- کیانی
- مربوط به طبیعت، طبیعی
معنی کیانی - جستجوی لغت در جدول جو
- کیانی
- مانند خیمه، گنبدی، مدور
- کیانی
- شاهنشاهی، شاهی مثلاً تاج کیانی، کلاه کیانی، کنایه از برازندۀ پادشاهان
- کیانی
- منسوب به کیان شاهی سلطنتی: تاج کیانی کمربند کیانی کلاه کیانی، سلسله کیانی. کیانیان. طبیعتی طبیعی. یا چرخ کیانی. چرخ کیان: مانند یکی جام بلور است شباهنگ بزدوده بقطره سحری چرخ کیانیش. (ناصر خسرو)
- کیانی ((کَ))
- منسوب به کیان. سلطنتی، شاهی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معتدل، وسط
منسوب به بیان مربوط بعلم بیان
منحنی
افرادی
ساحلی، آفاقی
ژیان تند و خشمناک و قهرآلود:) که ملکت شکاریست کورا نگیرد عقاب پرنده نه شیر ژیانی (دقیقی گنج سخن 31 1)
نوعی مسکوک زر و سیم که در قدیم در خراسان رواج داشته و آن دینار و درم ده هفت بوده
کلان بودن، بزرگ بودن
طبیعت، برای مثال همه آزادگی و همت تو / قهر کرده ست مر کیانا را (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۲) ، هر یک از عناصر چهارگانه
وسطی، میانه، میانی مثلاً قرون وسطی
نوعی مسکوک زر و سیم که در خراسان رایج بوده، برای مثال به اندازۀ لشکر او نبودی / گر از خاک و از گل زدندی شیانی (فرخی - ۳۹۳)
یانه ای بزرکی منسوب به کتان: (نزد خورشید فضل گردو نی پیش مهتاب طبع کتانی) (سنائی)، نوعی کاغذ عالی که در عکاسی و چاپ بکار رود و سطح آن دارا بر جستگیها یی است بطرح تار و پود پارچه کتان
کلان بودن
منسوب به (کشانیه) از اهل کشانیه. منسوب به کشان توضیح: در شاهنامه بصورت اسم آمده: (کشانی هم اندر زمان جان بداد تو گویی که هرگز ز مادر نزاد)
پادشاهی، حکومت ولایت (مطلقا)، حکومت طبرستان (خصوصا)، بزرگی سروری
کفاله بنگرید به کفاله
پذیرفتاری
سریانی سرشت طبیعت: همه آزادگی همت تو قهر کرده است مر کیانا را. (خسروی) توضیح در فرهنگها بمعنی طبایع گرفته اند
عمل و شغل کیال، دستمزدی که بوزن کننده محصول پردازند
منسوب به میان: وسطی، وسط میانه: در صدر خردمندان بی فضل نه خوبست چون رشته لولو که بود سنگ میانیش. (ناصرخسرو)
تند و خشمناک
نوعی مسکوک زر و سیم که در قدیم در خراسان رایج بود
پادشاهی، بزرگی، سروری، ولایت
طبیعت، اصل هر چیز، هر یک از طبایع چهارگانه
آشکار، ظاهر
از مردم کشان، برای مثال کشانی هم اندر زمان جان بداد / چنان شد که گفتی ز مادر نزاد (فردوسی - ۳/۱۸۵)