- کیمیا (دخترانه)
- اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون
معنی کیمیا - جستجوی لغت در جدول جو
- کیمیا
- عملی است مشهور نزد اهل صنعت که بسبب امتزاج و روح و نفس، اجساد ناقصه را به مرتبه کمال رسانند و در اصطلاح قدما ماده ای که بوسیله آن بتوان مس را تبدیل به زر کرد و آنرا اکسیر هم گفته اند
- کیمیا
- ماده ای که به عقیده قدما می توانست مس را تبدیل به طلا کند، مکر و حیله، عشق، عاشقی، هر چیز نادر و نایاب، دست نیافتنی، در تصوف نظر پیرو مرشد کامل
- کیمیا
- در باور قدما ماده ای فرضی که به وسیلۀ آن می توان هر فلز پست مانند مس را تبدیل به زر کرد، اکسیر،
کنایه از هر چیز نادر و کمیاب، شیمی، در تصوف کنایه از مرشد کامل، کنایه از مکر، حیله، تدبیر، افسون، فریب،برای مثال نکشتم نرفتم به راه نیا / کنون ساخت بر من چنین کیمیا (فردوسی - ۱/۲۱۷)
کیمیای سعادت: کنایه از مایۀ خوشبختی،برای مثال دریغ و درد که تا این زمان ندانستم / که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق (حافظ - ۶۰۰)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یونانی ک دانش نیرنگ (شعبده) یکی از علوم خفیه و از علوم خمسه محتجبه قدماست علم شعبده
یکی از علوم خفیه و از علوم خمسه محتجبه قدماست و آن عبارت است از علم به اموری که انسان متمکن شود بدان از اظهار آن چه مخالف عادت بود یا منع آن چه موافق عادت باشد
از علوم خفیه، علم طلسمات
تازی گشته دانش نیرنگ (نیرنگ طلسم) یکی از علوم خفیه و از علوم خمسه محتجبه قدماست علم طلسمات
یکی از علوم خفیه و از علوم خمسه محتجبه قدما است، علم شعبده
علم حروف، علم طلسم و جادو
علم طلسمات، یکی از علوم خفیه
در قدیم صاحبان این علم برای حروف طبایعی مرموز قائل شده و مدعی بودند که به وسیلۀ حروف و اسما می توان در عالم طبیعت تصرف کردن یا آنکه در قوۀ تخیل و تصور دیگران نفوذ کرد و چیزهایی را که وجود ندارد در نظر آنان مجسم ساخت، علم حروف، علم اسرار حروف، علم طلسم و جادو، علم مجسم ساختن چیزهای موهوم در نظر دیگران، چشم بندی
علمی که به وسیلۀ آن می توان چیزی را خلاف واقع و غیر از آنچه هست نمایش داد، نوعی شعبده
شیمیایی
شیمیدان
مربوط به کیمیا، شیمیایی
کیمیاوی، مربوط به کیمیا، شیمیایی
کسی که به علم کیمیا اشتغال داشته باشد، برای مثال کیمیاگر به غصه مرده و رنج / ابله اندر خرابه یافته گنج (سعدی - ۸۴)
کیمیاگر، آنکه به علم کیمیا اشتغال داشته باشد
آنچه اثر کیمیا داشته باشد و ماهیت چیزی را تغییر بدهد
منسوب به کیمیا مربوط به کیمیا، کیمیاگر: ز عکس رخم خاک هر کوچه زر شد ترا کیسه خالی و من کیمیایی. (نادم گیلانی)
زندگی خاکی
داروی خوشبختی
نابدلی پاکدلیث
می انگوری
منسوب به کیمیا مربوط به کیمیا، کیمیاگر: ز عکس رخم خاک هر کوچه زر شد ترا کیسه خالی و من کیمیایی. (نادم گیلانی)
آنکه اکسیر میسازد
کیمیاگر: کیمیاسنج کوره مقصود کرده حل جمله نور های وجود. (امیر خسرو)
آنکه کیمیا در اختیار دارد، آب دریا که موجب نفع جهان و جهانیانست: استاده رونده آسمان وار بر طلق روان کیمیا دار. (تحفه العراقین) توضیح اشاره بقول منسوب بعلی 4 بن ابی طالب: من حل الطلق استغنی عن الخلق
تبدیل فلزات ناقص بفلزات کاملتر اکسیر سازی: حافظ، غبارفقر و قناعت زرخ مشوی کاین خاک بهتر از عمل کیمیا گری. (حافظ)، مکاری مکر حیله، عشقبازی عاشقی
کافگر ماتورز
آنکه کیمیا فروشد
کیمیا گری
کیمیا گری