بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس
بالَنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، تُرَنج، اُترُج، بادَرَنج، بادرَنگ، بادارَنگ، واترَنگ، وارَنگ، باتُس
اسبی از نوع خرد و کوتاه با موی ویال دراز و موهای بلند بر تن و مؤلف آنرا در بلاد بالکان بسیار دیده است خاصه در رومانی. بر ذون و اوستور و اسب تاتاری است. (منتهی الارب). فبعث ولده محمداً لیأتی به فقبص علیه و اتاه به راکباً علی تتو (بتایین مثناتین اولاهما مفتوحه و الثانیه مضمومه و هوالبرذون. (ابن بطوطه) جانوری که در حمامها و جز آن متکون شود و بتازی ابن وردان گویند، (ناظم الاطباء)
اسبی از نوع خرد و کوتاه با موی ویال دراز و موهای بلند بر تن و مؤلف آنرا در بلاد بالکان بسیار دیده است خاصه در رومانی. بر ذون و اوستور و اسب تاتاری است. (منتهی الارب). فبعث ولده محمداً لیأتی به فقبص علیه و اتاه به راکباً علی تتو (بتایین مثناتین اولاهما مفتوحه و الثانیه مضمومه و هوالبرذون. (ابن بطوطه) جانوری که در حمامها و جز آن متکون شود و بتازی ابن وردان گویند، (ناظم الاطباء)
زینه و پلۀ نردبان، (ناظم الاطباء)، نردبان، (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (غیاث)، و به تازی سلم خوانند، (آنندراج) : کجا بر کنگر قصرش کمندافکن توان گشتن کجا بر بام گردون میتوان بنهاد شاتو را، نصیرالدین بدخشانی (از فرهنگ نظام)، کمند زلف تو را دست میزند عاشق که آشنا نبود بام وصل شاتو را، نصیرالدین بدخشائی (از فرهنگ نظام و آنندراج)
زینه و پلۀ نردبان، (ناظم الاطباء)، نردبان، (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (غیاث)، و به تازی سلم خوانند، (آنندراج) : کجا بر کنگر قصرش کمندافکن توان گشتن کجا بر بام گردون میتوان بنهاد شاتو را، نصیرالدین بدخشانی (از فرهنگ نظام)، کمند زلف تو را دست میزند عاشق که آشنا نبود بام وصل شاتو را، نصیرالدین بدخشائی (از فرهنگ نظام و آنندراج)
در قدیم آن را لوکاتو کامبرزی میگفتند. کرسی بخش نر، از ناحیۀ کامبره، واقع در ساحل سل، آب راهۀ اسکو دارای 8427 تن سکنه. راه آهن از آن گذرد. دارای آبجوسازی، برودری، منسوجات پشمی است
در قدیم آن را لوکاتو کامبرزی میگفتند. کرسی بخش نُر، از ناحیۀ کامبرِه، واقع در ساحل سِل، آب راهۀ اِسکُو دارای 8427 تن سکنه. راه آهن از آن گذرد. دارای آبجوسازی، برودری، منسوجات پشمی است
بزرگ، کاتوی بزرگ یکی از معاریف روم قدیم است که در سال 235 قبل از میلاد قدم بعرصۀ وجود نهاد و در 142 قبل از میلاد بمرد. کاتو در زراعت و جنگ و حقوق به وطن خویش خدمات بسیار کرد و چون در سال 184 بمقام حکومت ’احصاء’ رسید در برانداختن زندگانی آمیخته بتجملی که مردم روم آغاز کرده بودند و موجب فساد آن شهر بود کوشش بسیار کرد. سپس از جانب روم مأمور شد که به افریقا رود و در اختلافی که بین ’مازی نیسا’ و کارتاژ (قرطاجنه) پدید آمده بود حکم شد. کاتو چون در آن سفر عظمت و قدرت کارتاژ را مشاهده کرد و آن قدرت را منافی مصالح وطن خویش دید بمخالفت شهر مزبور کمر بست و آتش جنگ روم و کارتاژ را دامن زد. همیشه خطابه های خویش را در سنا بدین جمله ختم میکرد که ’علاوه بر آنچه گفتم کارتاژ را نیز ویران بایدکرد’ کاتو را کتاب گرانبهائی در ’اساس روم’ بوده است که اکنون در دست نیست لکن کتاب دیگر وی در باب ’زراعت’ موجود و از آثار ذیقیمت روم قدیم بشمار است. (تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی ص 493)
بزرگ، کاتوی بزرگ یکی از معاریف روم قدیم است که در سال 235 قبل از میلاد قدم بعرصۀ وجود نهاد و در 142 قبل از میلاد بمرد. کاتو در زراعت و جنگ و حقوق به وطن خویش خدمات بسیار کرد و چون در سال 184 بمقام حکومت ’احصاء’ رسید در برانداختن زندگانی آمیخته بتجملی که مردم روم آغاز کرده بودند و موجب فساد آن شهر بود کوشش بسیار کرد. سپس از جانب روم مأمور شد که به افریقا رود و در اختلافی که بین ’مازی نیسا’ و کارتاژ (قرطاجنه) پدید آمده بود حکم شد. کاتو چون در آن سفر عظمت و قدرت کارتاژ را مشاهده کرد و آن قدرت را منافی مصالح وطن خویش دید بمخالفت شهر مزبور کمر بست و آتش جنگ روم و کارتاژ را دامن زد. همیشه خطابه های خویش را در سنا بدین جمله ختم میکرد که ’علاوه بر آنچه گفتم کارتاژ را نیز ویران بایدکرد’ کاتو را کتاب گرانبهائی در ’اساس روم’ بوده است که اکنون در دست نیست لکن کتاب دیگر وی در باب ’زراعت’ موجود و از آثار ذیقیمت روم قدیم بشمار است. (تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی ص 493)
خانه عطارد و آن برج جوزا و سنبله است، خانه بهرام (مریخ) وآن برج حمل و عقرب باشد، (برهان قاطع) : گر تیر فلک عرض دهد منصب کلکش بی آب شود خنجر بهرام به پاتو، شمس طبسی، ، ظرفی از گل که گندم و جو در آن کنند، و بی هیچ شک کلمه پاتو مصحف تاپوی معمول همه نواحی ایران است که بمعنی خمهای گلین برای داشتن گندم و جو و آرد دارند، و معنی خانه عطارد و خانه بهرام که به کلمه میدهندبنظر نمی آید بر اساسی درست باشد، و شاید پاتوی شمس طبسی هم همان تاپو است، نام مبارزی، نام موضعی
خانه عطارد و آن برج جوزا و سنبله است، خانه بهرام (مریخ) وآن برج حمل و عقرب باشد، (برهان قاطع) : گر تیر فلک عرض دهد منصب کلکش بی آب شود خنجر بهرام به پاتو، شمس طبسی، ، ظرفی از گل که گندم و جو در آن کنند، و بی هیچ شک کلمه پاتو مصحف تاپوی معمول همه نواحی ایران است که بمعنی خمهای گلین برای داشتن گندم و جو و آرد دارند، و معنی خانه عطارد و خانه بهرام که به کلمه میدهندبنظر نمی آید بر اساسی درست باشد، و شاید پاتوی شمس طبسی هم همان تاپو است، نام مبارزی، نام موضعی
فرسخی کمتر میانۀ شمال و مغرب فرگ است. نصف بیشتر قریه و مزرعه گستواز موقوفات مدرسه منصوریۀ شیراز است. در وقفنامه ها و فرامین سلاطین آن را حستویه فرگ از اعمال شبانکاره فارس نوشته اند. (فارسنامۀ ناصری بخش دوم ص 219)
فرسخی کمتر میانۀ شمال و مغرب فرگ است. نصف بیشتر قریه و مزرعه گستواز موقوفات مدرسه منصوریۀ شیراز است. در وقفنامه ها و فرامین سلاطین آن را حستویه فرگ از اعمال شبانکاره فارس نوشته اند. (فارسنامۀ ناصری بخش دوم ص 219)
نردبان، (برهان)، سلّم، نردبان از رسن که آویزند: دست وزبان بدو نرسد کس را آری به ماه بر نرسد لاتو، فرخی، سپه صف زد از گرد دز چارسو دل مهر و مه رزم کرد آرزو ز پیکان کین آتش انگیختند به هر جای لاتو درآویختند، اسدی، - امثال: لاتو به ماه نرسد، ، زینه، پایه، (برهان)، گردنا، و آن چوبی باشد مخروطی و میخی کوچک بر سر آن نصب کرده که اطفال ریسمانی بر آن پیچند و نوعی برزمین اندازند که مدتی چرخ زند، (برهان)، فرفره، تله که آلت گرفتن حیوانات است، (برهان)
نردبان، (برهان)، سُلَّم، نردبان از رسن که آویزند: دست وزبان بدو نرسد کس را آری به ماه بر نرسد لاتو، فرخی، سپه صف زد از گرد دز چارسو دل مهر و مه رزم کرد آرزو ز پیکان کین آتش انگیختند به هر جای لاتو درآویختند، اسدی، - امثال: لاتو به ماه نرسد، ، زینه، پایه، (برهان)، گردنا، و آن چوبی باشد مخروطی و میخی کوچک بر سر آن نصب کرده که اطفال ریسمانی بر آن پیچند و نوعی برزمین اندازند که مدتی چرخ زند، (برهان)، فِرفِره، تله که آلت گرفتن حیوانات است، (برهان)
مؤلف آنندراج گوید: به پارسی قدیم تخته و تابوت را گفتندی، زیرا که گاه بمعنی تخت است و مناسبت دارند: ببردند بسیار گاهو و تخت نهادند بر تخت دیبای رخت، فردوسی، فرهنگ نویسان این لغت را ’کاهو’ با کاف تازی نیز آورده اند، مؤلف برهان در شرح ’کاهو’ گوید: ’بمعنی جنازه هم آمده است عموماً و جنازه گبران را گویند خصوصاً ’بمعنی جنازه هم آمده است عموماً که مرده را در آن گذارند وبه جانب قبر برند’ - انتهی، در حاشیۀ برهان قاطع چ معین ذیل ’کاهو’ آمده: جنازه گبران، فردوسی گوید: ببردند بسیار کاهو و تخت نهادند برتخت دیبا و رخت و کاهو کب نیز آمده: به کاهو کب زر و در مهد عاج سوی پارس رفت آن خداوند تاج، ودر این لغت و مثال تأمل است و بخاطر میرسد که مصرع چنین باشد: بگاه و کت زر و در مهد عاج’، عبارت مذکور رشیدی مأخوذ از عبارت مفصل تر جهانگیری است، اما او لفظ مذکور را در باب کاف تازی آورده (مانند برهان) و رشیدی بمناسبت لفظ ’گاه’ بمعنی مکان در کاف فارسی آورده، مؤلف فرهنگ نظام گوید: حق با رشیدی است که لفظ با کاف فارسی است چه در پهلوی ’گاسونه’ بوده از لفظ ’گاس’ بمعنی مکان، و معنی ’گاسونه’ تابوت است، و احتمال تصحیف در شعر فردوسی است که بجای گاهوکب ’گاهونه’ بود که مبدل گاسونه پهلوی است’، اما در فهرست شاهنامۀ ولف ’گاهو’ و ’گاهوکب’ و ’گاهونه’ نیامده است (نه با کاف تازی و نه با کاف فارسی)، نگارنده احتمال میدهد که شعر دوم مصحف این بیت فردوسی باشد: به تابوت زرین و در مهد ساج فرستادشان زی خداوند تاج، (شاهنامۀ بروخیم ج 6 ص 1700)، و بیت اول یا از فردوسی نیست و یا تصحیف شده است و بیت دوم بصورتی که رشیدی تصحیح کرده با جستجوی بسیار در شاهنامه با مراجعه به فهرست ولف در مظان کلمات برجسته پیدا نشد
مؤلف آنندراج گوید: به پارسی قدیم تخته و تابوت را گفتندی، زیرا که گاه بمعنی تخت است و مناسبت دارند: ببردند بسیار گاهو و تخت نهادند بر تخت دیبای رخت، فردوسی، فرهنگ نویسان این لغت را ’کاهو’ با کاف تازی نیز آورده اند، مؤلف برهان در شرح ’کاهو’ گوید: ’بمعنی جنازه هم آمده است عموماً و جنازه گبران را گویند خصوصاً ’بمعنی جنازه هم آمده است عموماً که مرده را در آن گذارند وبه جانب قبر برند’ - انتهی، در حاشیۀ برهان قاطع چ معین ذیل ’کاهو’ آمده: جنازه گبران، فردوسی گوید: ببردند بسیار کاهو و تخت نهادند برتخت دیبا و رخت و کاهو کب نیز آمده: به کاهو کب زر و در مهد عاج سوی پارس رفت آن خداوند تاج، ودر این لغت و مثال تأمل است و بخاطر میرسد که مصرع چنین باشد: بگاه و کت زر و در مهد عاج’، عبارت مذکور رشیدی مأخوذ از عبارت مفصل تر جهانگیری است، اما او لفظ مذکور را در باب کاف تازی آورده (مانند برهان) و رشیدی بمناسبت لفظ ’گاه’ بمعنی مکان در کاف فارسی آورده، مؤلف فرهنگ نظام گوید: حق با رشیدی است که لفظ با کاف فارسی است چه در پهلوی ’گاسونه’ بوده از لفظ ’گاس’ بمعنی مکان، و معنی ’گاسونه’ تابوت است، و احتمال تصحیف در شعر فردوسی است که بجای گاهوکب ’گاهونه’ بود که مبدل گاسونه پهلوی است’، اما در فهرست شاهنامۀ ولف ’گاهو’ و ’گاهوکب’ و ’گاهونه’ نیامده است (نه با کاف تازی و نه با کاف فارسی)، نگارنده احتمال میدهد که شعر دوم مصحف این بیت فردوسی باشد: به تابوت زرین و در مهد ساج فرستادشان زی خداوند تاج، (شاهنامۀ بروخیم ج 6 ص 1700)، و بیت اول یا از فردوسی نیست و یا تصحیف شده است و بیت دوم بصورتی که رشیدی تصحیح کرده با جستجوی بسیار در شاهنامه با مراجعه به فهرست ولف در مظان کلمات برجسته پیدا نشد
یا صاین خان، نام یکی از پادشاهان چنگیز، (برهان)، نام یکی از خوانین مغول که او را باتوخان گفتندی و شهر سرای که از بلاد ترکستانست سرای باتو خوانند، (آنندراج) (انجمن آرا) : در سال 642 هجری قمری اوگتای قاآن بعد از مراجعت از چین در نتیجۀ قوریلتای جدید باتو پسر جوجی خان و گیوک پسر خود و منگو پسرجغتای را مأمور تسخیر ممالک روس و چرکس و بلغار کرد و بسرداری ایشان اردوی عظیمی بطرف اروپای شرقی فرستاد، ریاست کلی درین اردوکشی با باتوخان پادشاه دشت قبچاق بود ... پس از مرگ اوگتای قاآن باتو با جانشین او، گیوک، روی خوش نشان نداد و چون گیوک خان رسماً بمقام قاآنی رسید تصمیم بسرکوبی باتو گرفت و خود بعزم دفع او عازم قلمرو وی، دشت قبچاق شد ولی در بیش بالیغ درگذشت و باتو منکوقاآن را برای رسیدن بمقام خانی حمایت کرد و همواره مورد قبول خانان مغول بود، رجوع به فهرست تاریخ مغول اقبال و دائره المعارف اسلامی و فهرست جهانگشای جوینی ج 1 و 2 و حاشیۀ برهان قاطع چ معین و سبک شناسی بهار ج 3 ص 54 و 67 و لغات تاریخیه وجغرافیۀ ترکی ج 2 و تاریخ گزیده ص 567 و 578 شود، باتو فرزند جوجی خان بن چنگیزخان، چون مدت حیات گیوک خان در حدود سمرقند بنهایت رسید اختلاف بقوائد تورۀ چنگیزخان راه یافته هر یک از شاهزادگان بخیالی متوجه یورت خود گردیده بنا بر آن که در آن زمان باتوبن جوجی خان که او را صاین خان میگفتند از سایر شاهزادگان الوس چنگیزخان به مزید شوکت و ابهت امتیازتمام داشت ایلچیان به اطراف و اکناف مملکت فرستاده فرمان داد که جمیع اولاد چنگیزخان و امراء و نوئینان بدشت قبچاق حاضر شوند تا به اتفاق هر یک از شاهزادگان را که شایستۀ سلطنت دانیم بر مسند کامرانی بنشانیم و بعضی از آن طایفه در مقام تمرد و عصیان آمده گفتند ... ما را هیچ ضرورت نیست که بدشت قبچاق رویم و زمره ای بدان جانب رفته جمعی از قبل خود کسان فرستادند و سور توقبی بیکی که خاتون تولی خان بود ... در آن اوان پسر ارشد خود، منکوقاآن را گفت که چون اکثر بنی اعمام تو از فرمان باتوآقا تخلف ورزیده اند انسب چنان می نماید که تو با برادران بدانجای روی و شرف ملازمتش دریابی، و منکوقاآن بسخن مادر عمل نمود، خود را ببارگاه باتو رسانید و لوازم خدمت بجای آورده پیشکش کشیدو باتو آثار اقبال در ناصیۀ احوال منکو مشاهده کردو گفت که از میان شاهزادگان قابلیت سلطنت این جوان دارد و اکثر حاضران را با خود متفق ساخته در ساعت مناسب کلاه از سر برداشته و کمر از میان گشاده منکو را زانو زد و کاسه داشت و چنان مقرر ساخت که در سال آینده در الغ یورت قوریلتای سازند و منکو را بار دیگر به اتفاق سایر اقاوانی بر مسند قاآنی بنشانند، آنگاه طایفه ای که از اطراف و جوانب در دشت قبچاق جمع آمده بودند بمنازل خود مراجعت نمودند و باتو برادران خود برکه اغول و توقاتیمور را با سپاه گران در مصاحبت منکوقاآن بموضع کلوران فرستاد تا به تشیید بناء دولت او قیام نمایند و چون ایشان بمقصد رسیدند به احضار شاهزادگان و امراء و نوئینان فرمان دادند و جمعی از آن طبقه مانند یسومنکا، بیسومنکا ولد جغتای خان و شیرامون بن کوجوی و باتواغول ولد گیوک از امتثال آن مثال سر باززده گفتند که شایستۀ سریر خانی کسی است که از نسل اوکدای قاآن باشد و رسولان پیش صاینخان فرستاده پیغام دادند که ما بر سلطنت منکو راضی نیستیم و بنابراین مضایقه و مناقشه قریب چهار سال قریلتای در حیز تأخیر افتاده هرکه از طول مکث ملول شد و کسی نزد باتو ارسال داشته استفسار نمود که صلاح مهم منکوقاآن چیست ؟ باتو جواب داد که اگر شاهزادگان راضی شوند و اگر نشوند منکوقاآن را بر سریر دولت می باید نشاند و هرکس خلاف ورزد سرش از تن بر میباید داشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 58 و 59)
یا صاین خان، نام یکی از پادشاهان چنگیز، (برهان)، نام یکی از خوانین مغول که او را باتوخان گفتندی و شهر سرای که از بلاد ترکستانست سرای باتو خوانند، (آنندراج) (انجمن آرا) : در سال 642 هجری قمری اوگتای قاآن بعد از مراجعت از چین در نتیجۀ قوریلتای جدید باتو پسر جوجی خان و گیوک پسر خود و منگو پسرجغتای را مأمور تسخیر ممالک روس و چرکس و بلغار کرد و بسرداری ایشان اردوی عظیمی بطرف اروپای شرقی فرستاد، ریاست کلی درین اردوکشی با باتوخان پادشاه دشت قبچاق بود ... پس از مرگ اوگتای قاآن باتو با جانشین او، گیوک، روی خوش نشان نداد و چون گیوک خان رسماً بمقام قاآنی رسید تصمیم بسرکوبی باتو گرفت و خود بعزم دفع او عازم قلمرو وی، دشت قبچاق شد ولی در بیش بالیغ درگذشت و باتو منکوقاآن را برای رسیدن بمقام خانی حمایت کرد و همواره مورد قبول خانان مغول بود، رجوع به فهرست تاریخ مغول اقبال و دائره المعارف اسلامی و فهرست جهانگشای جوینی ج 1 و 2 و حاشیۀ برهان قاطع چ معین و سبک شناسی بهار ج 3 ص 54 و 67 و لغات تاریخیه وجغرافیۀ ترکی ج 2 و تاریخ گزیده ص 567 و 578 شود، باتو فرزند جوجی خان بن چنگیزخان، چون مدت حیات گیوک خان در حدود سمرقند بنهایت رسید اختلاف بقوائد تورۀ چنگیزخان راه یافته هر یک از شاهزادگان بخیالی متوجه یورت خود گردیده بنا بر آن که در آن زمان باتوبن جوجی خان که او را صاین خان میگفتند از سایر شاهزادگان الوس چنگیزخان به مزید شوکت و ابهت امتیازتمام داشت ایلچیان به اطراف و اکناف مملکت فرستاده فرمان داد که جمیع اولاد چنگیزخان و امراء و نوئینان بدشت قبچاق حاضر شوند تا به اتفاق هر یک از شاهزادگان را که شایستۀ سلطنت دانیم بر مسند کامرانی بنشانیم و بعضی از آن طایفه در مقام تمرد و عصیان آمده گفتند ... ما را هیچ ضرورت نیست که بدشت قبچاق رویم و زمره ای بدان جانب رفته جمعی از قِبَل خود کسان فرستادند و سور توقبی بیکی که خاتون تولی خان بود ... در آن اوان پسر ارشد خود، منکوقاآن را گفت که چون اکثر بنی اعمام تو از فرمان باتوآقا تخلف ورزیده اند انسب چنان می نماید که تو با برادران بدانجای روی و شرف ملازمتش دریابی، و منکوقاآن بسخن مادر عمل نمود، خود را ببارگاه باتو رسانید و لوازم خدمت بجای آورده پیشکش کشیدو باتو آثار اقبال در ناصیۀ احوال منکو مشاهده کردو گفت که از میان شاهزادگان قابلیت سلطنت این جوان دارد و اکثر حاضران را با خود متفق ساخته در ساعت مناسب کلاه از سر برداشته و کمر از میان گشاده منکو را زانو زد و کاسه داشت و چنان مقرر ساخت که در سال آینده در الغ یورت قوریلتای سازند و منکو را بار دیگر به اتفاق سایر اقاوانی بر مسند قاآنی بنشانند، آنگاه طایفه ای که از اطراف و جوانب در دشت قبچاق جمع آمده بودند بمنازل خود مراجعت نمودند و باتو برادران خود برکه اغول و توقاتیمور را با سپاه گران در مصاحبت منکوقاآن بموضع کلوران فرستاد تا به تشیید بناء دولت او قیام نمایند و چون ایشان بمقصد رسیدند به احضار شاهزادگان و امراء و نوئینان فرمان دادند و جمعی از آن طبقه مانند یسومنکا، بیسومنکا ولد جغتای خان و شیرامون بن کوجوی و باتواغول ولد گیوک از امتثال آن مثال سر باززده گفتند که شایستۀ سریر خانی کسی است که از نسل اوکدای قاآن باشد و رسولان پیش صاینخان فرستاده پیغام دادند که ما بر سلطنت منکو راضی نیستیم و بنابراین مضایقه و مناقشه قریب چهار سال قریلتای در حیز تأخیر افتاده هرکه از طول مکث ملول شد و کسی نزد باتو ارسال داشته استفسار نمود که صلاح مهم منکوقاآن چیست ؟ باتو جواب داد که اگر شاهزادگان راضی شوند و اگر نشوند منکوقاآن را بر سریر دولت می باید نشاند و هرکس خلاف ورزد سرش از تن بر میباید داشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 58 و 59)
نردبانی از رسن که آویزند: دست و زبان بدو نرسد کس را آری بماه بر نرسد لاتو. (فرخی. د. 454)، مطلق نردبان زینه پایه، چوبی مخروطی که میخی کوچک بر سرآن پیچند وطوری بزمین اندازند که مدتی چرخ زند گردنا، تله که بدان حیوانات را گرفتار کنند دام
نردبانی از رسن که آویزند: دست و زبان بدو نرسد کس را آری بماه بر نرسد لاتو. (فرخی. د. 454)، مطلق نردبان زینه پایه، چوبی مخروطی که میخی کوچک بر سرآن پیچند وطوری بزمین اندازند که مدتی چرخ زند گردنا، تله که بدان حیوانات را گرفتار کنند دام
علامت اختصاری سازمان پیمان آتلانتیک شمالی پیمانی نظامی که در چهارم آوریل 1949 بین کشورهای بلژیک، فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، انگلستان، کانادا، دانمارک، ایسلند، ایتالیا، نروژ، پرتغال و ایالات متحده آمریکا بسته شد
علامت اختصاری سازمان پیمان آتلانتیک شمالی پیمانی نظامی که در چهارم آوریل 1949 بین کشورهای بلژیک، فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، انگلستان، کانادا، دانمارک، ایسلند، ایتالیا، نروژ، پرتغال و ایالات متحده آمریکا بسته شد