جدول جو
جدول جو

معنی گاسکنی - جستجوی لغت در جدول جو

گاسکنی
(کُنْیْ)
گاسکونی. یکی از ایالات قدیم فرانسه است که حاکم نشین آن اش بود و مدتها بوسیلۀ دوک های مستقل اداره میشد و در 1052 میلادی به دوک نشین گویّن منضم گردید انگلیسیان پس از معاهدۀ برتین یی آن را اشغال کردند. با جلوس هانری چهارم آن ایالت ضمیمۀ متصرفات سلطنتی شد. سرزمین این ایالت قدیمی شامل استانهای پیرنۀ علیا، ژر، لاند و قسمتی از پیرنۀ سفلی و گارون علیا و ل اگارن و تارن اگارن میباشد
خلیج گاسکنی، گاسکونی خلیجی است در اقیانوس اطلس بین فرانسه و اسپانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گسستنی
تصویر گسستنی
بریده شدنی، درخور گسستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاسکوی
تصویر لاسکوی
پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه سهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
مربوط به ساسانیان مثلاً سکه های ساسانی، از نوادگان ساسان مثلاً خاندان ساسانی
فرهنگ فارسی عمید
ابومحمد عبداﷲ بن محمد بن عبداﷲ بن جرد الصوفی، وی از ابی محمدالحسین بن علی بن احمد بن بشار نیشابوری صاحب مادرانی روایت دارد و از او ابوالقاسم هبهاﷲ بن عبدالوارث الشیرازی حدیث شینده و یک حدیث از او در مشیخۀ خود آورده و گوید که آن را در کاسکان شنیده است، (انساب سمعانی ورق 471 ب)
عبدالواحد بن علی بن محمود، مکنی به ابوالحسین، او عالم و کامل و فاضل و مفتی بود، درس علم بر قاضی ابوالقاسم خوانده بود که وی معروف است به ابن کج و از علماء مشهور بود و کتاب بلغهالمتعبدین تصنیف فقیه ابوالحسین است، رجوع به فردوس المرشدیه ص 387 شود
لغت نامه دهخدا
(رِکَ)
دیهی است از دهستان بن معلا، بخش شوش، شهرستان دزفول، واقع در 5 هزارگزی شمال باختری شوش و 7 هزارگزی باختر راه شوسۀ اهواز به دزفول و آن دشت است و آب و هوای گرمسیری دارد و سکنۀ آن 200 تن و از عشایر لرند. آب آن از رود کرخه، محصولات عمده آن غلات، برنج و کنجد و شغل اهالی آن زراعت است. در تابستان راه اتومبیل رو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نسبت است به قاسان، معرب کاشان، رجوع به کاشانی شود
لغت نامه دهخدا
قاسینی، (قاموس الاعلام ترکی)، خانوادۀ منجم و نقشه کش فرانسوی که در اصل ایتالیائی بودند و سهم مهمی در تثبیت نقشه های علمی که در فرانسه تدارک شده دارند، از این خانواده اند:
ژان دومینیک (1625- 1712 میلادی) که رصد خانه پاریس را انتظام داد و ژاک (1677- 1756 میلادی) فرزند کاسین سابق الذکر که در تحقیقات مربوط به شکل زمین سهم دارد،
سزار فرانسوا مشهور به کاسینی دو توری (1714- 1784 میلادی) فرزند کاسین اخیرالذکر که در مساحی و تهیۀنقشۀ بزرگ فرانسه اشتغال داشت،
دومینیک، کنت دوکاسینی (1748- 1845 میلادی) فرزند اخیر الذکر که نقشۀ فرانسه را بپایان رسانید
لغت نامه دهخدا
(کُ)
عمل و منصب کارکن. (ناظم الاطباء). و رجوع به عامل شود
لغت نامه دهخدا
منسوب است به کاسکان، (انساب سمعانی ورق 471 ب)، رجوع به کاسکان شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
منسوب به راس عین. (یادداشت مؤلف). راسی. رجوع به این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نقصان پذیرفتنی. کم شدنی، کژی پذیر، قابل تفریق. تفریق پذیر
لغت نامه دهخدا
(کِ)
قدح و پیالۀ بزرگی باشد که بدان شراب خورند. (برهان) (آنندراج). به کاف فارسی اصح است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به ساتگنی و ساتگینی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سَسْ تَ)
قابل گسستن. درخور قطع شدن و پاره گردیدن. رجوع به گسستن شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام جانورکی است کوچک و خوش آواز. (برهان). ظاهراً سیره یا مرغ کوچک دیگری است و یا پرندۀ کوچکی که امروز سسک نامیده میشود. بعضی این را به معنی لحنی از الحان موسیقی یا آلتی از موسیقی گمان برده اند ولی من شاهدی برای آن نیافتم و بیت ذیل منوچهری ظاهراً منشاء این غلط و اشتباه است:
خول طنبوره تو گوئی زند و لاسکوی
از درختی به درختی شود و گوید آه.
لاسکوی در این شعر مثل طنبوره مفعول زدن نیست بلکه مبتدای جملۀ بعد است معطوف به خول و فاعل فعل شدن به معنی رفتن و نام مرغی است
لغت نامه دهخدا
(یِ)
ژزف سیمون. ژنرال و مرد اداری فرانسه متولد در سن بئا و متوفی در ورسای. (1849- 1916 میلادی). در سودان و سنگال تونکن لیاقت بخرج داده و شهرت یافت. و ماداگاسکار را در زمان ژنرالی خود منظم ساخته و بدان سر و سامانی بخشید. در سال 1934 میلادی حاکم پاریس گردید. در فتح مارن تشریک مساعی کرد و بین سال 1914- 1915 میلادی وزیر جنگ بود. لقب مارشالی را پس از مرگ در سال 1921 بدو دادند
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گشتنی. برگرداندنی. برگشتنی
لغت نامه دهخدا
پهلوی ساسانی زبان دورۀ ساسانیان، پهلوی جنوبی و جنوب غربی، پارسیک، زبان ساسانی، لهجۀ متأخر از زبان پهلوی که در دورۀ حکومت ساسانیان در ایران متداول بوده و این در مقابل پهلوی اشکانی است که لهجۀ مقدم بر آن بوده است، رجوع به پهلوی (زبان و خط ...) در این لغت نامه شود،
- کتیبۀ ساسانی، کتیبه بزبان پهلوی ساسانی، سنگ نبشتۀ بازمانده از دورۀساسانی
منسوب به ساسان نیای اردشیر و جد سلسلۀ شاهنشاهی ساسانی: دولت ساسانی، سلسلۀ ساسانی، خاندان ساسانیان، سلاطین ساسانی، ساسانیه، آل ساسان، آل اردشیر، بنو ساسان، اکاسره، رجوع به ساسان و ساسانیان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لایق خاستن (بمعانی مختلف)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 21هزارگزی شمال شرقی آوج، کوهپایه، معتدل و دارای 431 تن سکنه، آب آن از رودخانه هکدر و چشمه سار و محصول آنجا غلات و سیب زمینی و انگور و زردآلو و مختصر قلمستان، شغل اهالی آن زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راه آنجا مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
عمل خار کندن
لغت نامه دهخدا
(کُنْیْ)
در تقسیمات کشوری سابق فرانسه، یکی از خطه های جنوب غربی بشمار میرفت، از طرف مغرب با خلیج گاسکنی متشکل از اقیانوس اطلس از جانب جنوب با رشتۀ کوههای پیرنه یعنی با مرزهای اسپانیول و نیز با خطۀ به آرن، و از سوی مشرق به دو خطۀ فوا و لانکدوک، و از سمت شمال به خطۀ کویانا محدود میباشد، حدود مشرقی و شمالیش منحصر به مجرای گارونه نیست چنانکه این حدود، در جهت مشرق، و در آن طرف مجرای نامبرده و در جهت شمال در این طرف آن واقع میشد، در تقسیمات جدیده یک قسمت از ایالات پیرنه علیا، ژرسی، ولاندو، و نیز قسمتی از ایالات پیرنه سفلی، گارونه، لوت باگارونه و تارن باگارونه از اراضی این خطه متشکل شده اند، مرکزش شهر اش بود، و قوم کنونی موسوم به باسک که در سوابق ایام واسکون نامیده میشده اصلاً در اسپانیول مسکن داشتند، در اواسط قرن ششم میلادی، گتها، اینان را تحت مضیقه و فشار قرار دادند در نتیجه از سلسلۀ جبال پیرنه عبور کردند و به این جهت به کشور فرانسه ملتجی گشتند و بهمین مناسبت محل مربوط را گاسکونی و در اثر قرب مخرج گاسکونه نامیدند سپس سلاطین اتریش و بورگونی آنان را تحت تسلط خویش درآوردند، پس به دوکی آکیتانه ملحق گردید، بعدها، بشکل یک دوک مستقل درآمده تابع پادشاهی فرانسه و پس از چندی انگلستان شد و تا 453 میلادی باقی بود و در این تاریخ بطور قطع به فرانسه ملحق و با گویان واقع در شمال کشور بشکل ایالتی درآمد، مساحت سطح گاسکونه به 26520 گز مربع نزدیک است و به 13 دایره یعنی قضا یا سنجاق منقسم شده بود. دو جهت جنوبی و شرقی آن کوهستانی است دامنه ها و شعبه های جبال پیرنه را تشکیل میدهد و هر قدر به دو طرف مغرب و شمال توجه نمائیم اراضی کسب انحطاط میکنند و قسمت شمال غربیش موسوم بلاندو و عبارت از یک محل پست ریگزار میباشد که بمنزلۀ تهامۀ کشور فرانسه است، نهر گارون در حدود شرقی روان است، و میاه جاریه در قسمت شرقی خطه بنهر نامبرده وارد می گردد و با این حال رود اصلی گاسکنی نهر آدور میباشد، و آبهای قسم اعظم این قطعه را جمع می نماید، و منابع نهر لیژ هم در اندرون گاسکونیه جایگیر گشته و در سواحل آن پاره ای ازرودهای کوچک وجود دارد که آبهایشان مستقیماً وارد دریا میگردد، چه در پیرنه و چه در لاندو دریاچه های زیاد یافت میشود ولی خیلی کوچکند و فقط پنج بحیرۀ بزرگ زیر در نزدیکی ساحل دیده میشود. 1- گازو 2- بیسگاراس 3- اوریان 4- ژولیان 5- سوستون، اراضی این خطه خیلی حاصل خیز است مخصوصاً وادی آدور که از ازمنۀ قدیمه کانالها در آنجا ایجاد شده و پرمحصولترین زمین کشورمیباشد و محصولات عمده اش عبارت است از ذخایر گوناگون و علف برای تعلیف حیوانات در جبال این سرزمین درختان کاج و جنگلهای پر از درختان گوناگون دیده میشود که الوار و اخشاب زیاد برای سوخت و ساختن ادوات و آلات چوبین و لوازم کار نجاری به دست می آورند، باغهای فراوان هم دارد و مقدار کلی شراب و کونیاک تهیه می شود، حیوانات اهلیش هم خوب و زیاد است گاو و گوسفند و اسبهای مرغوب دارد اسبان خوب برای سواری و اسب دوانی پرورش میدهند، معادنش فراوان نیست، و فقط در جبال پیرنه مرمرهای نامدار، و سنگهای قشنگ و نمک بلوری و غیره یافت می شود، میاه معدنیش بحد وفور رسیده صنایع خیلی پیشرفت نکرده است، گاسکونیها مردمان ساعی و مستعد میباشند ولی اکثر آنها در وطن خود نمانده اند در پاریس و دیگر شهرهای بزرگ فرانسه، و جزایر می زیند و یا به آمریکا و سایر بلاد و ممالک بعیده مهاجرت می ورزند، وفقط معمولات مرمری شهر ’بانیره دویگورو’ خیلی مشهور است، زبان ادبی فرانسه روزبروز در بین آنها انتشار پیدا میکند، و کلیه اهالی با السنه مختلف و غلط تکلم می نمایند، گاسکونی ها مردمان فعال، جسور، خوشرو، مهمان نواز و باسماحت میباشند به کذب و نخوت هم شهرت یافته اند با سک ها که قسمی از اهالی این محل میباشند در جهت پیرنه مسکن گزیده اند و بتدریج از عده آنها کاسته میشود و اینان بقیهالسیف اقوام منقرضه ای هستند که قبل از هجرت آریائیها در قطعۀ اروپا سکونت داشتند
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان جمع آبرود، بخش حومه شهرستان دماوند واقع در 16هزارگزی جنوب دماوند، بر سر راه فرعی گیلان. سردسیر است و 205 تن سکنه دارد. آب آن از قنات زهاب رود خانه آب سرد و محصول آن غلات، بنشن، سیب زمینی است و شغل اهالی زراعت است و راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تاسْ سُ)
السّاندرو. شاعر ایتالیائی که در ’مودن’ بسال 1565 میلادی متولد شد و در سال 1635م. درگذشت. منشی مخصوص اکابر زمان و فرانسوای اول دوک مودن شد. مشهورترین آثارش منظومۀ حماسی خنده آور بنام ’قوه مضبوطه’ میباشد، اشعار دیگری نیز دارد
لغت نامه دهخدا
محمد بن صدیق باسینی خانقاهی فقهیی است. رجوع به باسین و معجم البلدان شود، وزیر. (آنندراج). وزیر بزرگ، حاکم. والی. (ناظم الاطباء). معرب پاشا. صاحب النقود آرد: لقبی است به ترکی که به صاحب منصبان و مقامات بزرگ دولتی داده میشده است. این لقب ابتدا به عمال مستقل و بعدها به عمال غیر مستقل مصر از جهت تعظیم آنان داده شده بود. رجوع به النقود العربیه ص 136 و رجوع به پاشا شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به باسین. رجوع به باسین شود
لغت نامه دهخدا
نام حاکم نشین کانتون مربیهان ناحیت وان، دارای 1310 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
تصویری از یاسمنی
تصویر یاسمنی
یاسمن
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک و خوش آواز (سیره یا سسک) : خول طنبوره توگویی زند و لاسکوی از درختی بدرختی شود و گوید آه. توضیح بعضی این کلمه را بمعنی لحنی از الحان موسیقی یا آلتی موسیقی گمان برده اند ولی شاهدی برای آن یافته نشد و ظاهرا بیت فوق از منوچهری منشا این اشتباه گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسستنی
تصویر گسستنی
در خور گسستن لایق گسستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستنی
تصویر کاستنی
کم شدنی تقلیل یافتنی نقصان پذیرفتنی، قابل تفریق تفریق پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاشانی منسوب به قاسان (کاشان) کاشانی. پارسی تازی گشته کاشانی کاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
منسوب به ساسان از خانواده ساسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاسکوی
تصویر لاسکوی
((سَ کَ))
پرنده ایست کوچک و خوش آواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسانی
تصویر ناسانی
تفاوت
فرهنگ واژه فارسی سره