزوده می شود و معنای حاصل مصدری می دهد. مانند، رستگاری
ارابه، ارابه ای که با اسب کشیده می شود
از وسایل نقلیه با گردونۀ دوچرخه یا چهار چرخه که به اسب یا الاغ می بندند و بیشتر برای باربری از آن استفاده می کنند، هر چیز ناپایدار و بی ثبات و ناپاینده