جدول جو
جدول جو

معنی کیحاء - جستجوی لغت در جدول جو

کیحاء
(کَ)
مؤنث اکیح. درشت و سخت و ستبر. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
فرستادن، (آنندراج) : اوحی اﷲ، فرستاد بسوی وی و الهام کرد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، وحی فرستادن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23)، الهام کردن، (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)، اکنون و اینک، (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری)، اکنون، (غیاث)، اکنون و حالا، در این وقت و اینک، (ناظم الاطباء) :
همه آبستن گشتند بیک شب که و مه
نیست یک تن بمیان همگان ایدر به،
منوچهری،
وگر دانی که این کار فلک نیست
فلک بانی ترا لازم شد ایدر،
ناصرخسرو،
بیدار شو از خواب خوش ای خفته چهل سال
بنگر که ز یارانت نماندند کس ایدر،
ناصرخسرو،
حاصل آید یک زمان از آسمان
میرود می آید ایدر کافران،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مؤنث افیح. (اقرب الموارد) : ارض فیحاء، زمین فراخ، آشام با توابل، سرای فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مؤنث اکسح. برجای مانده. (ناظم الاطباء). رجوع به اکسح شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مرد بی خیر. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه در او خیری نیست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شترمادۀ فربه بزرگ جثه، یا ناقۀ فربه شگرف تمام سال، یا ناقۀ فراخ پوست سرپستان. کهاء. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). ماده شتر پیر فربه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وحی فرستادن، یان فرستاده، مغز شویی، الهام کردن، اشاره کردن مطلبی را، در ذهن کسی افکندن، القا امری، در دل افکندن، خفا فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
زمین فراخ، سرای فراخ، آشام تند شوربای تند زمین فراخ، آشام باتوابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایحاء
تصویر ایحاء
وحی فرستادن، الهام کردن، مطلبی را در ذهن یا دل کسی افکندن
فرهنگ فارسی معین