- گارس
- پارچه ایست لطیف
معنی گارس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیشخدمت رستوران، هتل یا مهمان خانه
بر گرفته از روسی} کاسا {بر گرفته از} کیس {انگلیسی وانخان جعبه ای کم عمق و خانه خانه (معمولا دارای 114 خانه) که حروف سربی را در خانه های آن جای دهند و حروفچین برای تنظیم کلمات حرفها را از آنها بیرون میاورد و پهلوی هم می چیند محفظه سربی در چاپخانه ها
پیش خدمت مهمانخانه
جعبه ای دارای خانه های متعدد که در چاپخانه حروف سربی را در آن می ریزند، کاس
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ایران سکونت کرده بودند، نام ناحیه ای که قوم پارس درآنجا سکونت کرده بودند
پارس
فارس
آواز سگ، عوعو، هفهف
نگهدارنده، نگهبان
محوشده، ناپدید شده
مرد با سپر سپر دار
کهنه سازنده، ناپدید کننده
کسی که زبان مادری اش فارسی است
نارسیده، نرسیده، میوۀ خام، کال
تکه، نواله، لقمه، برای مثال جمله نعمت های الوان بهشت / یک گراس از خوان احسان تو نیست (غضایری - لغتنامه - گراس) ، باقی ماندۀ طعام
حفظ کننده، نگه دارنده، نگهبان، پاسبان
دانه ای تلخ مزه از نوع ارزن به رنگ خاکستری که برگ و خوشۀ آن شبیه برگ و خوشۀ جو است و بیشتر در میان کشتزار گندم می روید، جاورس، گال، بسل، شوشو
ماه سوم از سال میلادی، March
در بازی نرد نوعی باخت دو امتیازی که در آن برنده همۀ مهره هایش از بازی خارج شده باشد، در حالی که حریف همۀ مهره هایش در بازی باشد
در بازی نرد نوعی باخت دو امتیازی که در آن برنده همۀ مهره هایش از بازی خارج شده باشد، در حالی که حریف همۀ مهره هایش در بازی باشد
اسب سوار، سوار بر اسب، کنایه از دلیر و جنگ جو
قومی آریایی نژاد که در زمان قدیم در پارس و عیلام سکنی اختیار کرده و مرکّب از چند قبیلۀ برزگر و چند قبیلۀ صحرانشین بودند
بانگ سگ در موقع حمله، عوعو
پارس کردن: عوعو کردن سگ
بانگ سگ در موقع حمله، عوعو
پارس کردن: عوعو کردن سگ
درخت نشاننده درختکار غرس کننده
منطقه وسیعی است که قسمتی از جنوب و جنوب باختری کشور ایران را فرا گرفته و تقریباً از یازده قرن پیش از میلاد مسیح محل سکنای رشیدترین طوایف آریائی بنام پارس بوده و بهمین مناسبت به پارس موسوم گردیده است
آب فسرده یخ، زمهریر
گیاهی است از تیره گندمیان و از دسته غلات که دانه هایی شبیه ارزن دارد و با ارزن از یک نوع است و در حقیقت گونه ای ارزن است که دانه هایش درشت تر است و پوستش نیز از پوست ارزن زبرتر است. دانه های این گیاه را بیشتر بکبوتران دهند گورس جاورس جاورس هندی گاورس هندی چینه: شهریست خرم و آبادان و کشت ایشان گاورس است. یا گاورس هندی. گاورس. یا گاورس سیم. ستاره
تکه نواله لقمه: جمله نعمتهای الوان بهشت یک گراس از خوان احسان تو نیست (غضایری)
قسمی دستگاه حمل با چرخ که اسب آنرا کشد
گاره پسوند یست که بجای کار در بعض کلمات آید و صفت فاعلی سازد: ستمگاره
مواظب، مراقب، نگهبان
گرسنه بودن احتیاج بخوردن داشتن جوع مقابل سیری: تن به بیچارگی و گرسنگی بنه و دست پیش سفله مدار خ
ماه سوم سال فرنگی
میوه خام و نرسیده، بحد کمال نرسیده
سرخرنگ چون جامه، زرد شونده چون برگ