جدول جو
جدول جو

معنی کیمخت - جستجوی لغت در جدول جو

کیمخت
پوست کفل اسب و خر، پوست اسب یا الاغ که دباغی شده باشد، ساغری، چسته، زرغب، سغری
زرغب، پوست بدن حیوان، برای مثال کیمخت نافه را که حقیر است و شوخگن / قیمت بدان کنند که پرمشک اذفر است (سعدی۲ - ۶۸۶)
تصویری از کیمخت
تصویر کیمخت
فرهنگ فارسی عمید
کیمخت
پوست کفل اسب و خر که آنرا بنحوی خاص دباغت کنند ساغری: صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش کیمخت کوه ادیم شد از خنجر زرش. (خاقانی) یا کیمخت ماه. آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
کیمخت
((مُ))
پوست کفل اسب و خر که آن را به نحوی خاص دباغت کنند، ساغری
تصویری از کیمخت
تصویر کیمخت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

روز شانزدهم از ماه دهم خوارزمی و آن از ایام معروف مغان خوارزم بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمخت
تصویر نیمخت
((مَ))
روز شانزدهم از ماه دهم خوارزمی و آن از ایام معروف مغان خوارزم بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیمخت گر
تصویر کیمخت گر
کسی که کیمخت آماده می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیمخت گر
تصویر کیمخت گر
آنکه کیمخت بعمل آورد
فرهنگ لغت هوشیار